من اصولاً از هنگامی که حدود بیست سال پیش با دیدگاه امام محمد غزالی در مورد تحریم مناظره آشنا شدم، مناظره را از نظر اخلاقی امری ناپسند میدانم و از آن پرهیز کرده ام. و البته این نظر حضرت غزالی از آن جهت برای من جذاب بود که او با پایبندی به این دیدگاه تمام منزلت علمی گذشته خود را رها کرد و از عالمان و حاکمان زمانه خویش عزلت گزید. با این نگرش بود که من در این بیست سال گذشته نه تنها در نشستها و میزگردهای شفاهی که حالت مناظره داشته است شرکت نکرده ام بلکه در نوشتارهایی که حالت مناظره و مجادله دارد هم وارد نشدهام. شاید در این همه سال فقط یک بار آن هم از سرناچار و به قاعده اضطرار، حاضر شدم در مناظره با دکتر پژویان در نقد اجرای فاز نخست هدفمندی یارانهها توسط دولت دهم (در آذر ۱۳۸۸ در دانشگاه اصفهان) شرکت کنم که بعد هم از آن کار پشیمان شدم. گرچه آن نشست از نظر برخی دوستان به یک نشست تاریخی تبدیل شد (من آن جا پیش بینیهایی در مورد شکست اجرای هدفمندی یارانه ها کردم که تقریبا همه اش محقق شد) اما پس از همان مناظره هم رضایت قلبی نداشتم و در طول مناظره هم سعی می کردم به طرف مقابل پاسخهای مستقیم ندهم.
من برخلاف سنت چپ و حتی ایدئولوژیستهای اسلامی که همواره رقبا و مخالفین را به مناظره فرا میخوانند، مناظره را روشی خطا و پرهزینه و راهزن برای کشف حقیقت میدانم. مناظره در شرایط اجتماعی نامناسب میتواند حتی به یک رذیلت اخلاقی تبدیل شود. با همین باور است که سالهاست در برابر خیلی از نقدهایی که به نوشتهها و نظریهها و ایدههایم شده است، سکوت کرده ام و پاسخ مستقیم ندادهام و اگر هم لازم بوده است، در نوشتارهای بعدی و به گونه ای غیر مستقیم توضیحات روشن کننده داده ام.
چرا که معتقدم در مناظره این منم که باید اثبات شوم نه حقیقت. این منم که باید بر رقیب پیروز شوم نه علم برجهل. این منم که باید نفسش سیراب شود نه عدالت. در مناظره چون هویتها و منزلتها و جایگاههای افراد هم وارد نزاع میشود طرفین به جای تلاش برای کشف حقیقت، میکوشند تا خود را اثبات کنند یا خود را از تیررس ابطال رقیب حفظ کنند. مناظره «محل مقاتله نفسها» است نه «محل مکالمه عقلها». و البته گاهی نقدهای کتبی هم به نوعی مناظره و مبارزه جویی تبدیل میشود. نقدهایی که از همان اول کار «هل من مبارز» می گویند آشکارا ویژگی مناظره دارند. نقدی که شیوه اش عصبی کردن نویسنده و منکوب کردن یا به تمسخر گرفتن یا تحقیر و تخفیف طرف مقابل است احتمالا هدف پنهانش ورود مخاطب به معرکهای است که خیل مردمان را به نظاره فرا بخواند و تماشاگه خلق را به میدان تفاخر و تنازع تبدیل کند. در واقع مناظره نوعی نمایش شیک و ظاهرا علمی است که البته کارکردی بیش از «شو=show» ندارد..
و دیده ام خیلی از بزرگان علم و ادب را که به این وادی درغلتیده اند و به خویش و به مخاطب خویش و اخلاق جامعه خویش آسیب زده اند. اگر نظریه ای غلط است، به شیوههای خیلی بهتر و نیکوتری می توان آن را نقد کرد و ضعف آن را بر آفتاب افکند بدون آن که نیاز باشد رگهای گردن خود را قوی کنیم و مچ بگیریم و هل من مبارز بطلبیم.
من خودم در همان مقدمه ترجمه کتاب پیکتی هم گفته ام که از دیدگاه روششناسی علم جدید، هیچ نظریه قطعا درستی وجود ندارد و همه نظریه های علمی حتی آنان که شواهد بسیاری در تایید آنها هست، ظنی و محتملاند. کسی که از نظر متدولوژیک چنین نظری دارد قطعا در مورد نظریه خودش احساس نمی کند که حرف قطعی زده است. با این نگاه دیگر هیچکس نمی کوشد تا هر جا از نظریه خودش دفاع کند. بنابراین من ضمن این که به نظریهای که در مقدمه آن کتاب آورده ام معتقدم اما آن را یک نظریه قطعا درست نمیدانم و حق دیگران می دانم که آن را نقد کنند. اما من وارد نقدهای مناظره گون که هدفش خریدن تحسین خلق باشد نمیشوم ولی هر گاه نقدی دقیق و مشخص به مدعاهای خود ببینم برای احترام به ناقد ارجمند و نیز احترام به خوانندگان وظیفه خود میدانم که به همان شیوه مالوف خویش توضیحات لازم با بیاورم.
با همین باور بود که وقتی نقد منتقدان مقدمه من بر کتاب پیکتی را دیدم تلاش نکردم پاسخ بدهم. البته اگر نقدها در چارچوب قواعد اخلاقی و حرفهای علمی بود هر جا نیاز به توضیح بود به گونه غیرمجادله ای توضیح می دادم. اما متاسفانه نقدها مشحون از تندروی و تخفیف و گاه اهانت بود و من بیش از آن که بخواهم از خودم دفاع کنم نخواستم به یک عادت غلط دامن بزنم.
این شد که حتی از آقای اصلان قودجانی هم که مترجم کتاب بود و از برخی نقدهای نامنصفانه گزیده شده بود خواستم عجله نکند و بگذارد وقتی تب نقدها فرونشست، سر صبر پاسخ عقلانی و اخلاقی بدهد. او البته در ۲۴ اسفند ماه ۱۳۹۳ پاسخ خود را به نقد جناب دکتر ناصر زرافشان در روزنامه شرق منتشر کرد (با عنوان «عکس یادگاری دیرهنگام با مرحوم پیکتی»). و من اکنون که بیش از دو ماه از آن پاسخ می گذرد پاسخ او را در این جا می آورم.
تا این جا نقدهایی که به نخستین ترجمه کتاب سرمایه پیکتی شده است عمدتاً مربوط به ترجمه بوده است (که البته برخی درست و برخی نادرست بوده است). اما برخی از ناقدان – که عمدتاً در زمره تلاشگران و نویسندگان چپگرا بوده اند – فقط با لحنی تخفیفگرانه و با یک داوری کلی کوشیده اند مقدمه مرا مشتی گزافه بی اهمیت قلمداد کنند. به همین علت من نیازی ندیدم که پاسخی به دوستان ناقد بدهم. اما البته هرگاه نقدی عالمانه و تحلیلی و دقیق نگاشته شود، خواهم کوشید هر جا خطا کرده ام بپذیرم و هر جا به صواب بودم پاسخی علمی و اخلاقی بدهم. در میان همه نقدها البته نقد دکتر محمدرضا معینی به مقدمه من نقدی ارزشمند و اخلاق مدارانه و البته جدی بود که سپاس خویش را نثار او میکنم.
من پیوند همه نقدهایی که تاکنون در مورد نخستین ترجمه کتاب سرمایه پیکتی (ترجمه اصلان قودجانی با مقدمه رنانی) دیده ام را در این جا می آورم (گرچه به گفته یکی از اهالی مطبوعات دستکم یکی از نقدها با اسم مستعار است) و سپس پاسخ اصلان قودجانی که در روزنامه شرق منتشر شد را به همان روزنامه پیوند میدهم و نهایتا متن اصلی پاسخ آقای قودجانی را نیز این جا منتشر میکنم – چون روزنامه شرق بخشی پاسخ ایشان را منتشر نکرد.
محسن رنانی
دوم خرداد ۱۳۹۴
پیوند به نقد دکتر محمدرضا معینی به مقدمه رنانی بر کتاب پیکتی
پیوند به نقد دکتر ناصر زرافشان به ترجمه کتاب پیکتی در روزنامه شرق
پیوند به نقد پرویز صداقت
اما پاسخ های اصلان قودجانی به منتقدان:
واکنش اولیه مترجم به منتقدان به صورت مصاحبه کوتاه با: سایت فرهنگ امروز
پاسخ مفصل مترجم به نقد دکتر زرافشان در روزنامه شرق: پیدیاف صفحه ۱۰ – پیدیاف صفحه ۱۱
عکس یادگاری دیرهنگام با مرحوم پیکتی
اصلان قودجانی
مقدمه:
ترجمه «سرمایه در قرن بیست و یکم» عملاً در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۳ به بازار آمد. نخستین به اصطلاح نقد درباره آن در تاریخ ۲۷ دی – فقط یک هفته پس از انتشار کتاب – در یکی از سایتهای اینترنتی پدیدار شد. نویسنده آن مطلب علاوه بر ذکر مواردی درباره ترجمه، برای توصیف نویسنده مقدمه ترجمه نیز عباراتی مانند «ملغمه غریبِ نئولیبرالیسم و انقلاب فرهنگی»، «خودشیفتگیِ یک روشنفکر دینی در حوزه اقتصاد»، «محصول انقلاب فرهنگی و پیوند نامیمونش با اقتصاد نئوکلاسیک»، و مصداق «آرمانخواهی در برهوتِ پایان ایدئولوژی و تفوق نئولیبرالیسم» را به کار برده بود. به آن نقد پاسخی ندادم زیرا فاقد مؤلفههای یک نقد واقعی بود و بسیاری از اشکالات مطرح شده در آن، سلیقهای و فاقد استدلال بودند. البته نویسنده ظاهراً بدون نفع شخصیِ مادی، سخن گفته و بیشتر نگران حراست از مرزها و دستاوردهای ایدئولوژیک مارکسیستی بود. همچنین پاسخ دادن به همه نقدها، شائبه نقدناپذیری و حساسیت بیش از اندازه را پدید میآورد و شاید منجر به سلسلهای از نوشتارهای بیحاصل گردد. چند روز بعد از یکی از رسانهها تماس گرفته و درخواست پاسخ به نقد را مطرح کردند. من حدود ۵ دقیقه علت امتناع از پاسخگویی را توضیح دادم و عجبا که چند روز بعد، حرفهای من در آن مکالمه تلفنی را به عنوان پاسخ نقد منتشر کردند!
سپس دکتر ناصر زرافشان در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۹۳ در یکی دیگر از سایتها گفته بودند که ترجمه سرشار از غلط بوده و مقدمه نویسنده نیز دچار پریشانگویی شده است. وی در آنجا ضمن گفتن این جمله که «ترجمه مسابقه نیست» به صراحت حرف خود را این گونه تمام کرده بود که: «به این ترتیب ترجمه من از این اثر تا چهار ماه دیگر به بازار خواهد آمد». آقای زرافشان سپس در مقاله خود در شرق در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، نیز برای مترجم نخستین ترجمه، بارها از عبارات و طعنههایی مانند «مترجم فاضل»، «استفاده فرصتطلبانه از یک کتاب»، «مترجم و ناشری فاقد صلاحیت»، «تلاش برای موجسواری»، «بیماریِ زشت»، «غوره نشده مویز شدن»، «تلاش مترجم و نویسنده مقدمه کتاب برای گرفتن عکس یادگاری با پیکتی»، «تعرض به مارکس حتی در جشن عروسی مادربزرگ جنیفر لوپز با هدف پیام دادن به مراجع ذیربط که ضدمارکسیست هستند» و از این قبیل استفاده کرده، در پایان مینویسد: «هنوز ترجمه بهدردبخوری از این کتاب صورت نگرفته و لازم است این کار انجام شود» که آشکارا به ترجمه خودشان اشاره کرده و از آن سخن گفتهاند. چون این اظهار نظر از جانب یکی دیگر از مترجمان کتاب مطرح شده، احتمالاً شائبه وجود انگیزه منافع شخصی و مادی، و تخریب رقیب را به ذهن متبادر کرده و این که در یک رسانه رسمی پُرتیراژ منتشر شد، تهیه پاسخ به آن، غیرمنطقی یا نابُردبارانه نبود. ترجمه ایشان نیز – هرچند بسیار دیر – به نشر خواهد رسید و احتمالاً برای آن نقد نوشته خواهد شد. امیدوارم که من نویسنده چنان نقدی نباشم یا اگر نقدی بر آن نوشتم، از انگیزههای مرتبط با منافع شخصی یا تخریب رقیب دور مانده، در نقد خود پاکی و بیغرضی پیشه کنم.
