همیشه دلم می خواست کتاب «نظریه عواطف اخلاقی» آدام اسمیت توسط یکی از مترجمان بزرگ کشورمان به فارسی ترجمه شود. یکی این کتاب بود و دیگری کتاب «افسانه زنبوران[۱]» برنارد ماندویل که گمان میکردم همه دانشجویان اقتصاد باید بخوانند تا به گستردگی و دشواری و تعارض موضوعاتی که یک اقتصاددان هنگام تحلیل موضوعات اقتصادی باید به آنها توجه داشته باشد پی ببرند.
اسمیت اما خیلی مظلوم است. او زندگی پرکار، منزه و قاعده مندی داشت و برای دقیق نوشتن آن اندازه حساسیت داشت که حتی اجازه نمی داد دانشجویانش در کلاس یادداشت بردارند، مبادا بعدها جایی مطالب آن یادداشتها به نام نظریات آدام اسمیت مطرح شود. حالا آیا چنین شخصیتی این اندازه بیپروا است که کتاب «ثروت ملل» را جوری بنویسد که همه از آن، رقابت خشن و موضوعیت نداشتن اخلاق در تصمیمات اقتصادی و پذیرش بیعدالتی ناشی از قاعده بازار را برداشت کنند؟ یا این کتاب مروج تقسیم کار خشک و خشن و گاه غیرانسانی باشد که در برخی کتابهای اقتصاد و مدیریت معرفی میشود؟ و یا بکوشد نشان دهد که همه تصمیمات یک آدم معقول باید مبتنی بر محاسبه سود و زیان باشد و بگوید برای بهروزی خودمان و جامعهمان، در تمام زندگی اقتصادیمان باید تنها و تنها یک قاعده را رعایت کنیم و آن «قاعده حداکثر سازی منفعت» است؟
این جمله را بخوانید:
«چگونه میتوان انسان را تا این حد خودخواه فرض کرد، در حالی که آشکارا اصولی در سرشت او وجود دارد که بر اساس آن نفع خود را در موفقیت دیگران مییابد، و خوشبختی آنان را برای خود به یک ضرورت بدل میسازد، و با این همه هیچ توقعی جز لذت حاصل از دیدن آرامش آنها ندارد».
آیا با برداشتی که امروزه از آدام اسمیت در میان ما رایج است، میتوانیم باور کنیم که این جمله از همان نظریه پرداز نفع شخصی است؟ در حالی که جمله بالا نخستین جمله کتاب «نظریه عواطف اخلاقی» اسمیت است که آن را ۱۷ سال قبل از کتاب ثروت ملل منتشر کرده است.
اسمیت در کتاب نظریه عواطف اخلاقی، اخلاق را بیشتر ذاتی میبیند تا اکتسابی؛ به همین خاطر او یک ناظر بی طرف را مجسم میکند که همواره در کنار ماست و ما را قضاوت می کند و باعث میشود که ما به راحتی نتوانیم دست به اعمال غیراخلاقی بزنیم. در واقع اسمیت وجدان را تحت عنوان «ناظر بی طرف» وارد فرایند انتخابهای ما میکند. حالا ببینید کسی را که وجدان را بخش جدایی ناپذیر وجود آدمی میبیند، ما به خاطر برداشت سطحی از کتاب ثروت ملل، به چه انسان منفعت اندیشی تبدیل کردهایم!
مگر می تواند کسی که در کتاب اولش می گوید:
«بشر ذاتاً مایل است که نه تنها دوستش بدارند، بلکه دوست داشتنی هم باشد، یا آن چیزی باشد که هدف طبیعی و شایسته دوست داشتن است. او ذاتاً نه تنها از مورد تنفر بودن، که از نفرتانگیز بودن، یا از اینکه آن چیزی باشد که هدف طبیعی و شایسته نفرت است، بیم دارد. او مایل است نه تنها تحسین شود، بلکه «شایسته تحسین» هم باشد، یا آن چیزی باشد که هرچند هیچ کس او را تحسین نکند، اما هدف طبیعی و شایسته تحسین باشد. او بیم آن دارد که نه تنها سرزنش شود، بلکه شایسته این سرزنش هم باشد، یا آن چیزی باشد که هرچند هیچ کس او را سرزنش نکند، اما هدف طبیعی و شایسته سرزنش باشد.»
بعد بیاید و کتاب دومی به نام «ثروت ملل» بنویسد و در این کتاب بگوید انسان آنقدر خودخواه است که منافع دیگران هیچ اهمیتی برایش ندارد و در انتخاب هایش فقط و فقط منافع شخصی خود را لحاظ می کند؟
یا کسی که در کتاب اولش می گوید ما وقتی احساس خوشبختی میکنیم که آن ناظر بیطرف درونی به خاطر آنچه انجام می دهیم دوستمان داشته باشد؛ چگونه می تواند در کتاب دومش بگوید انسان تنها وقتی راضی می شود که بتواند با دنبال کردن نفع شخصی به حداکثر لذت یا منفعت برسد؟
اگر دو کتاب «نظریه عواطف اخلاقی» و «ثروت ملل» را با هم بنگریم آنگاه نه تنها اسمیت را پدر علم اقتصاد کلاسیک میدانیم بلکه ریشههای اقتصاد رفتاری و اقتصاد نهادی (که دویست سال پس از او پدیدار شدند) را هم در اندیشه های او شناسایی میکنیم.
یکی از شاهکارهای آدام اسمیت در کتاب نظریه عواطف اخلاقی، ایده «تحسین ناسزاوار» است. با این ایده باید گفت آدام اسمیت دقیقا دویست سال قبل ازاین که لئون فستینگر[۲] یکی از مشهورترین و پردکاربردنترین نظریات روانشناسی مدرن، یعنی «نظریه ناهماهنگی شناختی[۳]» را مطرح کند، ایده محوری این نظریه را کشف و مطرح کرده و با مثالهای دقیق و فراوان آن را بازشناسی کرده است.
گاهی فکر میکنم در این دو و نیم قرنی که اقتصاددانان آدام اسمیت را به عنوان پدر علم اقتصاد معرفی کرده اند و دائما نظریه خودخواهی منفعت طلبانه اسمیت را به عنوان هسته مرکزی و ایده اصلی کتاب ثروت ملل بازگو کرده یا تدریس کردهاند، چقدر روح این فیلسوف اخلاقی را آزردهاند! به گمانم اسمیت از هیچ قشری بیش از اقتصاددانان شاکی و دلگیر نباشد که چنین ظلمی به او کردند؛ آن هم به کسی که برای پرهیز از برداشت غلط، به دانشجویانش اجازه نمی داد که سرکلاسهایش یادداشت برداری کنند، و پیش از مرگش دستور داد تمام یادداشت های ناتمامش را بسوزانند، مبادا پس از مرگش ایدههای خام او منتشر شود و مورد سوء برداشت قرار گیرد.
خلاصهی دیدگاه اسمیت در مورد انسانِ خوشبخت این است که انسان برای احساس خوشبختی نیاز به «دوست داشته شدن» و مهم تر از آن «دوست داشتنی بودن» دارد. و دوست داشتنی بودن به معنی آن است که مردم او را دوست داشته باشند نه به خاطر این که ثروت دارد یا علم دارد یا زیبا است یا خوش صحبت است یا زرنگ است، بلکه به خاطر این که او «دوست داشتنی» است، یعنی ارزشهایی دارد که سزاوار دوست داشتن و تحسین است. اما از نظر اسمیت این برای احساس خوشبختی کفایت نمیکند بلکه فرد زمانی حقیقتا احساس خوشبختی میکند که خودش هم احساس کند که حقیقتا سزاوار آن تحسین است و گرفتار «تحسین ناسزاوار» نیست؛ یعنی خودش هم معتقد باشد آن خصایل نیکو را که خَلق می پندارند او دارد حقیقتا دارد وگرنه دچار احساس شرم درونی ناشی از «تحسین ناسزاوار» می شود. و این شرم را امروز دانش روانشناسی با عنوان «ناهماهنگی شناختی» مطرح می کند که یکی از بانفوذترین نظریات روانشناسی است که انبوهی از بررسیهای تجربی آن را تایید کرده اند.
ناهماهنگی شناختی نوعی ناهنجاری روانی یا احساس ناخوشایند است که وقتی بهوجود میآید که فرد گرفتار دو یا چند عقیده ناهمساز است یا درگیر تعارض بین باورها یا ارزشهایی است که با واقعیت همخوانی ندارند. در چنین شرایطی فرد متحمل انواع هزینه های روانی، زمانی و مالی میشود تا خود را از این تعارض رهایی بخشد. به جرأت میتوان یکی از آن مواضعی که عموم انسانها به طور جدی و گسترده گرفتار مساله ناهماهنگی شناختی میشوند وقتی است که موضوع منافع اقتصادی در پیش است و باید در برابر رقبا یا طرف معاملهشان دست به انتخاب بین رفتار عقلانی و رفتار اخلاقی بزنند.
تصور کنید اعتقاد دارید که یک انسان درستکار و دوست داشتنی و ارزشمند، انسانی است که در همه شرایط و هرچند به زیان او باشد، صداقت و راستگویی را کنار نمیگذارد. آنگاه در یک موقعیت خاص در شرایطی قرار بگیرید که با یک دروغ ساده میتوانید خودتان را از اتهام جرمی که واقعا مرتکب شده اید، رهایی بخشید و دیگری را مقصر جلوه دهید. چه می کنید؟ راست می گویید و راهی زندان می شوید یا دروغ میگویید و رهایی مییابید اما تا آخر عمر درگیر سرزنش وجدان یا به قول اسمیت سرزنش همان ناظر بیطرف خواهید بود که فردی بیگناه را به زندان افکندهاید؟ این جایی است که شما برای تصمیمگیری گرفتار «ناهماهنگی شناختی» میشوید و خیلی فشار روانی متحمل میشوید تا تصمیم بگیرید. و البته موضوع همیشه به این سختی نیست، در بسیاری از مواقع ما در موضوعات ساده هم برای لحظهای گرفتار این مساله میشویم اما چون موضوع مهم نیست، یا با یک تغییر در درون یا بیرون خود را از وضعیت ناهماهنگی خارج میکنیم یا با توجیه، به سرعت از آن عبور میکنیم و آن را فراموش میکنیم.
همین پریروز صبح برای خرید آش صبحانه به یک مغازه طباخی رفتم. پرسیدم که آشها گوشت هم دارد؟ فروشنده مکثی کرد و گفت نه. بعد از چند ثانیه گفت «والا گوشت دارد اما خیلیها این سوال را میپرسند و من نمی دانم بگویم گوشت دارد یا ندارد». گفتم خوب شما به مشتری احترام بگذارید و راستش را بگویید. اینجا فروشنده دچار ناهماهنگی شناختی شده بود. از یک طرف صداقت را دوست میداشت و از سوی دیگر منافعش در دروغ گفتن بود. اینجا چون مقدار منفعت زیاد نبود او با اصلاح پاسخش، خودش را از فشار ناهماهنگی شناختی خارج کرد. اما همیشه به این راحتی نیست؛ و این چیزی است که علم اقتصاد مرسوم اصولا نمیبیند. روشن است که جامعهای که به علل مختلف تاریخی و فرهنگی به ناهماهنگی شناختی عادت کرده باشد، دیگر رفتارهایش مطابق نظریات اقتصاد مرسوم نخواهد بود و بنابراین ممکن است سیاستهای اقتصادی را به شکست بکشاند. به عنوان نمونه اگر سیاستمداران و اقتصاددانان دولت به مساله ناهماهنگی شناختی توجه داشتند، پیش از آن که در آبان ۱۳۹۸ قیمت بنزین را سه برابر کنند و موجب آن اعتراضات گسترده و خسارت بار شوند، درباره عمق و گستردگی ناهماهنگی شناختی که ممکن است اعلام قیمت جدید بنزین در ذهن مردم ایجاد کند و پیامدهای احتمالی آن، یک تحقیق ساده انجام میدادند، به احتمال زیاد تصمیم دیگری میگرفتند.
