بیانیه‌ی مرگ توسعه در اصفهان

پیام محسن رنانی به هفتمین همایش نکوداشت اصفهان
  • محسن رنانیمحسن رنانی

 هفتمین همایش نکوداشت اصفهان در تاریخ ۲ آذرماه ۱۳۹۵ در اتاق بازرگانی اصفهان برگزار شد، این همایش، در روز برگزاری، نخست لغو شد و سپس مشروط بر عدم قرائت هرگونه بیانیه یا پیام، اجازه برگزاری یافت.


همشهریان گرامی، دوستداران اصفهان و کنشگران ارجمند مدنی

سلام بر شما

درود بر شما که همت کرده اید و گرد هم آمده اید تا «روز اصفهان» را گرامی بدارید. دستمریزاد؛ اما یادتان باشد که اصفهان در حال احتضار است و «کمیته نجات» می خواهد نه همایش نکوداشت.

ساماندهان ارجمند این همایش نام مرا نیز از روی لطف در زمره سرآمدان این استان آورده اند که قرار است در این همایش از آنان تجلیل شود. اما خوب بود به جای آوردن نام برگزیدگانی که به تصادف یا به استحقاق نامی و شهرتی فراهم کرده اند، فهرستی از تلاشگران حقیقی بی نام و نشانی که در این سالها برای نجات اصفهان کوشیده اند را در مقابل فهرستی از نامداران بی عمل و مسئولیت ناشناس که در این سالها علی رغم داشتن مسئولیت‌های بزرگ هیچ کاری برای اصفهان نکردند، اعلام می کردند.

من به علت آن‌که در سفر هستم، ننوانستم شخصا در مراسم شما حضور یابم. از من خواسته شد که چیزی به عنوان پیام بنویسم. راستش با آن که در سفر بودم، نشستم و «بیانیه مرگ توسعه در اصفهان» را نوشتم که هم بسیار طولانی شد و هم بسیار تلخ. و البته برگزارکنندگان به درستی گفتند که فرصت قرائت آن در همایش نیست. پس چاره‌ای نیست که به عنوان پیام به «هفتمین همایش نکوداشت اصفهان» به این  چند سطر بسنده کنم و انتشار بیانیه را بگذارم تا باز هم روی ان درنگ و اندیشه کنم و اندکی از تلخی آن بستانم و در آینده منتشر کنم.

اما چکیده آن بیانیه را در قالب یک خاطره و چند جمله کوتاه به عرض شما می رسانم:

چندی پیش همکاران من، از یک استاد دانشگاه آلمانی که یک هفته میهمان دانشگاه اصفهان بود پرسیدند: اصفهان را چگونه یافتی؟  پاسخ داد: «گوشه ای از بهشت که قابل تحمل نیست». شاید بهتر از این نتوان در یک جمله، اصفهان امروز را توصیف کرد.

و من جمله او را این‌گونه تکمیل می کنم: «اصفهان، گوشه ای از بهشت که امروز قابل تحمل نیست و فردا قابل زیستن نخواهد بود». در واقع، اصفهان در سه دهه پس از جنگ، تحت مدیریت یک نظام تدبیر تنگ‌نظر، همراه با رقابت مخرب دو جناح سیاسی کشور، و در سایه سکوت مردمانی با الگوی رفتاری دوگانه ــ که یک روز حاضرند برای حفاظت از کیان ملی سیصد شهید دفاع مقدس را بر دوش کشند و امروز برای نجات شهرشان حاضر نیستند یک روز در کنار هم مجتمع شوند و همکاری کنند ــ به زودی نفسش به شماره خواهد افتاد.

اگر امروز برای نجات اصفهان، مردم استان را بسیج نکنیم فردا روز، دیگر امکانِ نجات نیز فراهم نخواهد بود. که اگر دیروز برای نجات زاینده رود بسیج شده بودیم شاید امروز زنده بود. و البته بهترین دلیل برای امید بریدن از این که این نظام تدبیر بتواند برای اصفهان کاری کند این است که بشنویم در سطوح بالای مدیریتی توصیه شده است که در باره بحران آب، بحران آلودگی و بحران سرمایه اجتماعی در اصفهان سخن گفته نشود و شما بخوانید پنهانکاری پیشه شود. و همین کافی است که حکم بدهیم برای نجات اصفهان، دیگر امیدی به نظام تدبیر نیست. مگر می شود بدون آگاه کردن یک بیمار از بیماری اش و بدون جلب اعتماد و همکاری او در فرایند درمان، او را از بیماری نجات داد؟

 بنابراین اصفهان، به عنوان یک شهر تاریخی با قابلیت‌های طبیعی، اقتصادی و فرهنگی بی‌نظیر به زودی خواهد مُرد مگر آن جامعه مدنی خود را باز یابد و در قالب شبکه گسترده ای از نهادهای مدنی خود را بسیج کند و برای نجات خویش و اصفهان خویش قیام کند.

 شرح این هجران و این خون جگر، این زمان بگذار تا وقت دگر.

با آرزوی آب برای زنده رود، هوشیاری و خرد جمعی برای مردم اصفهان و عقلانیت و مسئولیت پذیری برای حاکمان این دیار

محسن رنانی

یکم آذر ۱۳۹۵



پیوندها:

واکنش خبرگزاری ایرنا

https://renani.net/?p=537
محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

نان ایرانی، توسعه ایرانی

مقاله‌ی محسن رنانی که در شماره 79 مجله کرگدن منتشر شد
  • محسن رنانیمحسن رنانی

مقاله رنانی که مجله کرگدن به سلیقه خود عنوان آن را به «گندم نما و جوفروش» تغییر داده و جایی که «نان برتر» با «حجاب برتر»‌ مقایسه شده است را نیز حذف کرده است. این مقاله در آبان ۱۳۹۵به چاپ رسیده‌است.

https://renani.net/?p=542
محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

کالبدشکافی توسعه: گذار از آبروداری به رواداری

سخنرانی در مراسم رونمایی کتاب «مردمان روی زمین» نوشته پیتر اسپیر
  • محسن رنانیمحسن رنانی

سخنرانی محسن رنانی در مراسم رونمایی کتاب «مردمان روی زمین» نوشته پیتر اسپیر، که در تاریخ ۲۳شهریور ۱۳۹۵ و در محل کتابخانه مرکزی استان اصفهان، برگزار شده‌است را می‌توانید در زیر بشنوید:


پیوندها: گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی از سخنرانی


https://renani.net/?p=525
محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

حاکمیت مجازی و توسعه پایدار

سخنرانی در همایش «شبکه‌های اجتماعی و توسعه پایدار»
  • محسن رنانیمحسن رنانی

سخنرانی محسن رنانی در همایش «شبکه‌های اجتماعی و توسعه پایدار» که توسط انجمن دانش‌اموختگان دانشگاه صنعتی شریف در واشنگتن و در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۹۵ برگزار شده‌است را می‌توانید در زیر بشنوید:


https://renani.net/?p=521
محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

کودکی به مثابه توسعه

سخنرانی در کافه خرد
  • محسن رنانیمحسن رنانی

سخنرانی محسن رنانی با عنوان «کودکی به مثابه توسعه»  در تاریخ۲۰ مرداد ۱۳۹۵ در هفتمین نشست «کافه خرد» ارائه شده‌ است.

پیوند به متن سخنرانی در پایگاه خبری «عصر ایران»


صوت سخنرانی را نیز می‌توانید در زیر بشنوید:

kafe Kherad 20.5.1395

 


نقد دکتر غلامرضا فدایی بر سخنان محسن رنانی در کافه خرد را از این پیوند دنبال کنید.

محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

از برند سازی تا سرمایه آفرینی: نگاهی به نقش برند در فرایند توسعه

سخنرانی در چهارمین همایش نشان تجاری، برندینگ و رقابت‌پذیری
  • محسن رنانیمحسن رنانی

 سخنرانی محسن رنانی در چهارمین همایش نشان تجاری، برندینگ و رقابت‌پذیری که در تاریخ ۱ شهریورماه  ۱۳۹۵ در ساختمان ساپکو مشهد و به همت انجمن مدیران صنایع خراسان رضوی و حمایت تشکل‌های بخش خصوصی برگزار شد. متن این سخنرانی در روزنامه دنیای اقتصاد شماره ۳۸۴۴ منتشر شده‌است.

https://renani.net/?p=513
محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

شکست توسعه در دیکتاتوری ایرانی

سخنرانی رنانی در همایش «گفت‌وگو و توسعه»
  • محسن رنانیمحسن رنانی

اتاق بازرگانی اصفهان، از سال ۱۳۹۳ با تشکیل کمیته فرهنگ کار و کارآفرینی، بر ریشه یابی علل فقدان فرهنگ کار در ایران متمرکز شده است. این کمیته از سال ۱۳۹۴ اقدام به برگزاری سلسله همایش‌هایی با عنوان «سلام بر کار» کرده است.  دومین همایش «سلام بر کار» با عنوان «گفت‌وگو و توسعه» در هفتم مرداد ماه ۱۳۹۵ با حضور مدیران و کارشناسان سازمان تامین اجتماعی استان اصفهان برگزار شد. این همایش که نوعی کارگاه آموزشی بود، با هدف آموزش شیوه‌ ها و تکنیک های گفت‌وگو برگزار شد که در صورت موفقیت، برای کارکنان سایر ادارات دولتی نیز  اجرا خواهد شد.

در این همایش، من کوشیدم تا رابطه بین «گفت‌وگو و توسعه» را برای حاضران تبیین کنم. ایده اصلی من در این بحث این بود که علت شکست فرایند توسعه در  ایران در یک قرن اخیر،‌ روحیه دیکتاتوری ایرانیان است که خود ناشی از گرفتاری ایرانیان به بیماری اختلال ارتباطی است و این نیز ریشه در ناتوانی ایرانیان در کسب توانایی‌ گفت‌وگو دارد.

فایل صوتی این سخنرانی را در زیر بشنوید:

https://renani.net/?p=504
محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

آموزش و پرورش، کارخانه تولید بذر توسعه

سخنرانی در جمع مدیران ادارات آموزش و پرورش استان اصفهان
  • محسن رنانیمحسن رنانی

سخنرانی محسن رنانی در جمع مدیران ادارات آموزش و پرورش استان اصفهان که در تاریخ ۲۷ تیرماه ۱۳۹۵  برگزار شده‌است را می‌توانید در زیر بشنوید:

محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

کودکی و توسعه در شب قدر

به مناسبت شب قدر - رمضان ۱۴۳۷
  • محسن رنانیمحسن رنانی

خدا رحمت کند سید جمال‌الدین اسدآبادی را که تجربه پرهزینه عمر خویش را به رایگان دراختیار همه روشنفکران و فعالان سیاسی و مدنی پس از خود گذاشت اما کسی آن را جدی نگرفت و در ۱۲۰ سال گذشته تقریباً همه روشنفکران و فعالان اجتماعی جدی در این کشور کوشیدند تا دوباره آن تجربه را بیازمایند و چقدر هزینه بر خود و جامعه تحمیل کردند. سید پس از چند دهه تلاش برای ایجاد روابط خوب با پادشاهان و اصحاب قدرت در منطقه خاورمیانه و سفرهای طاقت‌فرسا و مراوده با آنان به امید آن که موفق به تحول ذهنی آنها شود و مقدمات تحول یا «انقلاب از بالا» را در جوامع آنان ایجاد کند متوجه شد که آن‌ها عوض شدنی نیستند و اگر از او استقبال می‌کنند برای تحکیم قدرت خودشان است نه برای تحول در جوامع‌شان. فرجام کار سید نیز آن شد که جان خود را بر سر امید و اعتماد به خلیفه عثمانی نهاد.

فروردین ۸۹ بود که ترجمه فارسی کتاب «جباریت» نوشته «مانس اشپربر» روانشناس شهیر آلمانی را خواندم. این کتاب تحلیل روان‌شناختی تحولاتی است که ماندن طولانی در قدرت، در شخصیت و ساختار روانی صاحبان قدرت  پدید می‌آورد و حتی آنان را به برخی بیماری‌های نهفته روانی گرفتار می‌کند. به‌گونه‌ای که از نقطه ای به بعد دیگر نه خودشان می‌توانند تغییری در خود ایجاد کنند و نه دیگران جرأت می‌کنند بیماری را به آنان گوشزد کنند (خلاصه این کتاب و فایل PDF آن را در این‌جا ببینید).

در دهه‌های اخیر نیز مطالعات روان‌شناختی و عصب‌شناختی نشان داده است که بخش زیادی از تصمیمات ظاهراً عقلانی انسان‌ها، بیش از آن که عقلانی باشد تحت تأثیر ساختار مغزی و شرایط روانشناختی آن‌هاست. در چند دهه گذشته حتی رویکردی به نام «اقتصاد رفتاری» در علم اقتصاد شکل گرفت که می‌کوشد نشان دهد بخش بزرگی از تصمیمات اقتصادی ما متأثر را مسائل ذهنی و روانی ماست. همچنین مطالعاتی که روی روانشناسی دیکتاتورها در دنیا انجام شده است نشان می‌دهد وقتی کسی برای طولانی‌مدت در قدرت می‌ماند تغییرات بلندمدت در میزان ترشح هورمون‌های مغزی کورتیزول، سروتونین و دوپامین، عملکرد طبیعی مغز او را مختل می‌کند.

قدرت از یک سو موجب می‌شود که شخص در پیله‌ای خودساخته فرود رود که بسیار از دنیای واقعی دور است و بنابراین بخش بزرگی از تنش‌ّهایی که در زندگی واقعی وجود دارد در زندگی صاحبان قدرت نیست. به همین علت ترشح هورمون کورتیزول (هورمون ضد استرس) در فرد شدید‌ا کاهش می‌یابد. کاهش بلندمدت هورمون کورتیزول، فرد را دچار تخریب حافظه و اختلال یادگیری می‌کند و اثر منفی بر خلق و خوی او نیز دارد.

از سوی دیگر نیز افزایش مداوم ترشح این هورمون‌ها منجر به اعتیاد مغز به آنها می‌شود و آنگاه همین اعتیاد فرد را وا می‌دارد که با شدت بیشتری بکوشد تا روزبه‌روز قدرت خود را بسط دهد تا لذت حاصل از قدرتش کاهش نیابد (دقیقاًمانند وقتی معتادان مجبورند دوز مصرفی خود را بالا ببرند تا میزان رضایتشان کاهش نیابد). و چنین می‌شود که کم‌کم یک انسان سالم معمولی وقتی در بلندمدت در قدرت می‌ماند به یک دیکتاتور بیمار بدل می‌شود. فرقی نمی‌کند، این روحیه دیکتاتوری می‌تواند در خانه باشد، در اداره باشد، در وزارتخانه باشد یا حتی در نانوایی باشد. هر موضعی که به ما احساس قدرت بدهد، می‌تواند ما را معتاد کند و به همین علت در برابر تغییر آن وضعیت مقاومت می‌کنیم.

همین اشپربر به خوبی توضیح می‌دهد که چرا امکان ندارد در جامعه ای که مردمان عادی‌اش در خانه و کارخانه، دیکتاتور نیستند، حاکمان دیکتاتور به وجود آید. بنابراین به نظرم خیلی ساده می‌توان جوامع مستعد دیکتاتوری را از روی رفتار مردمانش از سایر جوامع بازشناخت. اگر در جامعه ای بقال و نانوا و راننده اتوبوس و مدیر بانک و مدیر کارخانه، رفتارهای دیکتاتور منشانه و بی‌منطق و بدون پاسخگویی داشتند بدانید این جامعه، دیکتاتور پرور است و اگر اکنون در آن دیکتاتوری ظهوری نکرده است حتماً منتظر باشید که ظهور کند.

چند روز پیش (۲۹ خرداد ۹۵) بیستمین سال دفاع من از رساله دکتری ام بود (اینجا را ببینید). من بیست سال است به‌طور جدی وارد عرصه اقتصاد سیاسی شده ام. اقتصاد سیاسی حوزه ای است که تعامل سیاست و اقتصاد را تحلیل می‌کند. در واقع  ورود من به این حوزه با نگارش پایان نامه دکتری‌ام  آغاز شد که بعد کتاب «بازار یا نابازار؟» از دل آن بیرون آمد. نظریه اصلی این کتاب این است که حکومت در ایران از انقلاب مشروطه به بعد و حتی در دوران جمهوری اسلامی از نوع حکومت متناقض است. یعنی حکومتی که وظایف سنتی، ذاتی و اصلی اش  یا همان وظایف واجب خویش را رها کرده است و به سراغ وظایف مُدرن، عَـرَضی یا مستحبی رفته است. و همان جا گفته ام که تا چنان است، چنین حکومتی نمی‌تواند توسعه بیافریند.

تقریباً بیست سال گذشته بیشتر نوشته ها و سخنرانی ها و تلاش‌های اجتماعی و علمی من معطوف به تغییر ذهنیت سیاستمداران یا کنشگران سیاسی و مدنی بوده است. امروز احساس می‌کنم، این همه تلاش، اثری که انتظار داشتم را نداشته است. یک نمونه‌اش این که از هنگام مطرح شدن «طرح ضربتی اشتغال»، در زمان دولت آقای خاتمی، تا همین امروز تلاش کرده‌ام به مقامات گوشزد کنم که افزایش «اشتغال» همان ایجاد «فرصت شغلی» نیست. اما هنوز مقامات آمار فرصت‌های شغلی ایجاد شده را به عنوان آمار اشتغال مطرح می‌کنند. یا بیست سال است می‌کوشم بگویم تولید شغل و ایجاد رشد اقتصادی محصول پخش پول نیست، پول فقط روغنی است که چرخش چرخ‌دنده‌های اقتصاد را روان می‌کند اما اقتصاد باید چرخ‌دنده هایش سالم باشد و درست در هم چفت شده باشد و آماده چرخش باشد تا پول، این چرخش را تسهیل کند. اما همین یک قلم حرف ساده را هنوز کسی از مقامات باور نکرده است و همین امروز هم می‌کوشند تا دیرپای ترین رکود تاریخ معاصر ایران را با پول و جذب سرمایه درمان کنند.

 من اکنون پس از بیست سال تلاش در حوزه اقتصاد سیاسی تقریباً از این که «از بالا» بشود کاری برای این کشور کرد ناامید شده ام. در واقع مشکلاتی که اشاره کردم نمی‌گذارد گوش شنوایی در آن بالاها پیدا شود. در آن بالاها، این «سروتونین» و «دوپامین» هستند که مقامات را هدایت می‌کنند نه نخبگان دلسوز و مشاوران عاقل و متخصصان توسعه خواه.

اکنون پس از بیست سال تلاش مداوم فکری در حوزه توسعه ملی به این نتیجه رسیده‌ام که بهترین معلم و حاذق ترین پزشک برای سیاست‌مدارانی که دوره ماندن در قدرتشان خیلی زیاد می‌شود بازنشستگی طبیعی و نشستن در کلاس حضرت ملک الموت است. یعنی اینان نه این که نخواهند بلکه به علت تغییرات روانشناختی و هورمونی که در بلندمدت در مغزشان رخ می‌دهد دیگر نه قدرت تغییر و اصلاح خود را دارند و نه جسارت تغییر در محیط خود را. سرمایه گذاری روی آنان آب در هاون کوبیدن است. چپ یا راست، فرقی نمی‌کند، تقریباً ۹۰ درصد مقامات اصلی در کشور ما تکراری اند یعنی پست‌ها و موقعیت‌ها بین تعداد مشخصی آدم می‌چرخد. مدیرانی که هر چهار سال را یک جا سر می‌کنند و سپس به جای دیگری منتقل می‌شوند. نه حکومت می‌تواند اینان را تغییر دهد و نه خودشان اجازه می‌دهند چنین شود.

چندی پیش دوستی که به معاونت وزیری رسیده بود می‌گفت کسی که قبلا جایی مدیرکل بوده آمده بود و تقریبا التماس می‌کرد که مرا جایی به مدیریت بگمار. حقوقش مهم نیست، محلش مهم نیست، نوع کارش مهم نیست، فقط مدیریت باشد. این همان اعتیادی است که نمی‌گذارد چیزی تغییر  کند. چقدر این جمله منتسب به مارک تواین، نویسنده و طنزپرداز آمریکایی، دقیق است که گفته است: سیاستمداران و پوشک بچه ها باید زود به زود  عوض شوند؛ هر دو به یک دلیل!

با این تأملات و ملاحظات بود که مدتی است تصمیم گرفته‌ام به تدریج جهت گیری مطالعات و تلاش‌های مدنی خود از «اقتصاد سیاسی» به سوی حوزه «کودک و توسعه» معطوف کنم. مطالعات زیادی در اقتصاد نهادی و اقتصاد رفتاری نشان می‌دهد که ناتوانی بزرگسالان و سیاستمداران در همکاری برای توسعه کشورشان، به عدم شکل گیری ویژگی‌ها و توانمندی‌هایی در کودکی آنان باز می‌گردد.

به گمانم ما برای نجات ایران در آینده بدون نفت و گرفتار بحران آب، راهی نداریم جز آن که سرمایه گذاری بر روی صنعت و اقتصاد و زیرساخت‌ها را که هفتاد سال تمام منابع نفتی و طبیعی خود را برای آن تخلیه کرده‌ایم رها کنیم و برای سه دهه بر سرمایه‌گذاری بر روی اصلی‌ترین سرمایه‌های ملی‌مان یعنی سرمایه انسانی کودکانمان متمرکز شویم. روانشناسی مدرن می‌گوید همه آینده فرد بستگی به تجربه‌ها، عادات رفتاری و ساختار شخصیتی دارد که در کودکی او شکل گرفته است. و اقتصاد توسعه می‌گوید همه آینده یک کشور بستگی به شیوه ‌ای دارد که نسل جاری، در خانه و دبستان، با کودکانشان رفتار و برخورد می‌کنند.

 بذر توسعه در کودکی (عمدتاً در فاصله صفر تا هفت سالگی و  تا حدودی در دوره دبستان) کاشته می‌شود و اندوهگنانه باید گفت در این سه دهه هیچ سیاستی در این کشور بر روی تحول توسعه‌مدارانه کودکان ما معطوف نبود است. سهل است که بگویم بخش بزرگی از سیاست های آموزشی و پرورشی ما در خانه و در مدرسه، ضد توسعه بوده است.

این روزها خیلی به مسأله «کودک و توسعه» می‌اندیشم. رمضان که آمد به فکرم خورد که ببینم آیا معصومین ما به مسأله آموزش کودک و شیوه‌های برخورد ما با کودک نیز پرداخته اند؟ در میان همکارانم در دانشگاه اصفهان دوستی دارم نازنین که سالهاست خود را وقف تحقیق در نهج البلاغه کرده است و ترجمه هایش از احادیث آن بزرگ، بسیار دلنشین و گوارا  است (گزیده ای از ترجمه‌هایش را در این کانال تلگرامی ببینید).

چند روز پیش که او را دیدم پرسیدم آیا مولا در نهج البلاغه درباره برخورد توسعه‌گرایانه با کودکان نکته‌ای فرموده است؟  درجا چند نکته شنیدنی از امام گفت که سه موردش برای من ناب بود:

 از نامه امام به فرزندش (نامه سی‌ویکم):

  • انَّما قَلبُ الحَدَثِ کالارضِ الخالیَه ما اُلقِیَ فیها من شئٍ قَبِلَتهُ (= واقع آن است که نهاد نونهالان بسان سرزمینی نو و بکر است، هرآنچه بذر بریزی همان به عمل می‌آید).
  • فَبَادَرْتُکَ بِالاْدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ، وَیَشْتَغِلَ لُبُّکَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیِکَ مِنَ الاْمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیَتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ، فَتَکُونَ قَدْ کُفِیتَ مَئُونَهَ الطَّلَبِ (= دلبندم: من اقدام به تأدیب و آموزش تو کردم پیش از آن که قلب و عقل (ابزارهای شناختی) تو دچار گرفتگی و عدم کارآمدی شوند؛ تا با توانمندی و بهره وری بتوانی از تجربه انسان های کار آزموده و باتجربه بهره ببری و نخواهی خود دوباره تجربه کنی. و تو به آن چه ما با صرف هزینه رسیده ایم بدونتحمل آن هزینه ها به مقصد برسی).

و این نکته را از جای دیگر نهج البلاغه:

  • لا تَقسِروا اَولادَکُم عَلى آدابِکُم ، فَاِنَّهُم مَخلوقونَ لِزَمانٍ غَیرِ زَمانِکُم (=  فرزندان خود را به آداب و منش های خود الزام و اجبار نکنید چون آنان به روزگاری غیر از روزگار شما تعلق دارند).

راستی هیچ اندیشیده اید که از پنج پیامبر اولوالعزم چهار تنشان یتیم بوده اند یا چونان یتیمان زیسته اند؟ از نوح خبری نیست که یتیم بوده است یا نه؛ اما ظاهراً ابراهیم تحت سرپرستی عمویش بوده است؛ و موسی را از همان نوزادی از پدر و مادرش جدا کردند؛ عیسی اصولاً پدر نداشت؛ و محمد نیز یتیم به دنیا آمد. حکمت این چیست؟ نکند شرط لازم برای این که شخصیت‌های بزرگی در این جسم های کوچک شکل بگیرد این است که دریچه ضمیر پاک و صاف کودک بر روی القائات پدر (به عنوان دریچه تحکم آمیز سیطره گذشتگان بر روح و اندیشه کودک) بسته بماند؟ ابراهیم را نمی‌دانم اما موسی را که از همان کودکی خودش تیمار می‌کرد. از نوزادی لحظه به لحظه مراقب موسی بود تا پس از نزدیک به هشتاد سال او را به میقات و ملاقات خود در طور کشانید. عیسی را که اصلاً برای این دنیا نیافریده بود. او را مخفی آورد، مخفی بزرگ کرد، مخفی پیامبرش کرد و مخفی برد.

محمد را نخست از پدر و سپس از مادر و سرانجام از قبیله اش جدا کرد. محمد سالهای کودکی اش را در خارج از قبیله و تحت سرپرستی دایه بالید و طبق برخی اخبار او گاهی به دایه‌اش گزارش می‌داد که هنگام بازی چیزی در گوشش گفته اند یا مانع برخی بازیهای کودکانه اش شده اند. در واقع محمد را خدا خودش تربیت کرد. اگر او در کودکی، تنهایی و خلوت و تأمل و تمرکز را نیاموخته بود مگر می‌توانست در بزرگسالی از جامه عزلت گیرد و روزها و هفته ها در غار همنشین یار شود؟ پس خدا هم وقتی می‌خواست بشر را هدایت کند و برای بشریت هادی تربیت کند از کودکی آنان شروع کرد. کسی یکباره و بی مقدمه در بزرگسالی نمی‌تواند پیامبر شود. انسان‌ها برای پیامبر شدن هم باید از کودکی تربیت شوند.

و سپس علی نیز از کودکی به خانه پیامبر اکرم منتقل شد. برای علی شدن، مربی ‌ای چون محمد لازم بود. اکنون این علی با آن سینه پر از حکمتی که در نهج البلاغه به نمایش گذارده است به نوبه‌ی خود زینب را و حسن را و حسین را (فرزندان زهرا) و عباس را و عثمان را (فرزندان ام البنین که در کربلا شهید شدند) و ابوبکر را و عبیدالله را (فرزندان لیلی که در کربلا شهید شدند) و عمر را (فرزند ام حبیب که بنا به مشهور در کربلا شهید شد) تربیت می‌کند. و این شیوه تربیتی در فرزندان آنان نیز تداوم می‌یابد. و این گونه است که ایمانی که به قلب محمد وارد شد آرام آرام، بخش بزرگی از جهان بشری را فرا گرفت. و سلام ما بر همه آنان باد.

و توسعه نیز از جنس ایمان است. بذر آن را باید در کودکی در اندیشه و روان کودکان کاشت و آنگاه در دبستان آن را آب داد و بالنده کرد.  توسعه نه از دانشگاه، نه از حوزه، نه از کارخانه، نه از موشک، و نه از فناوری هسته ای زاده نمی‌شود. و افسوس که ما به نسلی که پس از انقلاب زاده شد، از هر آموزشی تزریق کردیم به جز آموزش‌هایی که توسعه بیافرینند. و در برنامه های توسعه برای هر صنعت و فعالیتی منابع سرمایه‌ای تخصیص دادیم جز برای خود توسعه. در واقع همه تلاش‌های ما برای «رشد» و سپس برای «پیشرفت» بود. ما برای «توسعه» کاری نکردیم و بلکه بسیاری از کارهایی که کردیم و می‌کنیم ضد توسعه است. و چنین شد که اکنون بر این باورم آمده ام که تلاش فکری در حوزه اقتصاد سیاسی بسیار کم‌ثمر است. برای یاری فرایند توسعه‌‌ی این دیار باید به حوزه «کودک و توسعه» کوچ کنیم. و البته برای توسعه این دیار نخست باید از کسانی که همتشان جایگزینی «پیشرفت» به جای «توسعه» است، چشم امید برداریم.

رمضان است، بگذارید کل سخنم در باب توسعه را در این جمله خلاصه ‌کنم: همان گونه که مؤمن برای تقدیر روزگارش باید مراقبه کند تا به شب قدر خویش برسد و آن را درک کند و قدر بداند، شب قدر هر جامعه ای دوران کودکی مردمان آن جامعه است. «قدر» هر جامعه‌ای ایامی است و هزینه ای است و وقتی است که آن جامعه برای کودکانش می‌گذارد. اگر جامعه ای مراقب کودکانش نباشد، مسائل آنان را طفیلی بینگارد،‌ و سرمایه گذاری در امر کودکان را جدی نینگارد، هرگز آن جامعه به شب قدر خویش نخواهد رسید. توسعه محصول رسیدن جامعه، به شب قدر خویش است. آفتاب توسعه، تنها با گذر از یک شب قدر طولانی اجتماعی سر خواهد زد.

محسن رنانی
۲۱ رمضان ۱۴۳۷
۵ تیر ماه ۱۳۹۵


محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

کودکی توسعه و توسعه کودکی

سخنرانی رنانی در چهارمین همایش مرزهای دانش اقتصاد توسعه
  • محسن رنانیمحسن رنانی

اردیبهشت امسال سیزدهمین سالگرد پرکشیدن دکتر حسین عظیمی بود. به همت دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی، در تمام این سیزده سال، مراسم یادبود این استاد بزرگ در قالب همایش اقتصادی برگزار شده‌است. از سال ۱۳۹۲ همایش‌های یادبود مرحوم دکتر عظیمی تحت عنوان «مرزهای دانش اقتصاد توسعه» ادامه یافته‌است. بنابراین در ۱۴ اردیبهشت اسال «چهارمین همایش سالانه مرزهای دانش اقتصاد توسعه»با عنوان «نهادها، اشتغال مولد و رشد با کیفیت» در دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد که من نیز در این همایش سخنرانی ای با عنوان «کودکی توسعه و توسعه کودکی» داشتم که فعلا صوت آن را می‌توانید در زیر بشنوید.

محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

توسعه به زبان همه

فایل صوتی سخنرانی رنانی در اتاق بازرگانی مشهد
  • محسن رنانیمحسن رنانی

سخنرانی محسن رنانی که در تاریخ ۲۴ دی ماه ۱۳۹۴ با عنوان «بازشناسی مفهوم توسعه» در اتاق بازرگانی مشهد ایراد شد که می‌توانید در زیر بشنوید:


پیوندها:

انعکاس محتوای سخنرانی در: روزنامه دنیای اقتصاد

https://renani.net/?p=475
محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

توسعه با رقصِ ماهی در حوضِ نقـّاشی

نامه رنانی به کودکان ایرانی درباره ماهیان زندانی
  • محسن رنانیمحسن رنانی

بزرگترها، سلام.

«راه توسعه از درون کودکان ما می‌گذرد». این جمله‌ای کلیدی است که از نظر من می‌تواند عصاره یکصد سال تلاش فکری یک جریان مهم از جامعه شناسان و اقتصاددانان تلقی شود. و در ایران روشنفکران ما یکصد سال است، به خطا، تمامی تلاش‌های اصلاحی خود را به حوزه سیاست معطوف کرده اند. در حالی که سیاستمداران کودکان نسل پیشین بوده اند که در فضای اجتماعی استبدادی و در خانواده هایی فاقد روحیه مشارکت و مدارا شکل گرفته اند و اکنون نیز با موعظه و مبارزه تغییر نمی کنند آنان فقط وقتی تغییر می‌کنند که منفعتشان در آن باشد. روشنفکران ما باید ماموریت خود را از سپهر سیاسی به سپهر اجتماعی تغییر جهت دهند و تغییر تدریجی جامعه‌مدنی را هدف‌گیری کنند. و البته در نگاه به جامعه مدنی، کودکان مقدمند. تغییر بزرگسالان بسیار دشوار، کُند و انرژی‌بر است.

البته درباره کودکان نیز نظام آموزش رسمی ما، رسماً ضد توسعه عمل می‌کند. ما باید خودمان شروع کنیم. و البته ما بزرگسالان کم سواد، ناصبور، خسته و فرسوده نیز در تغییر کودکانمان بسیار کم توانیم. اما نمی توان ناامیدانه نشست و کاری نکرد. به قول حضرت سعدی:

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.

پس بیایید با همکاری هم از گام هایی کوچک و اقدام‌هایی کم هزینه و ساده شروع کنیم. شاید به تدریج بتوانیم در این راه گام‌های بلندتر و جدی‌تری برداریم.

به عنوان یک گام کوچک، من نامه‌ای به کودکان و نوجوانان وطن‌مان نوشته‌ام. لطفا در رسیدن این نامه به دست آنان، مشارکت کنید. اگر هم کودکان‌تان هنوز خواندن نمی دانند شما زحمت بکشید برای آن عزیزان بخوانید. و البته حتما با لحنی کودکانه و داستانی بخوانید.

بچه های گل ایرانی سلام

من محسن رنانی ‌ام. بیست ساله که در دانشگاه اصفهان معلم اقتصادم. سالهاست که برای دانشجویانم درباره این که کشورها چطوری پیشرفت می‌کنند و خوشبخت می‌شوند صحبت می‌کنم. همیشه دانشجوها از من می پرسند «چرا کشور ما ایران مثل کشورهای اروپایی یا مثل ژاپن پیشرفت نکرده»؟ پاسخ من بهشون اینه: «چون ما هنوز تصمیم نگرفته‌ایم پیشرفت کنیم». دانشجوها معمولا میگن: «چرا استاد، همه‌ی مردم ایران دلشون میخاد ما پیشرفت کنیم». ولی من معمولا براشون مثال‌هایی می زنم و نشون می‌دم که نه، هنوز مردم ما تصمیم جدی نگرفته‌اند که پیشرفت کنیم. امروز می خوام یکی از اون مثالها را برای شما هم بزنم. موافقید؟

می‌دونید که چند روز دیگه سیزدهم فروردینه. همه می‌رویم «سیزده به در». و سبزه ها رو توی طبیعت، توی جوی آب و توی علفا رها می‌کنیم. یعنی به طبیعت میگیم: «ما سبزه‌هایی که خودمون کاشتیم و آبشون دادیم و بزرگ شدن را حالا دیگه آزادشون می‌کنیم تا بروند و با طبیعت بزرگ زمین یکی بشوند. یعنی ما دست از خودخواهی‌مون بر‌می‌داریم و حتی نمی‌خواهیم سبزه‌ها هم زندانی ما باشند. می بینید چه روز خوبیه سیزده به‌در؟

سیزده نوروز یکی از بهترین روزهای کشورمونه. میدونید چرا؟ چون تنها روزیه که همه شادند و همه با هم مهربونند. آدمهایی که معمولا توی روزای دیگه از هم فرار می‌کنند و سعی می‌کنند چشمشون به هم نیفته، همه‌ شون روز سیزده می‌رند صحرا و کوه، و یا توی بوستان ها و پارک‌های شهر، نزدیک هم فرش پهن می‌کنند، غذا می پزند، چایی به هم تعارف می‌کنند، و با هم بازی می‌کنند. روز سیزده همه‌ی مردم شادند.

به نظرم سیزده حتی از نوروزم بهتره. درسته که نوروز که می‌شه لباس نو می پوشیم و می رویم خونه هم دیگه و با هم دیدار می‌کنیم، ولی یادتون باشه توی دیدارهای نوروزی خیلی با هم راحت نیستیم و خیلی رسمی‌تر رفتار می‌کنیم. ولی روز سیزده خودِ خودمونیم. یعنی همون لباس های راحت و عادی‌مون را می پوشیم اما همون آدم عادی نیستیم بلکه خیلی خیلی مهربون تر و شادتریم.

توی رادیو و تلویزیون به روز سیزده می‌گن «روز طبیعت». اما به نظر من سیزده، بیشتر روز دوستیه، روزیه که همه ما با هم دوستیم، با هم مهربونیم و با هم بازی و شادی می‌کنیم. جامعه شناسان به دوستی و مهربونی، بازی و شادی می‌گن «سرمایه اجتماعی». به همین خاطر من دوست دارم اسم روز سیزده نوروز را بذارم «روز دوستی» یا روز «سرمایه اجتماعی».

خیلی روز قشنگیه. هیچ‌کس تو رانندگی هول نمی‌زنه. هیچ کس بد اخلاق نیست، هیچ‌کس اعصابش خُرد نیست، هیچ‌کس تنها نیست. یعنی همه خانواده‌ّها با هم توی طبیعت جمع می‌شن و دور هم غذا می‌پزند و گفت‌وگو می‌کنند. حتی خانواده‌هایی که همدیگه رو نمی شناسند و ممکنه توی رانندگی به همدیگه راه ندند، و توی پیاده رو به هم تنه بزنند، و توی صف از هم جلو بزنند، روزسیزده که میشه کنار هم توی پارک سفره میندازند، به هم غذا تعارف می‌کنند، برای همدیگه موسیقی پخش می‌کنند و با هم بازی می‌کنند.

پس «سیزده به‌در» یک جشن ملی‌یه. ای کاش مردم ایران میتونستند توی همه روزهاشون مثل روز سیزده باشند. شاد و خوش اخلاق، سبز و روشن. من اگه یه روزی تو این کشور یه کاره ای بشم اسم روز سیزده رو میذارم روز دوستی یا روز سرمایه اجتماعی.

میدونید منظورم از سرمایه اجتماعی چیه؟ هر وقت ما با هم دوست باشیم و همکاری و رفاقت کنیم و تو کارها و خرید و فروش‌مون به هم اعتماد کنیم و به هم احترام بذاریم و تو مشکلات به هم کمک کنیم و توی رانندگی به همدیگه راه بدیم و هی بوق نزنیم به این معنی‌یه که ما سرمایه اجتماعی داریم. بعضیا پول دارن که میگن سرمایه اقتصادی دارن. پولشون را یا میذارن توی بانک یا می‌برند توی بورس باهاش سهام می‌خرند یا با هاش یک کارخونه راه میندازند. همه‌ی این کارها یعنی مردم سرمایه‌گذاری می‌کنند تا سود ببرند و بعد با سودشون غذا و لباس و ماشین و خونه و بستنی و میوه بخرند تا لذت ببرند و شاد باشند.

خوب، حالا اگه ما با هم دوستی کنیم، بازی کنیم و به هم کمک کنیم و از همه این کارهامون لذت ببریم و شاد بشیم، مثل اینه که ما پول داشتیم و با پول چیزهای خوب خریدیم و لذت بردیم. پس می بینید که همیشه برای شاد بودن و از زندگی راضی بودن به پول نیاز نیست. یعنی ما می‌تونیم با خوش اخلاقی با دوستی، با مهربونی، با احترام، با همکاری، با رعایت قوانین رانندگی و با کارهای دیگه‌ای مثل این ها هم خودمون رو شاد کنیم هم بقیه رو. پس به این چیزا که بدون پول می تونن مردم رو شاد کنن می‌گن سرمایه اجتماعی.

اما بچه های عزیز متاسفانه ما روز سیزده یک کار بدی هم می‌کنیم. که خیلی بده و بعضیا غصه‌شون میشه. ما وقتی می خوایم روز سیزده بریم بیرون یه چیز رو فراموش می کنیم. اگه گفتید چی رو؟ ماهی کوچولی قرمز توی تُنگ بلور رو. یادمون میره که اونم بهار میخواد اونم باید زندگی کنه اونم حق حیات داره. معمولاً روز سیزده وقتی از طبیعت برگشتیم خونه، سفره هفت سین رو جمع می‌کنیم و تُنگ ماهی قرمز کوچولو رو هم میذاریم یک کناری. گاهی بهش یک کمی غذا میدیم گاهی هم آبش رو عوض می کنیم. و این کار رو ادامه می دیم تا بالاخره ماهیه بمیره. حالا به من بگید آیا شما دوست دارید که یک کسی شما رو تا آخر عمر تو یه اتاق زندانی کنه و بهتونم غذا بده و گاهی هم در رو باز کنه تا هوای اتاق عوض بشه؟ حتما می گید نه. اما این همون کاریه که ما با ماهی‌های کوچولوی قرمز می‌کنیم. اونها رو تو تنهایی خودشون رها می‌کنیم. بعضی وقت‌ها آبشون گرم میشه و می میرن. بعضی وقت‌ها هم از گرسنگی می میرن. بعضی وقت‌ها گربه اون ها رو میگیره. بعضی وقت‌ها هم از دلتنگی، خودشون رو از توی تُنگ بلور پرت می کنن بیرون و می‌میرند. خلاصه هر سال چندین میلیون ماهی کوچولوی قرمز تو خونه‌های ما می‌میرند.

حالا چه کار کنیم؟ به نظر شما بذاریم تا این وضعت هر سال ادامه پیدا کنه؟ آیا درسته که هر سال ما چندین میلیون ماهی کوچولو رو توی تُنگ های کوچیک و تو تنهایی خودشون رها کنیم تا بمیرند؟ آیا درسته که ما توی روز سیزده، یعنی همون روز دوستی و سرمایه اجتماعی، که همه شادن و همه به هم محبت می‌کنند، ماهی‌های کوچولو رو تنهای تنها توی یک تُنگ کوچک آب توی خونه بذاریم و خودمون بریم توی طبیعت شادی کنیم؟ اگه اون ماهیه غصه اش بشه و دق کنه و بمیره اونوقت ممکنه ما هم تا اخر سال غصه مون باشه. به نظر شما چه کار می شه کرد که ماهی کوچولی قرمز سفره هفت سین هم شاد باشه؟

به نظر من باید ماهی کوچولو رو هم با خودمون ببریم توی طبیعت و توی رودخونه‌ی سر راهمون یا توی یک برکه یا یک استخر یا حوض یک پارک رها کنیم. آخه بهار شده، ماهی هم دوست داره بره توی طبیعت کنار بقیه ماهی ها زندگی کنه و توی آبهای رودخونه بازی کنه. پس بیایید با هم قرار بذاریم که صبح روز سیزده ماهی قرمز رو بذاریم کنار سبزه و هر دو رو با هم از خونه ببریم بیرون. آخه پرچم کشور ما اصلش یک پرچم سفید بوده، یعنی پرچم صلح و دوستی بوده، که یک نوار سبز بالاش دوختن و یک نوار قرمز هم پایینش. سبز نشونه‌ی زندگی و سرسبزی و آبادانیه و قرمز هم نشونه دوستی و محبت و با هم گرم بودنه. معنی‌ش اینه که اگه تو کشوری هم آبادانی باشه و هم دوستی، اونوقت اون کشور پر از صلح و صفا و خوشبختی می شه. پس سبز و قرمز باید با هم باشن تا زندگی ما خوب بشه. حالا شما هم باید ماهی قرمز رو با سبزه هفت سین با هم ببرید بیرون و تو طبیعت رهاشون کنید تا تو کشور ما دوستی و آبادانی بیشتر بشه.

راستی می دونید ما تو شهرمون، اصفهان، می‌خواهیم چه کار کنیم؟ تو شهر ما، یه مهندس معمار برجسته و خوش فکر ایرانی به نام فرهاد احمدی، که تا حالا به خاطر ساختمان‌های خوشگلی که ساخته کلی جایزه گرفته، کنار زاینده رود یه ساختمان خیلی خوشگل و هنری برای ما طراحی کرده و دولت هم اون رو ساخته. اسم اون ساختمان رو هم به یاد استاد بزرگ نقاشی کشورمون، که همه‌ی دنیا اون رو میشناسن و ما بهش افتخار می‌کنیم، گذاشتیم ساختمان استاد فرشچیان. وسط این ساختمان یک حوض بزرگ هست که چون استاد فرشچیان نقاش بوده ما هم اسم این حوض بزرگ رو گذاشتیم «حوض نقاشی». مثل همون «حوض نقاشی» که تو شعر «گنجیشکک اشّی مشّی» اومده. شعر «گنجیشکک اشّی مشّی» رو یادتونه؟ اگه یادتون رفته یا بلد نیستید به پدر و مادرتون بگید براتون بخونند. اگه اونها هم بلد نبودند بگید توی اینترنت براتون جست وجو کنند. یک خواننده خیلی خوب داشتیم به نام فرهاد،که این شعر رو با آهنگ خونده. بگید آهنگشو براتون بذارن.

خلاصه ما با بچه‌های شهرمون قرار گذاشته‌ایم که صبح روز سیزدهم فروردین وقتی سبزه هامون رو برداشتیم که بریم توی طبیعت، ماهی‌های قرمزمون رو هم برداریم و سر راهمون اونها رو بریزیم توی حوض نقاشی. شما هم اگه تو شهرتون یک حوض بزرگ هست اسم اون حوض را بذارید حوض نقاشی و ماهی‌ها تون رو بریزید توی اون حوض. اونوقت شهرتون یک حوض پر از ماهی قرمز داره که هر وقت دلتون خواست می‌تونید برید و به ماهیاتون سر بزنید و از دیدن اون همه ماهی قرمز لذت ببرید. اگر هم شهرتون حوض نقاشی نداشت، ماهی‌هاتون رو بریزید توی یه رودخونه یا یه بِرکه یا حوض یک پارک. پس یادتون نره قرار ما صبح روز سیزده که با سبزه‌ها و ماهی‌های کوچولوی قرمز بزنیم بیرون.

البته ممکنه بعضی از افراد خانواده تون با این کار مخالفت کنند. بگن ماهیه حیفه، پول دادیم خریدیم. میخوایم خونه‌مون رو خوشگل کنه. اگر کسی مخالفت کرد این حرف‌هایی که میگم رو بهش بگید: بگید خبر دارید که روانشناس‌ها می‌گن کسانی که حیوان ها رو اذیت می کنند از نظر روانی مریضند؟ فرقی نمی کنه چه حیوونی. می خواد ماهی باشه، میخواد گربه باشه، می خواد سگ باشه، می خواد کلاغ باشه، می خواد مورچه باشه. هر حیوونی که خدا بهش جون داده حق زندگی داره و باید باهاش مهربون باشیم. آخه چرا بعضی‌ها فکر می‌کنند که چون زورشون بیشتر از زور گربه است حق دارند گربه رو اذیت کنند؟ می دونید چی میشه؟ وقتی کسی فکر می‌کنه چون زورش بیشتر از زور گربه یا سگ یا مورچه است پس حق داره اون‌ها رو اذیت کنه یا بکشه، این آدم وقتی بزرگ میشه و رئیس یک جایی میشه هم فکر می کنه چون زور داره حق داره بقیه رو اذیت کنه و به اون ها ظلم کنه و حق اون ها رو پایمال کنه یا اون‌ها رو زندانی کنه. آره عزیزان من. کسانی که در بزرگسالی بقیه را اذیت می کنند از کوچکی یاد گرفتند که هر وقت زور دارند حق دارند زور بگند و به بقیه ظلم کنند.

روانشناسان می گن خیلی از آدم هایی که در بزرگسالی دست به جرم و جنایت می زنند قبلا حیوان آزاری کرده اند. یعنی جامعه ای که بچه هاش در کودکی حیوان آزاری کنند در بزرگسالی هم راحت‌تر دست به جرم و جنایت می زنند و بقیه بچه ها هم که در کودکی حیوان آزاری رو می بینند و یاد می گیرند که سکوت کنند، در بزرگسالی هم در برابر ظلم دیگران سکوت می‌کنند.

تاریخ کشور عزیزمون هم پر شده از پادشاهانی که ظالم بودند و فکر می‌کردند چون پادشاه هستند و زور دارند حق دارند ظلم کنند. اگه بچه‌های ما از حالا یاد بگیرند که چون زور دارند میتونند حیوون‌ها رو اذیت کنند، ممکنه اونها وقتی بزرگ می‌شند به خودشون حق بدند که به بقیه ظلم کنند. اگه می‌خوایم در آینده تو کشورمون کسی به کسی زور نگه و ظلم نکنه از همین حالا و از همین کارهای کوچک باید شروع کنیم، پس بیایید دیگه به حیوون‌ها ظلم نکنیم.

فکر نکنید ظلم فقط اینه که یک حیوون رو بزنیم. نه، ظلم می تونه به هر شکلی باشه. مثلا کسی که یک بلبل خوشگلِ خوش صدا رو توی قفس زندانی می کنه تا خودش لذت ببره داره ظلم می کنه. یا کسی که بال کبوترها رو می چینه تا تو خونه بمونند و نتونند پرواز کنند داره ظلم می کنه. یا کسی که وقتی یک سگ داره از توی پیاده رو رد میشه به اون سنگ می‌زنه، داره ظلم می‌کنه. بدتر از اون، تو بعضی از شهرهای ما زندان های تَنگ و کثیفی ساخته‌اند به اسم باغ وحش و حیوانات زبان بسته رو توی قفس ها و اتاق های اون جا زندانی کرده اند.

بچه ها یک چیزی بگم اما ناراحت نشید. بعضی از سازمانهای حمایت از حیوانات، کشور ما رو به عنوان یکی از کشورهای خشن که در آنها حیوون‌ها مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند معرفی کرده‌اند. آخه حیوون‌ّها توی کشور ما امنیت ندارند. شاید چند وقت پیش این خبر رو شنیدید که توی یکی از استانها یک خرس را با بچه اش کشتند یا یک سوسمار زیبای بی آزار رو به دار زدند و عکسش را توی اینترنت پخش کردند. این ها فقط چند نمونه کوچک از ظلم و اذیتی است که ما به حیوونای کشورمون می‌کنیم. اما راه دور نرید. مگر نه این که وقتی توی پیاده رو به یک سگ برمی‌خوریم سگه فرار می کنه؟ مگه نه این که توی پارک کلاغ ها و کبوتر ها از ما فرار می کنند و گربه ها وقتی ما را می بینند می دوند زیر ماشینا پنهان می شند؟ همه این ها نشون می‌ده که ما نسبت به حیوون‌هامون مهربان نبوده ایم و به همین خاطر همه حیوون‌ها از ما می ترسند.

خوب حالا ما آدم هایی که همه حیوون‌ها از ما می ترسند آیا می تونیم بین خودمون مهربون باشیم؟ معلومه که نه. ببینید چقدر توی رانندگی برای هم بوق می زنیم، چقدر تصادف می‌کنیم و سالی چند هزار تا کشته می‌دیم. ببینید ما چقدر با هم اختلاف داریم و دعوا می کنیم و هر سال چند میلیون نفرمون می‌ریم پیش رئیس دادگاه و از همدیگه شکایت می‌کنیم. همه این ها یعنی ما با هم مهربون نیستیم. حالا اگه می‌خواهید ببنید که فردا اگه معلم شدید یا مدیر یک ادراه شدید یا یک سیاستمدار شدید، مهربون هستید و می تونید بقیه را دوست داشته باشید یا نه، ببنید الان می تونید ماهی‌تون رو آزاد کنید یا این که دوست دارید زندانی باشه و از زندانی بودنش لذت ببرید؟

بذارید یک خاطره بگم و نامه‌ام رو تموم کنم. چند سال پیش رفته بودم هند. یک روز یک ساندویچ خریدم و توی پارک نشستم تا بخورم. خورده های ساندویچ ریخته بود روی شلوارم. یک مرتبه دیدم یک سنجاب قهوه ای کوچولو از پای چپم اومد بالا و شروع کرد به خوردن ذره‌های غذا. تا داشتم به سنجاب نگاه می کردم یک مرتبه دیدم یه مرغ مینا هم از روی درخت پرید پایین و روی پای راستم نشست و شروع کرد به نوک زدن به ساندویچ من. دیدن این صحنه‌ها بیش از خود ساندویچ به من چسبید. این که حیوونای توی پارک از آدما نمی‌ترسیدند خیلی قشنگ بود. بعد که از پارک اومدم بیرون با یک صحنه عجیب تری رو به رو شدم. دیدم توی ایستگاه اتوبوس دو تاسگ روی نیکمت ایستگاه با آرامش دراز کشیدند و مسافرانی که منتظر اتوبوس هستند جلوی نیمکت ایستادند و هیچ کاری هم با سگ ها ندارند. تو همین حیرت بودم که اومدم هتل، بعد دیدم توی هال هتل آدمای زیادی ایستاده اند. گفتم چه خبره؟ گفتند یک مار اومده توی هتل و نگهبانها دارند اون رو پیدا می‌کنند. یک مرتبه دیدم یه نگهبان یه مار بزرگ رو با یه چوب گرفته و داره از هتل می بره بیرون. فکر کردم مثل ایران، اون مار رو می بره و می‌کشه. اما دیدم ماره رو بُرد و انداخت توی باغی که کنار هتل بود.

آره دوستای عزیز،‌ همین روحیه صلح و آشتی مردم هند است که باعث شده امروز مردم هند که دارای چند صد زبان و دین مختلف هستند، بتوانند با دوستی با هم زندگی کنند و کشورشون که پر از آدم‌های فقیر و بی‌سواده و هفده برابر کشور ما هم جمعیت داره، و تازه اصلا چاه نفت و گاز هم ندارن، بتونه با سرعتی سه چهار برابر کشور ما پیشرفت ‌کنه.

البته مهاتما گاندی رهبر بزرگ هندی‌ها با رفتارهای انسان‌دوستانه خودش و با حرفهای خوبش که به همه اون حرفها هم عمل می‌کرد، درسهایی به مردم هند داد که باعث تقویت روحیه آشتی، دوستی و مهربانی در هندی‌ها شده. خدا رحمتش کنه.

خوب، دیگه وقتشه که من نامه ام رو تموم کنم. یادتون نره ما باید تصمیم بگیریم با حیوونا دوست باشیم و اونها رو اذیت نکنیم تا بعدا که بزرگ شدیم و قدرت پیدا کردیم بتوانیم آدمهای زیر دستمون رو دوست داشته باشیم و به آنها ظلم نکنیم. پس قرار ما چی شد؟ این که روز سیزده نوروز ماهی‌های قرمز کوچولو رو با خودمون از خونه ببریم بیرون و توی حوض نقاشی شهرمون یا توی یک رودخونه رها کنیم. اگه ما بتونیم امسال این کار رو بکنیم اونوقت سال آینده می تونیم کارهای بزرگ تری بکنیم. فقط در این صورته که ما می تونیم به خودمون و به بقیه نشون بدیم که ما جدی جدی تصمیم گرفته‌ایم که پیشرفت کنیم.

پس همین الان برید و یک کاغذ بچسبونید روی تُنگ ماهی قرمزتون و روش عدد ۱۳ را بنویسید تا ماهی کوچولو بدونه روز سیزده، آزاد میشه تا خوشحال بشه.

دوستای قشنگم. اگر این نامه بعد از روز سیزده به دست شما رسید نگران نباشید، ماهی‌های کوچولوی توی حوض نقاشی و توی رودخودنه یک جا برای ماهی کوچولوی شما نگه می‌دارند. پس شما هر وقت که نامه من به دستتون رسید ماهی قرمزتون رو بردارید و با یکی از بزرگترها اون رو ببرید و بندازید توی حوض نقاشی یا توی رودخونه‌ی شهرتون.

خوب. دیگه وقت خداحافظیه. اما قبل از خداحافظی بگم که اگه برای سال آینده پیشنهادی داشتید، می تونید توی تارنمای رسمی رنانی در آدرس روبه‌رو برام پیام بذارید یا به بزرگترها بگید برام پیام بذارند: www.renani.net
خدا نگهدار دوستای ماهی های کوچولوی قرمز.

دوستدار شما – محسن رِنـانی

هشتم فروردین ۱۳۹۵


«گزارش ایسنا درباره توسعه کودکان اصفهانی از نامه رنانی را در این جا ببینید.»


خانم زهرا  فاطمی، پژوهشگر حوزه آموزش کودکان، این نامه را به صورت  صوتی در‌آورده اند که می‌توانید در زیر بشنوید:


اصلاحیه:

ماهی‌های قرمز را فقط در حوض‌ها، استخرها و دریاچه‌های مصنوعی بریزیم:

پس از انتشار نامه رنانی به کودکان ایرانی با عنوان «توسعه با رقص ماهی در حوض نقاشی»، آقای سپهر سلیمی فعال محیط زیست و تلاشگر حقوق حیوانات که فعالیت‌های ارزشمندی در این دو حوزه داشته است، یادداشتی برای من ارسال کردند که به نظرم مهم و شایسته توجه است. بنابراین ضمن درج عین متن اقای سلیمی، از همه عزیزانی که نامه «توسعه با رقص ماهی» را در شبکه های اجتماعی منتشر کرده اند درخواست می‌کنم برای جلوگیری از ایجاد خسارت به آبزیان رودخانه‌های کشور، این متن را هم در همان شبکه‌ها منتشر کنند.

البته در فایل صوتی نامه که توسط سرکار خانم زهرا فاطمی (محقق حوزه آموزش کودکان) تهیه شده است، توصیه به رهاسازی ماهی در رودخانه ها حذف شده و فقط توصیه شده که ماهی‌ها در حوض نقاشی شهر رها شوند.

من هم از همه شهرداریهای کشور تقاضا می‌کنم یکی از حوض‌های بزرگ شهرشان را به نام «حوض نقاشی» نامگذاری و مردم را برای رها سازی ماهی‌های قرمز در آن حوض تشویق کنند. شاید الگو گیری از حرکت مجموعه فرهنگی فرشچیان اصفهان نیز رویکرد مناسبی باشد.

و این هم عین یادداشت ارسالی آقای سپهر سلیمی:


درود بر استاد بزرگوار، دکتر رنانی

با احترام و تشکر بابت یادداشت «توسعه با رقصِ ماهی در حوضِ نقـّاشی» که جان مایه آن کودکان را به مهربانی با حیوانات و طبیعت دعوت می کرد، اما از بعد بوم شناسی و حمایت از حیواناتی نکاتی به استحضار می رسد:

ماهی قرمز گونه بومی طبیعت ایران نیست و رها سازی آن در آبهای طبیعی نظیر رودخانه و دریاچه ها می تواند سبب ایجاد مشکلات فراوانی برای زیستگاه های طبیعی و گونه های بومی شود. از اینرو حامیان محیط زیست و مسئولان دولتی مرتبط در سالهای گذشته به کرات از مردم خواسته اند از رها سازی ماهی قرمز در آبگیرهای طبیعی اجتناب کنند.

همچنین رها سازی سبزه در آبهای آزاد نیز منظره زشتی ایجاد می کند. این رسم شاید سالها پیش زیبا می نمود اما در شرایط فعلی و با وجود حدود ۱۵ میلیون خانواده، رها سازی این حجم سبزه حاصلی جز آلودگی محیط زیست ندارد.

درست است که پس از ۱۳ نوروز باید به فکر ماهی های قرمز باشیم و روحیه مسئولیت پذیری و توجه به حیوانات را در کودکان تقویت کنیم اما تجربه سالها فعالیت در این حوزه ثابت کرده بهتر است حس مهربانی ومسئولیت پذیری به حیوانات را پیش از خریدن حیوانات در کودکان به وجود بیاوریم. یعنی به آنها بگوییم اگر توانایی، دانش و امکانات لازم برای نگهداری از هر حیوانی را ندارید بهتر است به فکر نگهداری از آن نباشید. ما در انجمن حمایت از حیوانات اصفهان تجربه چند سال جمع آوری ماهی قرمز پس از تعطیلات نوروزی را داشتیم و در نهایت حاصل این تجربه آن شد که بکوشیم دانش مردم در خصوص نگهداری از این حیوان را بالا ببریم و از آنها بخواهیم اگر توانایی نگهداری ندارند نخرند و اگر خریدند بهترین جا همان خانه هاست، چون  رهاسازی در آبگیرهای طبیعی غلط است و از طرفی آب حوض ها و استخرهای سطح شهر نیز به تناوب تعویض و یا خالی می شود و ماهیان به یکباره قربانی خواهند شد. البته اگر در شهری آبگیر یا دریاچه مصنوعی وجود داشته باشد برای رها سازی ماهی قرمز مناسب است.

در خصوص سبزه نیز در سالهای گذشته برخی گروه های زیست محیطی پس از جمع آوری آنها را تبدیل به کمپوست می کنند. اگر در شهری چنین امکانی وجود داشته باشد باعث می شود ضمن جلوگیری از آلودگی محیط زیست، باعث استفاده مطلوب از سبزه نوروز خواهد شد.

با احترام،
سپهر سلیمی، عضو سمن زیست محیطی زمین برای همه

محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید