هفته گذشته، در روستای رَشهَرمِه، با درخت گردو دیدار کردم. هنوز آثار سوختگی ناشی از گازهای شیمیایی بمباران هفتم تیر ۱۳۶۶ بر نیمی از بدنش نمایان بود. اما همچنان پر از گردو بود. یک کارشناس کشاورزی گفت دستکم پانصد سال عمر دارد. چندتا از گردوهایش را با خود آوردم. درخت گردو، مامحمزه برادر وستا قادر، کلبه قدیمی وستا قادر، روستای رشهرمه، سردشت، رودخانه زاب ، جنگلهای بلوط، و مزرعههای انگور سردشت، همه و همه در گوشم نجوا میکردند: زنده باد زندگی.
در هفتم تیر ۱۳۹۷ وقتی طی یادداشتی با عنوان «وَستا قادر یا روح سرگردان ملی»، داستان زندگی مصیبتبار وستا قادر را برای نخستین بار معرفی کردم، خیلی ها ابراز لطف کردند و برخی هم اعلام آمادگی برای هر گونه کمکی برای زنده نگاه داشتن خاطره این نماد مقاومت روح انسانی. خودم هم گمان نمی کردم که با آن نوشته و در این مدت کوتاه وستاقادر به این سرعت به یک چهره نمادین در بین هممیهنان کُرد و یک شخصیت شناخته شده در سطح ملی تبدیل شود.
اکنون که دارم این یادداشت را می نویسم، یک تندیس از او در میدان صلح سردشت نصب شده است؛ یک فیلم درباره رنجهای او ساخته شده است (درخت گردو)؛ یک فیلم مستند از مصاحبه هایی که با خودش شده، در حال نهایی شدن است؛ فیلم «نامش زندگی است» درباره ژیان، دختر گمشده وستا قادر در حال ساخت است؛ فردی علاقهمند دنبال یافتن ژیان جان، دختر گمشده وستا قادر است؛ نوشتن کتاب «سلام بر زندگی» بر اساس زندگینامه واقعی او شروع شده است؛ و تصمیمات اولیه برای تبدیل کلبه روستایی وستا قادر به موزه «صلح و زندگی»، توسط مقامات محلی اتخاذ شده است.
به دعوت فعالان مدنی و مقامات محلی سردشت، روز جمعه ۱۸ مهرماه ۱۳۹۹، که سالگرد نخستین بمباران سردشت در ۱۳۵۹ بود، در سردشت حضور یافتم تا به یاد شهدای آخرین بمباران سردشت (در هفتم تیر ۱۳۶۶) تندیس وستا قادر که عنوان آن «سلام بر زندگی: وستا قادر نماد تابآوری انسانی» است را در میدان صلح سردشت رونمایی کنیم. سخنان من در هنگام رونمایی از تندیس را در فایل صوتی زیر بشنوید. آنجا گفتم که چه شد که ژاپنیها توانستند از دل ویرانی جنگ به جهان سلام بدهند و ژاپنی تازه خلق کنند.
نام میدان صلح، در همان روز رونمایی از سوی مقامات محلی برای این میدان برگزیده شد. تندیس نیز ساخته تندیسگر و نگارگر شهیر ایرانی استاد هادی ضیاء الدینی است که به صورت افتخاری به یاد وستا قادر آفریده است. باید از نزدیک ببینید تا متوجه هنر، احساس و مهارتی که در ساخت این تندیس به کار رفته است بشوید. در پایان این متن، در عکس شماره یک، به چشمهای وستا قادر بنگرید تا اندکی دریابید چه میگویم. از استاد ضیاء الدینی، که نتوانست در مراسم حضور یابد، خواستم چیزی بنویسد تا در مراسم رونمایی خوانده شود. برایمان بنویسد که چه حسی داشته که توانسته است از میان خاک و گل این تندیس زندهگون را خلق کند. پاسخ او را در تصویر شماره ۲ و ۳ ببینید (بقیه کارهای استاد هادی ضیاء الدینی را در این لینک ببینید).