مفهوم دیگری که اسمیت بر آن تاکید دارد مفهوم «همدلی» است. از نگاه اسمیت انسان پیش از آن که یک فرد منفعتپرست باشد یک «انسانِ همدل» است. در واقع آدام اسمیت یکی از اصلیترین ویژگیهای انسانی را همدلی می داند. امروز همدلی در روانشناسی معنی خاصی دارد، یعنی ما هنگامی که با فرد مصیبت دیده روبهرو می شویم خودمان را جای او میگذاریم و احساسات او را در درونمان همانند سازی میکنیم تا او را عمیقا درک کنیم و با او نه همدردی (که به زبان بگوییم رنج تو را درک میکنم و به او دلداری بدهیم) بلکه همدلی کنیم (یعنی خودمان هم همانند او رنج را درک کنیم و همانند او احساس پریشانی کنیم و در عمل، نه با زبان، به طرف مقابل خودمان نشان دهیم که رنج او را به خوبی احساس و درک میکنیم). همدلی در ادبیات آدام اسمیت به این معنیِ تخصصیِ همدلی هم خیلی نزدیک است. همدلی از نظر اسمیت یعنی انسان گرگ انسان نیست؛ یعنی اکثر انسانها اگر در موقعیتی قرار گیرند که بتوانند نسبت به دیگری گرگی کنند، گرگی نمیکنند و انسان بودن برای آنها یک ارزش است (البته همیشه درصد اندکی از آدمهای غیرعادی هستند که گرگی میکنند و این در همه زمینه های دیگر هم صادق است؛ و جامعه انسانی رشد نمیکرد اگر همان درصد اندک انسانهای گرگ، وجود نمیداشتند).
با چنین تصویری از انسان است که آدام اسمیت پس از کتاب «نظریه عواطف اخلاقی» به نوشتن کتاب «ثروت ملل» مشغول میشود. او وقتی سخن از رقابت میکند فرضش بر این است که این انسانی که وارد رقابت می شود گرگی نمیکند و اگر جایی توانست رقیبش را گرگ صفتانه نابود کند، چنین نمیکند.
در واقع باید گفت اسمیت انسان بودن انسان را مشروط به داشتن دو صفت میکند: عقلانیت و همدلی. انسان اقتصادیِ اسمیت موجودی همدل است که عقلانی هم رفتار میکند. او رقابتش در چارچوب همدلی و درچارچوب نیاز به «دوست داشتنی بودن» است، یعنی او در عین حال که میخواهد در رقابت، منافعش را حداکثر کند اما نمی خواهد مشمول «تحسین ناسزاوار» باشد. بنابراین رقابتی که او معتقد است از طریق دست نامرئی همه چیز را به تعادل میرساند مفروضش این است که انسانها اگر فرصت فراهم شد رقابت میکنند، شدید هم رقابت میکنند، اما در فرایند این رقابت، گرگی نمی کنند؛ بلکه همانقدر که دوست دارند رقابت کنند و ثروتمند شوند، نیز دوست دارند که از سوی دیگران دوست داشته شوند و در پیش خودشان دوست داشتنی باشند و صفت «تحسین ناسزاوار» به آنها تعلق نگیرد.
اکنون پرسش این است که در کدام یک از کتابهای دانشگاهی اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک به این بخش از دیدگاههای اسمیت اشاره شده است؟ ای کاش اقتصاددانان هنگام تدریس نظریات اسمیت در مورد تقسیمکار و رقابت و پیگیری نفع شخصی و عقلانیت ابزاری، همچنین استدلالهای او را در کتاب نظریه عواطف اخلاقی به دانشجویان می آموختند؛ استدلالهایی نظیر این که چرا پول خوشبختی نمی آورد و چرا در جستجوی پول بودن به امید خوشبختی، کاری احمقانه است. در واقع اسمیت در کتاب ثروت ملل نشان می دهد که «چگونه می توانیم یک انسان یا یک جامعه ثروتمند باشیم»، و در کتاب نظریه عواطف اخلاقی نشان می دهد که «چگونه می توانیم یک انسان یا یک جامعه خوشبخت باشیم». و چقدر ظلم است به یک اندیشمند که همواره او را بر اساس بخشی از نظریه اش (نظریه شیوه ثروتمند شدن) بشناسند و حتی او را جوری معرفی کنند که انگار مخالف سرسخت بخش دیگر نظریه خودش (خوشبخت شدن از مسیر همدلی و تحسین سزاوار) می باشد.
چه کسی باور میکند که مشهورترین نظریه پرداز تجارت آزاد، دو سال پس از انتشار کتاب «ثروت ملل»، عضو کمیسیون گمرک اسکاتلند شده باشد تا نظام تعرفه و عوارض گمرکی اسکاتلند را طراحی کند، به امید آنکه دولت بهتر بتواند از واردکنندگان عوارض بگیرد و کارآمدتر بتواند قاچاق کالا را کنترل کند؟ چه کسی باور میکند که آدام اسمیتی که امروز همه او را به عنوان نظریهپرداز رقابت و پیجویی منفعت شخصی میانگارند، زندگی زاهدانهای داشت، نه تنها ازدواج نکرد بلکه هرگز پای هیچ زنی در زندگی او نبود، و هیچ جنبه ای از زندگی به جز نوشتن و خواندن نزد او جذابیت و ارزش دلبستگی نداشت؟ و چه کسی باور میکند که اسمیت کتاب نظریه عواطف اخلاقی را نوشته مهم و اصلی خود می دانسته نه کتاب ثروت ملل را – گرچه اقبال زیادتری به ثروت ملل شد، احتمالا به خاطر هم زمانی انتشار آن با استقلال ایالات متحده آمریکا که قرار بود به سرزمین موعود اقتصاد آزاد بدل شود. به همین علت است که او تا آخر عمرش، شش بار کتاب نظریه عواطف اخلاقی را ویرایش کرد و ویرایش ششم این کتاب را درست در ماههای پیش از مرگش به اتمام رساند و به فاصلهای نزدیک پس از انتشار کتاب، اسمیت هم درگذشت. یعنی اسمیت تا لحظه مرگ، روی ایدهها و اندیشههای کتاب «نظریه عواطف اخلاقی» کار میکرده است، و این نشان می دهد که موضوعی که دغدغه اسمیت در نخستین کتاب او (نظریه عواطف اخلاقی) بوده است تا آخر عمر او را رها نکرده است و به آن می اندیشیده است.
بد نیست بدانیم نام کامل ویرایش ششم کتاب این است:
«نظریه عواطف اخلاقی، یا مقالهای در تحلیل اصولی که انسانها به طور طبیعی با آنها درباره رفتار و شخصیت، اول نسبت به همسایگان و سپس خودشان، قضاوت میکنند؛ که به آن رسالهای هم درباره خاستگاه زبان افزوده شده است»
احتمالا اگر اسمیت امروز بود و میخواست نام این کتاب را انتخاب کند چنین می نوشت:
«اقتصاد رفتاری؛ اصول داوری و تصمیمگیری درباره رفتار و شخصیت دیگران و خودمان»
اکنون با چنین تصویر تازهای که از آدام اسمیت داریم، وقتی میبینیم تمام بیعدالتیها و انحصارگریها و ناکارآمدیهای اقتصادهای سرمایهداری را به پای نظریه رقابت آزاد اسمیت میگذارند، میتوانیم ادعا کنیم که او مظلومترین اقتصاددان تاریخ بوده است.
این کتاب را بیش و پیش از همه باید آن دسته از اقتصاددانان وطنی بخوانند که سی سال است با ایمانی راسخ به انگارههای اقتصاد کلاسیکی منسوب به اسمیت، و بدون توجه به عواطف انسانی به طور عام، و روحیات ایرانی به طور خاص، دست به توصیه های سیاستی زدهاند که وقتی با رفتارها و تصمیمات نابخردانه سیاستمداران غیرمتخصص پس از انقلاب ترکیب شده است، محصول آن همین سیاهچالهای شده است که اقتصاد ایران را در کام خود کشیده است.
اگر بخواهیم درباره ارزش و اهمیت انبوه ایده هایی که اسمیت در کتاب نظریه عواطف اخلاقی مطرح کرده است سخن بگوییم چندین کتاب خواهد شد. امیدوارم به زودی مترجمی توانمند و پرانگیزه دست همت از آستین به درآورد و کتاب «نظریه عواطف اخلاقی» را ترجمه کند و در اختیار پژوهندگان فارسی زبان قرار دهد. با این حال تا آن روز، میتوانید کتاب خوبی را که اخیرا توسط آقای مهدی گنجیان ترجمه شده است، بخوانید؛ نام آن کتاب چنین است: «آدام اسمیت، چگونه میتواند زندگی شما را تغییر دهد؟». فعلا همین کتاب میتواند برای اصلاح برداشتمان از اندیشههای اسمیت، روشنگر و مفید باشد. در واقع این کتاب مروری است جذاب و کاربردی نسبت به بخشی از اندیشههایی که اسمیت در کتاب نظریه عواطف اخلاقی مطرح کرده است. آنچه در بندهای بالا خواندید نیز بخشهایی از مقدمه من بر این کتاب است.
اطلاعات بیشتر در مورد این کتاب را نیز میتوانید در اینجا ببینید.
محسن رنانی
۱۳ تیر ۱۳۹۹
[۱]. Bernard Mandeville
[۲]. Leon Festinger
[۳]. Cognitive Dissonance Theory