مقدمه
امروز میلاد پیامبر مهربانی است. بیایید قدری از مهربانی بگوییم. در وانفسای خستگیها و ناامیدیها همواره بهانهای هست تا خستگی از تنمان به در رود و جوانههای امید در دلمان سر بزند. و امید مادر سرمایههاست؛ یعنی تنها سرمایه انسان است که اگر نباشد دیگر سرمایههایش نیز از کار میافتند. امید، یگانه سرمایهای است که از هیچ هم قابل زادهشدن است؛ و از میان داراییها و تواناییهایی که جامعهشناسان سرمایه مینامند، تنها سرمایهای است که فقرا هم میتوانند برابر اغنیا داشته باشند و البته بیشتر فقرا بیش از اغنیا دارند و به همین خاطر است که فقرا بیش از اغنیا ایمان دارند. چرا که امید نقطه آغازین ایمان است. و من اگر ایمان دارم نه از شیر مادر است، که آن ایمان را سالها پیش بر زمین نهادهام؛ بلکه اکنون لبریزم از ایمانی که از چشمه امید نوشیدهام؛ که این هستی بدون امید نه قامتی دارد نه قیامتی؛ همچنانکه این هستی بدون ایمان نه لایق خواستن است و نه شایسته زیستن. و مرادم از ایمان، دین نیست؛ که دین متاعی است زمینی و گرفتار بندهای اجتماعی، و ایمان رایحهای است آسمانی و آزاد از قیدهای این و آنی.
به گمان من امروز هر ایرانی یک وظیفه اصلی دارد: تولید امید. امید تنها سرمایهای است که به حکم عقل میتوان فتوا داد که مجازیم حتی به دروغ هم آن را تولید کنیم. درباره امید به زودی نوشتاری مفصل منتشر خواهم کرد. اما امروز این چند جمله را گفتم تا بگویم برای دیدن این روزهای ایران، چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید. و من احوال امروز ایران را امیدوارانه همانند مرغزار یا بوستان تشنه و خشکیدهای میبینم که سطح آن با کودها و ضایعات متعفن پوشیده است. اما از بیرون، آفتاب، و از درون، باکتریها در حال تجزیه این کودهای متعفن هستند؛ اندکی صبوری لازم است تا فصل بارش فرا برسد و رگباری بزند و آنگاه انبوهی از جوانهها از خاک سربرآورند و سراسر این مرغزار را بپوشانند و دشتی سرسبز پدیدار شود. و ایمان به امید و امید به ایمان به من میگوید باید پایداری کنیم و خویشتن را بپاییم، زودا که جوانهها سربزند.
دلم نمیآید که در پایان این مقدمه چیزی درباره توسعه نگویم. و توسعه یعنی رسیدن جامعه به مرحلهای از تکامل خویش که جوشش امید، سرعتی و حجمی بیش از زایش ناامیدی دارد. در توسعه آنچنان فرصتهای امید آفرین پیدرپی خلق میشود که مجالی برای سربرآوردن ناامیدی باقی نمیماند.
اما بعد:
در ماههای اخیر من سه نوشتار را منتشر کردهام که آنها را در اوج ناامیدی، با امید نوشتهام و اکنون میخواهم گزارشی از امیدهایی که از آن نوشتهها سرزده است به شما بدهم. آن سه نوشتار اینهاست و اگر هرکدام را نخواندهاید اول آن را بخوانید و بعد برگردید و این متن را ادامه بدهید:
از مصطفی پیت استیل تا کودکان زلزله
پس از انتشار هرکدام از این نوشتارها، نیکاندیشان و نیکوکارانی برای حمایت و یاری تماس گرفتند و اقداماتی امیدبخش انجام شد که وظیفه خود میدانم نتیجه اقدامات انجامشده را به اطلاع آنان و سایر مخاطبان گرامی برسانم. شاید دلی بلرزد و دستی از آستین به درآید و جوانههای تازهای از امید سربزند.
الف) درباره وستا قادر
پس از انتشار متن «وستاقادر، یا روح سرگردان ملی»، عزیزان زیادی ابراز احساسات کردند. خانم دکتری برایم نوشت که «نوشته تو را در فرودگاه فرانکفورت خواندم و آن قدر با صدای بلند هقهق گریه کردم که اطرافیان را نگران کردم». نه تنها از سراسر ایران بلکه حتی از خود سردشت هم افرادی که تاکنون اسمی از وستا قادر به گوششان نخورده پیام دادند و سپاسگزاری کردند که این نماد مقاومت و صبر را به جامعه ایران معرفی کردم.
پس از آن بود که برخی از تلاشگران فرهنگی و مدنی در سردشت به صراف افتادند که نماد یادبودی در سردشت برای وستا قادر ساخته شود. امیدواریم شورای شهر و فرمانداری سردشت مجوزهای لازم را برای نصب تندیس وستا قادر در بوستان مشاهیر این شهر صادر کنند و نیز مکان مناسبی را برای ساخت موزه وستا قادر (ویژه حفظ خاطره آسیبدیدگان حملات شیمیایی جنگ تحمیلی) اختصاص دهند.
در همان روزها نیز مجموعاً نیز ۲۴ میلیون و ۴۵۰ هزار تومان از سوی علاقهمندان برای به ساخت تندیس و نماد یادبود وستا قادر کمک نقدی واریز شد، که بخشی از آن صرف ساخت تندیس و بخشی نیز صرف آمادهسازی مکان نصب آن خواهد شد. دو نفر طراح و مهندس معماری نیز اعلام آمادگی کردهاند که طراحی نماد یابود وستا قادر را برعهد بگیرند.
و مهمتر از همه اینکه پیرو درخواست من، استاد هادی ضیاء الدینی، نقاش و تندیسگر نامدار کشورمان، پذیرفتند که تندیسی نمادین از وستا قادر را با دستان نمادآفرین خود از دل خاک بیرون بیاورند. ایشان همین هفته خبر دادند که دست به کار شدهاند و ساخت تندیس را شروع کردهاند.
از ایشان خواستم به تدریج تصاویری از پیشرفت کار را در کانال تلگرامی خود در معرض دید علاقهمندان قرار دهند. امیدوارم که این درخواست مرا بپذیرند. ویژگی کار استا ضیاء الدینی این است که هیچ پیش طرح یا ماکت یا اتدی از کار نمیزند، بلکه به اندازه کافی، گاهی روزها یا هفتهها، با مفهوم و ویژگیها و شمایل سوژه یا کسی که قرار است تندیس او را خلق کند ارتباط میگیرد تا روحش آماده و سرشار شود، آنگاه گِل را میگذارد روی میز و اجازه میدهد تا دستانش نرم نرمک آنچه در ضمیر او شکل گرفته است را از دل توده گِل آشکار کنند. منتظریم تا هر چه زودتر تندیس وستا قادر در زیر دستان هنرمند استاد ضیاء الدینی رخ بنماید و شاهکار تازهای از این استاد درباره یکی از شاهکارهای جامعه انسانی (وستا قادر) چشمها را خیره کند. یکی از معاونان محترم رئیسجمهور نیز پیام دادهاند که هرگاه تندیس وستا قادر آماده شد، تمایل دارند در مراسم پردهبرداری از آن حاضر شوند.
امیدوارم یکی از نویسندگان خوب کشورمان نیز آستین بالا بزند و داستان زندگی وستا قادر را تدوین کند. و البته جای خالی یک فیلم داستانی از زندگی وستا قادر نیز بسیار خالی است.
امیدواریم با همکاری و یاری همه این تلاشگران، وستا قادر به عنوان نماد روح مقاوم انسانی در برابر حوادث و بیرحمیهای زندگی و به عنوان نمادِ روحِ ستمدیده از جنگ و به ویژه به عنوان نمادی از انسانهای آسیبدیده از وحشیگری حاصل از حملات شیمیایی، در تاریخ این دیار جاودانه شود.
ب) درباره استاد نجیب:
هنگام انتشار یادداشت «نجیبی در اسارت نانجیبی» که در آن به شرح مشکلات یکی از مفاخر فرهنگ و ادب فارسی، استاد نجیبِ مایلِ هروی پرداخته بودم، خودم گمان نمیکردم که واکنشها وهمدردیها به این گستردگی و آن یادداشت با این سرعت تأثیرگذار باشد. گرچه بودند کسانی که به قصد بهرهبرداری تبلیغی از سرمایه نمادین استاد نجیب کوشیدند وارد مسئله شوند و نمایشی از خیرخواهی را بروز دهند، اما بزرگواران بسیاری هم بدون هیچگونه انتظاری، حتی معرفی نامشان به خانواده استاد، اعلام آمادگی کردند تا در رفع مشکلات استاد مشارکت کنند.
من بارها گفتهام که جاذبه کشورهای غربی، برای جوانان ایرانی که برای اولین بار وارد آن دیار میشوند، گستردگی عدالتی است که در زندگی اجتماعی منظم و قانونمند آن دیار قابل مشاهده است؛ اما در مقابل، این جوانان به سان ماهیای که در آب غوطهور است، حجم «فضل» ای که در زیر پوست جامعه خودمان جریان دارد و آنها را فرا گرفته است نمیبینند. همانگونه که یک انسان سالم و متعادل باید در زندگیاش ترکیب مناسبی از عقل و عشق (یا عقل وعاطفه) جریان داشته تا بتواند زندگی پویا و مؤثر و دلپذیری داشته باشد، یک جامعه سالم و متعادل و پویا نیز باید ترکیب مناسبی از «عدل» و «فضل» داشته باشد. جامعه یکسر عادلانه، بسیار بیروح و خشک خواهد بود و لطافت از آن میرود و جامعهای که در آن عدل نیست اما فضل بالاست نیز به تدریج به جامعهای ناکارآمد و فقیر و فاسد تبدیل خواهد شد. در غرب، عدل (یعنی قانونمندی زندگی اجتماعی) بسیار بالاست و در شرق، فضل (یعنی یاریها و همدلیهای بدون چشمداشت و بدون محاسبات منفعتی) بالاست. جامعه ما علیرغم همه بحرانهایی که هم اکنون درگیر آن است، همچنان جامعه پرفضلی است که اندکی عدل آن را بسیار دلپذیر میکند؛ همچنانکه جامعه غرب جامعه پر عدلی است که اندکی فضل آن را به یک جامعه خواستنیتر تبدیل میکند. اگر قرار بر انتخاب یکی از میان این دو باشد من «فضل» را ترجیح میدهم. بنابراین برای من همچنان زندگی در ایران دلپذیرتر از کشورهای غربی است. قاعدتاً کسی که عطش عدل دارد، فضلی که اینجا در اطرافش وجود دارد را نمیبیند و بنابراین سودای مهاجرت به سرش میزند.
در هر صورت در موضوع استاد نجیبِ مایل هروی ــ که تجربه زندگیاش در ایران یک نمونه مشخص از عملکرد جامعهای فاقد سطح قابل قبولی از عدل است ــ من یکبار دیگر به حجم فضلی که هنوز زیر پوست این جامعه در جریان است پی بردم و خدا را سپاس گفتم و به آینده این کشور امیدوارتر شدم.
در داستان استاد نجیب، دو چیز برای من حیرتزا بود. یکی سرعت واکنش مقامات تا جایی که حتی دو نفر از معاونان رئیسجمهور پیام دادند که موضوع را پیگیری میکنند (جدای از اینکه از همان روزهای اول نیز سه وزیر دستور پیگیری مشکلات را داده بودند) و دیگری همدردی و همدلی گسترده هم نخبگان و هم مردم عادی. و البته بستری که فضای مجازی برای ایجاد ارتباط ملی ایجاد کرده است را نیز نباید دستکم گرفت. ای کاش تمرین کنیم از فضای مجازی بهتر و اخلاقیتر استفاده کنیم و این فضا را به فرصتی برای بازسازی امید و اعتماد و همکاری ملی تبدیل کنیم.
در هر صورت بدون آنکه وارد جزئیات شوم، گزارش مختصری از اقداماتی که پس از انتشار یادداشت «نجیبی در اسارت نانجیبی» در مورد استاد نجیب انجام شده است را به اطلاعات شما میرسانم:
۱) واکنشهای مردمی: در همان روزهای اول، یکی از استادان به نام روانشناسی اعلام کرد که حاضر است ماهیانه مبلغی را به عنوان مستمری به حساب استاد واریز کند و البته افراد زیادی با مکنت مالی پایین هم اعلام آمادگی کردند که حاضرند ماهیانه واریز اندکی داشته باشند (که البته جمع آن اندکها زیاد میشد) حتی در یک مورد، خانم خانهدار مستمریبگیری تماس گرفت و گفت که نذر کرده است بخشی از مستمری ماهیانهاش را تقدیم استاد نجیبِ مایل هروی کند. همه اینها به اطلاع استاد نجیب رسید و ایشان نیز با مناعت طبع همیشگی ضمن سپاس از لطف همه آنها، از پذیرش آنها پوزش خواستند.
همچنین یکی از دانشآموختگان زبان و ادب فارسی اعلام کرد که حاضر است یک آپارتمان مسکونی خالی را که در تهران دارد در اختیار استاد قرار دهد که البته به علت اینکه استاد تمایلی به حضور در تهران نداشتند منتفی شد. ولی البته تعدادی از علاقهمندان و جمعی از اعضای هیئت علمی مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران و نیز دو نفر فعال اقتصادی فرهنگدوست واریزهایی انجام دادند که ضمن سپاس از آنها، مبالغ یادشده جهت حل و فصل برخی نیازهای ضروری استاد هزینه خواهد شد.
۲) موضوع تابعیت: آقای دکتر محمد جواد ظریف، وزیر محترم امور خارجه، پس از اطلاع از مشکل اقامت استاد نجیب و دکتر احمدشاه فرهت، دستور بررسی و حل مسئله تابعیت این دو استاد را دادهاند و با توجه به اینکه این دو استاد مشمول ماده ۹۸۰ قانون مدنی (اعطای تابعیت به نخبگان غیرایرانی) هستند موضوع اعطای تابعیت به این استادان، به تصویب رسیده است و فرآیند قانونی آن در حال طی شدن است، ولی البته طبق تمایل استاد نجیب، به جای تابعیت، به ایشان اقامت دهساله اعطا خواهد شد.
۳) موضوع بازنشستگی: خوشبختانه اداره اتباع سازمان تأمین اجتماعی با اطلاع از مشکل بازنشستگی استاد نجیب، خودشان پیگیری کردند و با توجه به اینکه طبق ماده پنج قانون تأمین اجتماعی، اتباع خارجی نیز همانند ایرانیان از شمول این قانون برخوردارند، مدارک اشتغال استاد، تکمیل و فرآیند قانونی آن طی شد و در همین هفته گذشته حکم بازنشستگی استاد نجیب، صادر شد. و اکنون جا دارد از مسئولان اداره اتباع سازمان تأمین اجتماعی بابت اقدام سریعشان سپاسگزاری کنیم.
البته متأسفانه کارفرمایان قبلی استاد نجیب که در سالهای گذشته برای ایشان سوابق اشتغال و حق بیمه رد کردهاند، ایشان را به عنوان یک نیروی کار ساده و با حداقل دستمزد بیمه کردهاند و بنابراین با توجه اینکه استاد اکنون با ده سال سابقه بازنشسته میشود، مستمری ایشان معادل یکسوم حداقل دستمزد (یعنی اندکی بیش از ۳۰۰ هزار تومان) خواهد بود. با این حال، بازنشستگی موجب بهرهمندی استاد و فرزند کمتوانشان، وهاب، از مزایای بیمه درمانی خواهد بود.
در اینجا لازم است به همه شهروندان افغانستانی شاغل در ایران اعلام کنم که متأسفانه چون اغلب این مهاجران از ماده پنج قانون تأمین اجتماعی بیاطلاع بودهاند، این قانون به نوعی در مورد آنها مسکوت گذاشته شده است، مگر آنکه خود افراد مطلع بوده و پیگیری کرده باشند. اکنون دفتر اتباع سازمان تأمین اجتماعی خودش به صرافت افتاده است که این قانون برای همه شهروندان غیرایرانی که در ایران شاغل بوده و حق بیمه پرداختهاند اجرا شود. بنابراین هر شهروند افغانستان که به طور قانونی در ایران سکونت داشته است (دارای کارت یا مجوز اقامت بوده است) و در ایران شاغل بوده و برای او حق بیمه پرداخت شده است، قانوناً حق دارد پس از سی سال بازنشسته شود (یا اگر سن شاغل بالای شصت سال باشد پس از ده سال بازنشسته شود) و مانند سایر ایرانیان از مزایای بازنشستگی بهره ببرد. بنابراین اگر در اطراف خود کسی از شهروندان افغانستان میشناسید که چنین شرایطی داشته است راهنماییاش کنید که به اداره اتباع سازمان تأمین اجتماعی مراجعه کند.
همچنین من در جریان پیگیری کار استاد نجیب، متوجه وجود «صندوق اعتباری هنر» شدم که مأموریت آن دقیقاً حمایت از نویسندگان، مترجمان، روزنامهنگاران، هنرمندان و سایر تلاشگران عرصه فرهنگ و هنر است. بنابراین لازم است به اطلاع کلیه فعالان حوزه فرهنگ، ادب و هنر رسانده شود که در صورتی که به طور رسمی در سازمان یا نهادی شاغل نیستند، میتوانند با عضویت در این صندوق، ضمن آنکه به سازمان تأمین اجتماعی معرفی میشوند تا بیمه شوند، از مزایای دیگری همچون وام اشتغال و مسکن نیز برخوردار میشوند. لطفاً اگر در اطراف خود کسی از تلاشگران عرصه اندیشه، فرهنگ، هنر، رسانه و صنایع دستی و سنتی میشناسید که خود را بیمه نکردهاند حتماً آنها را مطلع و برای عضویت آنها در صندوق اعتباری هنر همت کنید. دیگر نباید شاهد آن باشیم که تلاشگران عرصه فرهنگ و هنر در این دیار، در دوران کهولت، در غربت و فقر زیست کنند.
۴) موضوع مسکن: با پیگیری فراوان، منزل مسکونیای در شأن استاد، با پلاک ثبتی مشخص، از سوی وزارت راهوشهرسازی برای اهدا به استاد نجیب در نظر گرفته شد. آقایان دکتر سید عباس آخوندی (وزیر سابق راه و شهرسازی) و دکتر سید عباس صالحی (وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی) مشترکاً طی نامهای به هیئت دولت ضمن برشمردن خدمات استاد نجیبِ مایلِ هروی به فرهنگ و ادب فارسی، درخواست کردند که مشکل مسکن ایشان از طریق دولت حل شود. هیئت دولت نیز مصوب کرد که وزارت راه وشهرسازی منزل مسکونی یاد شده را به ایشان واگذار کند، که امیدواریم این مصوبه هر چه زودتر ابلاغ و توسط وزارت راه وشهرسازی اجرا شود. و البته چنین مینماید که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز در تلاش است تا بخشی از کوتاهیهای گذشته خود نسبت به استاد نجیب را جبران کند که امیدواریم این شیوه آنان ادامه یابد.
۵) موضوع اسکان: شهردار و برخی از اعضای شورای شهر مشهد طی دیداری در منزل استاد نجیب، اعلام کردند که تا تعیین تکلیف مسکن دایمی برای استاد، یک محل مسکونی مناسب از سوی شهرداری برای استاد اجاره خواهد شد. شهردار محترم مشهد دستور این کار را دادهاند و به جریان اداری افتاده است ولی هنوز محقق نشده است. با توجه به اینکه هفته گذشته شهردار مشهد تغییر کرده است، امیدواریم با مساعدت شهردار جدید مشهد نیز این امر تسریع و محقق شود.
۶) موضوع درمان: در این دو ماه با حمایت و سخاوت بزرگوارانی چون دکتر سیدمحمد درهمی (متخصص پروتزهای دندانی)، دکتر پرویز واحدی (فوق تخصص ریه)، دکتر عبدالله بهرامی (رییس بیمارستان امام رضا -ع)، دکتر سیدحسن حسینیان (متخصص قلب و عروق)، دکتر هومن بهار وحدت (متخصص مغز و اعصاب)، خانم دکتر هدیه توتونی (دانشکده دندانپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد)، کلینیک دندانپزشکی مرکز معلولان شهید فیاض بخش و آقای دکتر رجایی (دندانپزشک) و سرکار خانم شهابی، کلیه امور پزشکی استاد نجیب و فرزندشان وهاب، به رایگان و بیرشوت و منت، به انجام رسید، که البته مواردی نیز همچنان ادامه دارد. همچنین اگر نبود همت آقای مهندس محمدتقی خسروی که در این مدت، تمام هماهنگیها و پیگیریها و همراهی گامبهگام در اقدامات مربوط به معالجات استاد نجیب و فرزندشان وهاب را بر عهده داشتند، این کار مهم به این سرعت به سرانجام نمیرسید.
من بر خود فرض میدانم که از همه بزرگان و بزرگوارانی که در پاسخ به یادداشت اینجانب آستین همت بالا زدند و در این دو ماه در رفع مشکلات استاد نجیب کوشیدند سپاسگزاری کنم. اگر نبود لطف، همت و شفقت آنان، این دستاورد دلپذیر شکل نمیگرفت. ما اکنون میتوانیم ادعا کنیم که اگر در سالهای گذشته حقی از استاد نجیب ضایع شده است یا رنجی بر ایشان رفته است نه از سر بدخواهی یا بدطینتی ما ایرانیان بلکه از سر بیاطلاعی ما بوده است. من یک بار دیگر به نمایندگی از همه ایرانیان، از رنجی که در این سالها بر استاد نجیب و فرزندانش رفته است پوزشخواهی میکنم و امیدوارم اقدامات این روزها تا حدودی از دلشکستگی استاد نجیب کاسته باشد.
و البته برای من آنچه حیرتانگیز است این است که همه این کارها در دو ماه پس از انتشار یادداشت، انجام شده است. این بدین معنی است که در همین نظام اداری ناکارآمد و فرسوده نیز اگر نیروی فضل و شفقت به جریان بیفتند و بخواهیم کاری بشود، کارها به خوبی و به سرعت چهره خواهد بست.
و در پایان بگذارید از یک نمونه عالی فضل و شفقت یاد کنم: شهاب الدین مایل هروی، فرزند ارشد استاد نجیب، جوانی که از کودکی، وقتی پدر و مادر از هم جدا شدند، و در تمام این سالهای عسرت، برای پدر و برادرِ کمتوانش، مادری کرده است. شهاب آرزوهای خود را در پای محبت پدر و برادرش قربانی کرده است و در سالهای اخیر نیز همسرش، همسنگر او شده و با صبوری و بزرگواری، پابهپای شوهر، به استاد خدمت میکنند. برای هر دوی آنان آرزوی سلامت و پایداری دارم.
ج) درباره کودکان زلزله:
وقتی نوشته «از مصطفی پیتاستیل تا کودکان زلزله» منتشر شد، با توجه به اهمیت موضوع و احتمال از دست رفتن زمان طلایی درمان، امیدوار بودم از سوی دستگاههای مسئول حرکت جدیای برای شناسایی و درمان کودکان گرفتار (PTSD اختلال استرسی پساحادثه) در مناطق زلزلهزده سرپلذهاب صورت پذیرد. حتی وزیر وقت رفاه، در تلگرام برایم نوشت که نوشته را خوانده است و از طرح مسئله سپاسگزاری کرد و گفت که حتماً پیگیری میکند. اما ماهها گذشت و علیرغم اینکه پیگیری کردیم، هیچ خبری نشد و هیچ تحرک قابل قبولی در دستگاههای متولی مشاهده نشد. میدانستم که به مقامات نباید امید بست. آن بیچارهها از یک سو هم تحت فشار مأموریتها و محدودیتهای مقامات بالاتر از خود هستند و هم تحت فشار پاسخگویی به خواستهها و انتظارات نمایندگان مجلس؛ از سوی دیگر نیز هم با کمبود شدید بودجه روبهرو هستند و هم با یک دستگاه اداری کرختشده و کارکنان بیانگیزه. پس از مدتی دانستیم که به جماعت دولتیان امیدی نمیتوان بست. بالاخره یاعلی گفتیم و خودمان دست به کار شدیم. برخی مربیان مؤسسه توانمندسازی توسعه محور خانواده (توتم خانواده) در اصفهان اعلام آمادگی کردند، سه فرد نیکوکار اصفهانی نیز حمایت کردند و هسته شکلگیری «انجمن حمایت از کودکان پسا حادثه» (درحال تأسیس) نهاده شد. این انجمن به سرعت دست به کار شد تا با همکاری روانشناسان ساکن منطقه، حرکتی مردمی برای غربالگری کامل کلیه کودکان زیر ۱۲ سال در مناطق شهری و روستایی زلزلهزده سرپل ذهاب آغاز شود. در شهریور فراخوانی داده شد و ۲۰ دانش آموخته روانشناسی در همان مناطق زلزلهزده شناسایی شدند و آموزشهای لازم را دیدند تا کار غربالگری شروع شود. موضوع به اطلاع استاندار محترم کرمانشاه رسانده شد و با تأیید و حمایت ایشان و نیز همکاری اداره کل آموزش پرورش و اداره کل بهزیستی استان کرمانشاه، از ۱۶ مهرماه کار غربالگری کودکان آغاز شد. تا امروز حدود ۱۰۳۵۰ کودک شهری و روستایی زیر ۱۳ سال مورد بررسی بالینی و غربالگری قرار گرفتهاند که در میان آنها ۴۳۵ نفر کودک گرفتار به PTSD و اختلال «سوگ» شناسایی شدهاند. البته هنوز چند هزار نفر کودک زیر هفت سال که از طریق مدارس قابل شناسایی نبودهاند، نیز وجود دارند که فرآیند شناسایی و غربالگری آنها در جریان است و مقداری زمانبر است. با توجه به حجم کار انجام شده به نظر میرسد با انجام غربالگری بقیه کودکان زیر هفت سال، جمعاً حدود ۶۰۰ کودک گرفتار PTSD و «سوگ» شناسایی شوند.
با عنایت به اینکه درمان کودکان PTSD بسیار زمانبر است و تقریباً تکتک کودکان آسیبدیده باید نزدیک به یک سال تحت درمان و مراقبت و ردیابی مربیان و مددکاران باشند، برآورد شده است که دستِکم ۶۰۰ میلیون تومان مورد نیاز است (هر کودک دستِکم یک میلیون تومان) تا بتوان تمامی این کودکان را طی یک سال آینده تحت درمان مستقیم قرار داد.
اکنون اکنون هم نیکوکاران علاقهمند به نجات کودکان زلزلهدیدهای که گرفتار PTSD شدهاند، میتوانند در این طرح مشارکت کنند. عزیزانی که با اهمیت و خسارتهای PTSD آشنا نیستند میتوانند با مطالعه یادداشت «از مصطفی پیت استیل تا کودکان زلزله» اجمالا با آن آشنا شوند. اگر تمایل دارید در این کار بزرگ یعنی نجات حدود ۶۰۰ کودک که به لحاظ روانی در زلزله آسیب دیدهاند مشارکت کنید میتوانید کمکهای خود را به حساب زیر واریز کنید:
شماره حساب: ۱۰۶۷۹۰۱۳۰۲
شماره کارت: ۵۰۴۱.۷۲۱۰.۶۶۳۷.۳۴۱۷
بانک قرض الحسنه رسالت
به نام مؤسسه خیریه توانمندسازی توسعهمحور خانواده (حساب حمایت از کودکان)
همچنین اگر فارغالتحصیل رشته روانشناسی هستید و ساکن استان کرمانشاه یا استانهای همجوار آن هستید و تمایل دارید در این حرکت مشارکت کنید یا در صورت آمادگی برای مشارکت شخصی یا حمایتهای دیگر و هرگونه خدمات دیگر با دبیرخانه «انجمن حمایت از کودکان پساحادثه» در این لینک تلگرامی یا شماره تلفن زیر تماس بگیرید:
۰۹۱۳۶۰۳۳۵۹۹
همچنین برای شروع فرایند درمان کودکان، نیاز به تعدادی کانکس و نیز بستههای بازی داریم. در صورتی که تمایل دارید در این زمینه نیز کمک کنید نیزبا لینک تلگرامی یا شماره تلفن بالا تماس بگیرید.
در حال حاضر تا زمانی که مراحل ثبت رسمی «انجمن حمایت از کودکان پساحادثه» انجام شود، فعالیتهای مربوط به درمان کودکان PTSD با حمایت بنیاد خیریه توانمندسازی خانواده (توتم خانواده) انجام میپذیرد. تمام کمکها و نیز هزینههای انجام شده در این طرح، هم در کانال تلگرامی «انجمن حمایت از کودکان پساحادثه» اطلاع رسانی خواهد شد و هم به سازمانهای مسئول اعلام خواهد شد
این شور که در سرست ما را / وقتی برود که سر نباشد.
آئین وفا و مهربانی / در شهر شما مگر نباشد؟
محسن رنانی
میلاد پیامبر اکرم ص / ۴ آذر ۱۳۹۷
پینوشت: و هم اکنون که این متن را به پایان بردم، از کرمانشاه خبر رسید که زلزلهای بیش از شش ریشتر دوباره این استان را لرزانده است. امید که آسیبناک نبوده باشد.