پس از رونمایی از تندیس به روستای رَشهَرمه رفتیم و مصیبتنامه وستا قادر را از زبان مام حمزه، برادرش دوباره شنیدیم. سپس به دیدار درخت گردو، دیدار مزار مریم، ناصر، مالمال و شهین، همسر و فرزندان وستا قادر و دیدار کلبه روستایی او رفتیم. در بازدید از کلبه بود که مقامات محلی پذیرفتند که برای تبدیل کلبه وستا قادر به موزه صلح و زندگی، مصوبات قانونی لازم را صادر و به تحقق این کار یاری رسانند.
در دیداری که شب در خانهشان با خانواده وستا قادر داشتم از دستاندرکاران فیلم «درخت گردو» گلهمند بودند. میگفتند هیچ بخشی از فیلم در سردشت فیلمبرداری نشده و در جاهایی از فیلم، واقعیت تغییر داده شده است. مثلا روستای رَشهَرمه در زمان بمباران شیمیایی اصلا جاده، مدرسه و خانه بهداشت و امکاناتی از این دست نداشته است. در حالی که در فیلم، جاده مناسب دارد، مدرسه دارد و ماشین آتشنشانی در روستا دیده میشود. البته در سالهای اخیر یک جاده خاکی برای روستا زده اند ولی هنوز هم نه خانه بهداشت دارد نه مدرسه (مدرسه اش را تا سفت کاری ساخته اند و رها شده است. در هنگام حضور ما در روستا، مدیر آموزش و پرورش منطقه، تماس گرفت و در حضور بخشدار و اعضای شورای شهر سردشت و سایر مقامات منطقه قول داد که تا پایان آبان ماه امسال، مدرسه را تمام و آماده بهرهبرداری کند). یا مثلا در فیلم درخت گردو، سردشت دارای بیمارستان است و برخی بیماران با هلیکوپتر انتقال مییابند در حالی که تنها بیمارستان سردشت ۲۲ سال بعد از زمان بمباران شیمیایی افتتاح میشود.
ضمن این که به تلاش سازندگان و ارزشهای هنری فیلم درخت گردو احترام میگذاریم و دستمریزاد میگوییم اما به نظر میرسد سازندگان فیلم نظری به جشنوارههای خارجی داشته اند؛ چرا که ضمن بیان روایت بمباران و مصائب وستا قادر، مراقب بوده اند که چهره نظام مدیریتی کشور نیز مخدوش نشود. داستان شکل گیری فیلم نیز اینگونه بود که پس از انتشار یادداشت «وَستا قادر یا روح سرگردان ملی» در تیرماه ۱۳۹۷، خانم م.الف از دانشآموختگان فیلمنامه نویسی، با سفر به سردشت و مصاحبه با نزدیکان وستا قادر فیلمنامهای در اینباره مینویسد و سپس آن را در یکی از نهادهای سینمایی به ثبت میرساند. بعدا بر اساس فیلمنامه ایشان، فیلمنامه دیگری توسط دستاندرکاران فیلم درختگردو نوشته میشود و ساخت فیلم شروع میشود. بعد از شکایت آن خانم از دستاندرکاران فیلم، با او گفتوگو و توافق و رضایت ایشان حاصل میشود.
در هر صورت فیلم «درخت گردو» بخشی از تاریخ خونبار جنگ تحمیلی را منعکس میکند و دیدنش برای همه واجب است، چه طرفداران جنگ و چه مخالفان آن؛ تا باور کنیم که جنگ برای ترویج هیچ ایدئولوژی ملی، دینی یا سیاسی، نه انسانی است و نه اخلاقی. جنگ فقط وقتی پای حفاظت از جان انسانهای زنده در میان است قابل دفاع است. من معتقدم جنگ حتی برای استیفای حقوقی که در گذشتههای دور از ملتی ضایع شده است نیز قابل دفاع نیست. و سیاستمداران دنیا چقدر فراوان، سلامت و جان انسان های زنده را به بهانه بازگرداندن گذشتهای که دیگر نیست یا آینده ای که هرگز معلوم نیست، نابود کردهاند.
محسن رنانی / ۲۵ مهر ۱۳۹۹
سخنان من در هنگام رونمایی از تندیس را بشنوید:
برخی از عکسهای سفر سردشت را نیز در ادامه ببنید: