شعر و داستان ۲۳ آذر ۱۴۰۱
شعر و داستان ۶ آذر ۱۴۰۰
شعر و داستان ۲۰ مهر ۱۳۹۹
امیر ترانه

برای آن امیر ترانه دیروز استاد ارجمند دکتر عبدالحسین ساسان پیام دادند که «نمی‌خواهی چیزی درباره پرواز استاد شجریان بنویسی؟». نشستم و خواستم درباره ارزش نمادین استاد چیزی بنویسم و به عنوان نویسنده کتاب در حال انتشار «سرمایه نمادین و توسعه» ادعا کنم که اگر حاکمان ما حواسشان می‌بود ارزش نمادین استاد شجریان، به عنوان یک […]

شعر و داستان ۱۳ شهریور ۱۳۹۹
قصه مرد عروسک ساز

قصه اول: پسرک لاابالی نجاری بود  که در روستایی عروسک‌های چوبی می‌ساخت و برای فروش به شهر می‌فرستاد. او عروسک‌سازی را از پدرش آموخته بود و پدرش نیز نزد یک استاد عروسک‌ساز در روستای کناری آموزش دیده بود. هنوز نوجوان بود که پدرش درگذشت و  کارگاه عروسک‌سازی پدرش به او رسید. گرچه روزهای زیادی پیش […]

شعر و داستان ۶ فروردین ۱۳۹۹
بشکوفیم تا بهار شود

اگر جوانه‌زدنها برای زیستن استو زیستن جریانی است در تمامی سالبگذاریم لحظه در لحظه بشکوفد جوانه‌ای تازهو نگوییم کو بهار امیدبشکوفیم تا بهار شود «محسن رنانی»

شعر و داستان ۵ آذر ۱۳۹۵
زندگی را یاد گیریم از درخت

زندگی را یاد گیریم از درخت استواری را ز کوه بیقراری را ز موج بی‌نشانی را ز دشت می‌توان آموختن «زندگی»را از که باید بر گرفت؟ زندگی خوب است – خوب! زندگی سخت است – سخت!                                   زندگی را یاد گیریم از درخت: زیر باران، زیر برف زیر آتش در میان بر ج تیر – […]

شعر و داستان ۲۷ مرداد ۱۳۹۴
تو ساده باش، که ساده است آرزوی شما

من هر سال عید نوروز که می شود یک شعر یا متن کوتاه تنظیم می‌کنم و در پاسخ همه تبریک‌های ایمیلی یا پیامکی که برایم می‌آید همان را می‌فرستم. امروز در ایمیل‌هایم تصادفا به قطعه‌ای که در نوروز ۹۳ تنظیم کردم و در پاسخ تبریک دوستان می‌فرستادم برخوردم که عینا در زیر می‌آورم :

شعر و داستان ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
من مثنوی ام مرا مخوان با لب خویش

دیروز  از ۸ صبح تا ۱۱ شب در دفترم در دانشگاه بودم. کلاس رفتم، امتحان گرفتم، در کمیته درسی بخش عمومی شرکت کردم، آخرین گزارش بهروز صادقی و مریم فتحیان درباره پیشرفت رساله‌شان را شنیدم، به تعدادی از دانشجویان رشته های دیگر درباره پایان‌نامه هایشان راهنمایی دادم، به برخی از دوطلبان کارشناسی ارشد اقتصاد که […]

شعر و داستان ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
آی احمق‌ها شنیدید؟

دیروز (چهارم اردیبهشت ۱۳۹۴) سومین سالگرد پرکشیدن پدرم بود. چندی پیش دست نوشته‌ای از مادرم را دیدم که درباره زندگی مشترکش با پدر بود. پرسیدم، گفت شبی که فردایش پدر پرکشید، در بیمارستان که بر بالین او بودم این‌ها را زمزمه می‌کردم. فردا که پدر رفت، نشستم و همان زمزمه ها را نوشتم. مادرم این […]

شعر و داستان ۲۸ فروردین ۱۳۹۴
دریاب تو عمر خویشتن را دریاب

انگار همین دیروز بود، در آبان ۱۳۷۹ در جشن تولد نه سالگی پسرم، که همسرم یک ساعت رومیزی آورد و گفت این را برای تولد همایون گرفته‌ام یک چیزی روی آن بنویس و من هول‌هولکی دو بیت زیر را سرودم و بر تکه کاغذی نوشتم و در زیر ساعت چسباندم: ایـن ساعت عمـر توست، آری […]

شعر و داستان ۱۵ فروردین ۱۳۹۴
جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی؟

من یکی از کسانی بودم که سالها پیش که دکتر سروش در ایران بود، هر گاه فرصت دیداری با ایشان دست می داد ایشان را برای مهاجرت از کشور تشویق می کردم. استدلال من این بود که در ایران حاشیه هایی برای دکتر درست می شود که انرژی ایشان را می‌گیرد و گروههای مختلف بویژه […]

شعر و داستان ۹ بهمن ۱۳۹۳
آواز پر سیاووش

این کتاب،‌ مجموعه شعری است که حاصل ایام دانشجویی من (دهه شصت شمسی) است و البته آن را بیشتر تمرین شعر می‌دانم تا خود  شعر. و شاید اگر امروز بود، آن را منتشر نمی‌کردم.  گرچه شعر «زندگی را یاد گیریم از درخت» را  هنوز هم که می‌خوانم لذت می‌برم.