۱. ادب و انصاف
طبیعی است که در هر نقدی انتظار داشته باشیم اصولِ نقد و ادب، رعایت شوند. چه خوب بود آقای زرافشان که عضو کانون نویسندگان ایران و از تلاشگران سیاسی و اجتماعی بوده و به دلیل هزینههایی که در این مسیر داده اند، مورد احترام هستند، در قضاوت خود از مسیر ادب و انصاف دور نشده، در این دوران سخت که بر جامعه امروز میگذرد، به بازتوزیعِ ناراستیهای زمانه نپرداخته، داغِ دردِ بیاخلاقی را تازه نمیکردند. کاش ایشان همان رویه نویسنده مقدمه کتاب را رعایت میکردند که اگر اندیشه مارکس را در آن مقدمه نقد کرد، درباره فضایل و محاسن او نیز سخن گفت و حتی در مواردی به شکلی مبالغهآمیز، زندگی وی را همچون زندگی قدّیسان، سراسر عشق و فداکاری توصیف کرد. در ضمن در حال حاضر، «مارکسیست بودن یا نبودن» اصلاً در زمره دغدغههای «مراجع ذیربط» نیست و کسی با اعلام «ضد مارکسیست بودنِ خود» به هیچگونه موهبتی نزدِ به قول ایشان «مراجع ذیربط» نمیرسد. برای اثبات این گفته میتوانند مزایا و مواهب دستاندرکاران نخستین ترجمه این کتاب را – نزد «مراجع ذیربط» – بررسی کنند.
با صداقت بگویم که از این نحوه نقد، آن هم از یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران که نوشتهاش میتوانست الگویی برای نوآموزان قلمروی اندیشه باشد، به حیرت افتادم. خوشبختانه تصمیم نگرفتم که از لحن توهینآمیز، الفاظ سخیف یا طعن و کنایه استفاده کنم زیرا این رویه علاوه بر دور بودن از روال نقد و پاسخگویی به نقد، و علاوه بر ایجاد احساس کراهت و ناپسندی در مخاطب و خواننده، همچون دامی است که شخصیت نویسنده یا گوینده را – هرچند به شکل تدریجی و ناخودآگاه – دگرگون کرده و روند رشد وجودی و اجتماعی او را معکوس میکند؛ به ویژه که در رسانههای عمومی و با مخاطبان پُرشمار مطرح گردد.
۲. گاهشماری «سرمایه در قرن بیست و یکم»
مرداد ۱۳۹۲: نسخه اصلی کتاب به زبان فرانسه منتشر میشود. توماس پیکتی شخصاً از آقای گلدهمر – از مشاهیر ترجمه در ایالات متحده – میخواهد که ترجمه کتاب به زبان انگلیسی را انجام دهد و حق انحصاری ترجمه به انگلیسی به ایشان تعلق مییابد.
فروردین ۱۳۹۳ (هشت ماه بعد): نسخه انگلیسی کتاب با ترجمه آقای آرتور گلدهمر منتشر میشود.
۱۸ دی ۱۳۹۳ (۱۷ ماه بعد از انتشار متن فرانسوی): رونمایی از نخستین ترجمه کتاب به فارسی انجام شد. کل فرآیند از شروع ترجمه تا ویراستاری نهایی و چاپ، ۸ ماه طول کشید.
۱۲ بهمن ۱۳۹۳ (۱۸ ماه بعد از متن فرانسوی): آقای زرافشان به ترجمه نخست، حمله کرده و خبر از انتشار ترجمه خودشان در تاریخ چهار ماه پس از آن دادند (که اگر واقعاً در آن تاریخ صورت گیرد، ۲۲ ماه بعد از نسخه فرانسوی خواهد بود).
از نخستین روزهای ورود کتاب اصلی به بازار، نقدها و تفسیرهای بیشماری از آن به زبانهای غیرفارسی نوشته شده و معدودی از آنها نیز به فارسی ترجمه شدند. پُرفروشترین کتابِ غیرداستانیِ جهان، ذهن بسیاری از مشتاقان فارسیزبان را نیز به خود مشغول کرده بود ولی صرفاً چند نقد و توصیف مختصر در دسترس آنان قرار داشت. آیا ترجمه چنین کتابی نباید در بازه زمانیِ منطقی، در اختیار خوانندگان قرار گیرد؟ آیا کتابی که متکی به آمارهاست و شاید آمارهایش به زودی روزآمد گردد، یا کاملتر شده و مباحث جدیدی به آن افزوده شود، نباید در مدتی حتی طولانیتر از آنچه که شایسته است، مثلاً یک و نیم سال بعد، در اختیار فارسیزبانها قرار گیرد؟ آیا آقای زرافشان که ترجمه را حتی از متن فرانسه انجام میدهند و به این ترتیب هفت ماه نسبت به مترجمان از زبان انگلیسی از تقدم زمانی برخوردار بودهاند، باید دست روی دست میگذاشتند و پس از آن که دیگران، ترجمه و نشر کتاب را انجام دادند، دیرتر از همه شروع به ترجمه میکردند و سپس دیگران و کار آنها را به «شتابزدگی، نفهمیدن زبان انگلیسی، عدم آشنایی با مفاهیم اقتصادی و غیره» متهم میکردند تا مانع فروش ترجمههای قبلی شوند؟ یا اگر ایشان ترجمه خود را زودتر شروع کرده بودهاند، بهتر نبود که با انتشارِ بهنگامِ آن، رسم ترجمه نیکو را به دیگران میآموختند؟ آیا احترام به مخاطب اقتضا نمیکند که به اشتیاق و شعور او توهین نکنیم و ترجمه چنین کتاب خطیری را ۲ سال پس از انتشار نسخه اصلی، به بازار نفرستیم؟
۳. اشکالات ترجمه
از سوءکاربردهای نقد یکی هم این است که میتواند ابزاری برای کوباندن و سرکوب رقبا یا ناهماندیشان باشد. نقد ترجمه بسیار پیچیده است زیرا به پیچیدگیهای دو زبان و تبدیل این پیچیدگیها از یک زبان به زبان دیگر ربط داشته، قضاوت درباره آن برای کسانی غیر از مترجمان مجرب – آن هم در صورت بیغرضی و صرف وقت فراوان – ناممکن است. همچنین این عرصه به سادگی مورد سوءاستفاده کسانی واقع میشود که در بهترین حالت، خود نیز همانند انسانهای دیگر، بارها و بارها اشتباه میکنند ولی با ذکر اشتباهات دیگران سعی میکنند که مفهومی غیرواقعبینانه از ماهیت ترجمه ناب ارایه دهند. جالب است که آقای گلدهمر نیز در ترجمه این کتاب – که گویا ۵ ماه طول کشیده و در کل ۷ ماه پس از نسخه فرانسوی چاپ شده است – به اشتباهاتی دچار گشته و البته اگر غیر از این بود، وی به مقام معصومان و قدیسان میرسید! بعید است که حتی خود پیکتی یا همکارانش که به زبان انگلیسی آشنایی دارند، قبل از چاپ آن ترجمه، نگاهی به کل آن نینداخته باشند، با این حال آن اشتباهات آقای گلدهمر – که خصیصه هر انسان است – از چشم خطاپذیر پیکتی و همکارانش نیز پوشیده مانده است. مثلاً خود آقای زرافشان نیز در نقد خود در بخش «حذفها و جاافتادگیها» به یکی از این موارد در ترجمه انگلیسی اشاره کرده اند.
اشتباه و خطا در ذات هر عمل انسانی نهفته است ولی انگشت گذاشتن بر اشتباهات دیگران – و به شکل تلویحی، مبری دانستنِ کار خود از اشتباه – بدون قصد و غرض ممکن نیست. اشکالاتی که در نقد روزنامه شرق مطرح شدهاند، برخی درست و برخی نادرست هستند که به چند مورد از نخستین ایرادهای گفته شده، اشاره خواهم کرد.
جناب زرافشان میگوید: پیکتی مینویسد: «شوکهایی که در نیمه نخست قرن بیستم یعنی بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ به اقتصاد ضربههای پیدرپی وارد کردند – مانند جنگ جهانی اول، انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، بحران بزرگ ۱۹۲۹ و …»
من در ترجمه آن عبارت نوشتهام: «به طور خلاصه تکانههایی که در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ همچون سپر برای نظام اقتصادی عمل کردند (جنگ جهانی اول، انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، رکود بزرگ، جنگ جهانی دوم ….».
حال به متن انگلیسی نگاه کنید که باید معیار قضاوت باشد:
Briefly, the shocks that buffered the economyin the period 1914– 1945—World War I, the Bolshevik Revolution of 1917, theGreat Depression, World War II,…
چند اشتباه در متن ترجمه شده توسط آقای زرافشان هست: نخست این که گویا با اصطلاح بسیار معروفِ «رکود بزرگ»یعنیgreat depression آشنا نبوده و آن را «بحران بزرگ» ترجمه کردهاند. این عبارت بیشک معروفترین عبارت در تاریخ اقتصادی قرن ۲۰ و بزرگترین کابوس اقتصادی یک قرن اخیر بوده است. دوم آنکه واژه «پی در پی» و «نیمه نخست قرن بیستم» را از خود به متن افزودهاند. در ماههای بعد ایشان هنگام ترجمه فصل ۱۳ در سومین پاراگرافِ آن فصل، خواهند دید که نویسنده در یک پاراگراف از دو اصطلاحgreat depressionوgreat recession استفاده کرده و به تفاوت بین آنها اشاره میکند (که من اولی را «رکود بزرگ» و دومی را «کسادیِ بزرگ» ترجمه کردم). ملاحظه میکنید که وقتی نقد با ذکر متن زبان اصلی مطرح شود، چقدر دقیقتر خواهد شد. همچنین معادل «اقتصاد» در این جا برایeconomy چندان مطلوب نیست و به جای آن باید از «نظام اقتصادی» یا «کشورها» استفاده کرد.در نخستین موردی که ایشان برای تبلیغ سوء علیه ترجمه کتاب استفاده کردهاند، یک غلط فاحش و چند اشتباه کوچک هست!
آقای زرافشان مینویسند: «بسیاری از مردم فرض را بر این میگذارند که رشد جمعیت به کلی متوقف شده است، در حالی که هنوز چنین نیست و اگرچه همه نشانهها حاکی از این است که ما به کندی در همین جهت در حرکتیم، ولی در حال حاضر با چنین فرضی خیلی فاصله داریم».
و من بسیار کوتاهتر عین همان مطلب را به شکل دیگری نوشتهام: « بسیاری گمان میکنند رشد جمعیت کاملاً متوقف گشته است که چنین نیست و حتی همه نشانهها – کاملاً خلاف آن – گواه میدهند که سرعت حرکت در آن مسیر بسیار کند است».
آقای زرافشان مینویسد: «… گرایش اینگونه اجارهبها عموما به سمت افزایش است تا وقتی که نرخ بازده به حدود ۴ درصد در سال برسد». من نوشتهام: «اینگونه اجاره تا وقتی بازده سرمایه حدود ۴ درصد باشد، افزایش خواهد یافت». متن انگلیسی از این قرار است:
This type of rent tends to rise until the return on capital isaround 4 percent …
آقای زرافشان مینویسد: «از سوی دیگر نظریه ثبات کامل نسبت تقسیم درآمد بین کار و سرمایه، ورای این تغییر جهتهای دوگانه قرن بیستم و گذشته از آنها – اگردر چشماندازی بلندمدتتر مد نظر قرار گیرد – با دو مانع دیگر هم روبروست». من نوشتهام: «علاوه بر این اگر فراتر از قرن بیستم نگریسته، دیدگاهی بسیار بلندمدت در پیش بگیریم، در مفهوم تقسیم سرمایه- نیروی کار باید تا حدی به این واقعیت توجه کنیم که ماهیت خود سرمایه به شدت تغییر کرده است». در متن انگلیسی کتاب حرفی از «دو مانع دیگر» زده نشده است. همچنین در نوشته آقای زرافشان، عبارت «تغییر ماهیت خود سرمایه» جا انداخته شده است. عباراتی مانند «این تغییر جهتهای دوگانه» و «گذشته از آنها» نیز در متن ایشان، اضافه است. متن انگلیسی را ببینید:
Furthermore, if we look beyond the twentieth century and adopt a verylong- term view, the idea of a stable capital- labor split must somehow deal withthe fact that the nature of capital itself has changed radically …
جالب است که این جملات را به عنوان شاهدی برای ضعف ترجمه نخست آوردهاند و در همین چند سطر که باید نمونه قوام و درستی ترجمه ایشان باشد و بتواند معیار قرار گیرد، این همه اشکال هست. در نهایت خوانندگان کتاب – که بیتردید آقای زرافشان، بسیاری از ایشان را صاحب سواد و معلومات کافی میدانند – درباره ترجمه قضاوت خواهند کرد. استقبال خوب از چاپ اول کتاب – در حالی که تا اینجا خبر چهار ترجمه از کتاب به گوش همگان رسیده و خریداران کتاب از آن خبر داشتهاند – شاید خلاف ادعای ناقد را نشان دهد. در هر حال اشکالاتی که به علت خطای مترجم یا هنگام تایپ به وجود آمده باشد، انشاءالله به زودی در چاپ دوم رفع خواهد شد.
۴.تحریفها و حذفها
هرکس که با ترجمه و ترجمه متون حجیمی مانند این آشنا باشد، و به ویژه با روال کار کسانی که به این شغل مشغول هستند و از سر تفنن به آن نمیپردازند، آشنایی داشته باشد، میداند که حذف شدنها گاهی به علت خطای مترجم یا تایپیست پیش میآید و ذهن و چشم یک انسان از این خطاها مبری نیست. به هیچ وجه حذفها یا اشتباهات عددی را که به واسطه تایپ یا احیاناً هنگام صفحهآرایی مثلاً در زیرنویس یک شکل به وجود آمدهاند، انکار نمیکنم ولی در عین حال به هیچ وجه از خطای خود یا عزیزانی که در تهیه متن همکاری کردند، متعجب نمیشوم و مدیون همه ایشان هستم.
درباره تحریفها متأسفانه آقای زرافشان از دریچه مفاهیم مارکسیستی به مطالب و واژهها توجه کرده، از حرفهای پیکتی، مصادره به مطلوب به عمل آورده و انتظار داشتهاند که من نیز چنان کنم. چنان که در ویژهنامه شرق (بهمن ۱۳۹۳) نیز نوشتم، من نه مدافع حقوق کارگرم و نه طرفدار سینهچاک سرمایهداری؛ نه در جستجوی خواندن و ترجمه متون سرمایهداری هستم و نه متون ضدسرمایهداری و مارکسیستی؛ صرفاً هرچه را که آموزنده، منصفانه و نزدیک به واقع باشد، میپسندم و تحسین میکنم؛ و هرچه را که خلافِ واقع، مغرضانه یا خیالانگیز باشد، وا میگذارم. نظریهها و مکاتب انسانی باید خادم – و نه مخدوم ما – باشند. پس به هیچ مکتبِ برساخته انسان وبه هیچ «ایسم»ی تعلق خاطرِ محض ندارم که همه چیز را از دریچه آن تفسیر کنم و با واژگان خاصِ آن مکتب بسنجم. آقای زرافشان در بحث درباره «نیروی کار» و «کار» طبق معمول به تفسیر مارکسیستی از معنای واژهها روی آورده، از استثمار نیروی کار سخن میگوید که همگان هزاران بار شنیدهاند و لازم به تذکر نیست، ولی در این کتاب به جز در مواردی که از human capitalسخن گفته است، فرقی بین مفاهیم کار و نیروی کار قایل نشده و فرق مذکور، صرفا برداشت و خیال نویسنده نقد است. همچنین است در واژه «بهره مالکانه» که طبق معمول به واژهشناسی مارکسیستی روی آورده و خواستهاند از شیوه تفسیر و مقایسه فئودالی استفاده کنند.
حتی اگر فرض کنیم آقای زرافشان در سخن خود صائب باشند، آیا نگارش این جمله که: «ظاهرا مترجم فاضل، بحث نابرابری کار و سرمایه را با آواز ابوعطا و دستگاه همایون اشتباه گرفته است»، توسط یک عضو محترم و شاخص کانون نویسندگان و انتشار آن در یک روزنامه وزین و پرتیراژ ملی، احساس یک نقد علمی و اخلاقی را به خواننده منصف ایرانی منتقل میکند؟ چرا گمان میکنیم فقط نظریهها و تحلیلهای ما باید به جامعه آموزش بدهد و زیست ما را بهبود دهد؟ مگر نهایتاً آموزش و علم نباید به جامعهای اخلاقیتر و انسانیتر بینجامد؟ آیا بهتر نیست در همه شئون زیست اجتماعی خود، قواعد حرکت به سوی جامعهای انسانیتر و زندگی اخلاقیتر را رعایت کنیم؟ پس چه کسانی باید حافظ هنجارها و سرمایههای اجتماعی ما باشند؟ غیر از نویسندگان و اندیشمندان؟
۵. عکس یادگاری دیرهنگام با مرحوم پیکتی
اگر مترجم یا نویسنده مقدمه نخستین ترجمه «سرمایه در قرن بیست و یکم» با چنان قصدی به این کار پُرزحمت و خالی از سود مادی اقدام کرده باشند، با توجه به عدم تعصب و عدم گرایشهای جزم اندیشانه ایشان، و همدلی با مطالب کتاب، شاید عکس یادگاری آنان، عجیب ننماید. آنچه عجیب به نظر میرسد، تمایل عدهای با گرایشهای ضدسرمایه داری، به تکرار کردن همین عکسگرفتنها، آن هم با نویسندهای است که به صراحت از مارکسیست بودن تبری جسته و تلاش تحسینبرانگیز وی در این کتاب، کار واقعبینانه، عدالتگرایانه و دلسوزانهای برای تقویت نظام حاضر و سر پا نگه داشتن سرمایهداری معاصر است!
البته طبیعی است که در ترجمه کتابی با این حجم و دامنه از مباحث مختلف، ممکن است مفاهیم و مطالب با برخی کاستیها روبه رو شود. اما اگر به مواردی بنگریم که آقای زرافشان در چند صد صفحه جستجو در کتاب ذکر کردهاند – و همان گونه که در بالا نشان دادیم در برخی از آنها برداشت ایشان اشتباه بوده است – در مییابیم که واقعا در یک کار انسانی، اشتباهاتی تا این اندازه، طبیعی و اغماضپذیر است. پس علت این حملهها به نخستین ترجمه این کتاب چیست؟ اگر دقت کنیم کلیه نقدهایی که تاکنون بر نخستین ترجمه فارسی کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» نوشته شده است، از سوی کسانی است که به نظر میرسد علایق مارکسیستی دارند و البته در نوشته خود نیز این گرایش را پنهان نکردهاند و نقدهای آنان نیز عمدتا در سایتهایی با همان گرایش منتشر شده است. ویژگی مشترک این نقدها، انگیزهخوانی، گاهی هتاکی و بیشتر حمله به حیثیت کلی مترجم یا نویسنده مقدمه بوده است. اگر من نیز انگیزهخوانی کنم، حدس من – و البته فقط حدس من – این است که آنان از مقدمه برانگیزاننده و تاملبرانگیزی که دکتر رنانی بر این کتاب نوشته است، برآشفته شده و نقد رنانی به جناب مارکس را برنتافته و ورود یک غریبه به حرم امن خویش پنداشته و نمیخواهند این مقدمه هرچه بیشتر مطالعه شود. بنابراین به این نتیجه رسیدهاند که اگر حیثیت کل ترجمه را به چالش بکشند، دیگر کسی به دنبال خرید ترجمه نخست این کتاب نخواهد رفت.
بسیاری از خوانندگان مقدمه این کتاب اظهار کردهاند که از مقدمه کتاب بیش از خود کتاب لذت برده و پاسخ برخی از سوالاتشان در باب نظام اقتصادی ایران را گرفتهاند. اخیرا در یکی از همان سایتهایی که نقد یکی از دوستان آقای زرافشان را منتشر کرده بود، یکی از خوانندگان اظهار نظر کرده بود که یکی از استادان اقتصاد در همایشی در کیش گفته است که مقدمه این کتاب را ده بار خوانده و هر بار لذت برده است. طبیعی است برای کسانی که میکوشند از «پیکتیِ مخالف مارکسیسم» نیز برداشتی مارکسیستی ارایه کنند، مقدمهای که عمدتاً نقد اندیشه مارکس و تحسین تحولات مستمر و خردپسند در سرمایهداری است، برآشوبنده است. راستی این سوال پیش میآید که در این دیار هیچ انگلیسیدان غیرمارکسیستی کتاب را نخوانده است که اشکالات ترجمه را دریابد و بر آن نقدی بنویسد؟ اگر چند نقدی که تاکنون بر این ترجمه نوشته شده و همه از سوی هموطنان چپگرا و در سایتّهای نزدیک به همان اندیشه بوده است را با هم و با نقد آقای زرافشان مقایسه کنیم (و دسترسی به این نقدها و مقایسه آنها برای خوانندگان محترم خیلی ساده است) در مییابیم که ادبیات و زاویه برخورد و حتی برخی واژگان و عبارات بسیار نزدیک به هم است و گویا این نقدها از روی هم نگاشته شده است. بنابراین ما بعد از این هم باید آماده تداوم نقدهایی از این دست، به مثابه یک ماموریت ایدئولوژیک، باشیم. فراموش نکنیم که همه جای دنیا و در ایران نیز ایدئولوژی چنان ساحت مقدسی دارد که تعرض هر غریبهای به حریم آن با برخوردی تأدیبی روبهرو خواهد شد.
۶.ذکر برخی از زحمات ترجمه و معادل گزینی های جدید
در ترجمه کتاب علاوه بر توجه به ساختارهای صحیح فارسی و پرهیز از همه مواردی که میدانستم با آن در تضاد است، به واژههای از پیش معلوم، قناعت نکرده، تلاش شد که متناسب با پیام کتاب، در صورت لزوم از معادلهای جدید استفاده شود. مثلاً برای آن که «همآوایی واژهها» در زبان انگلیسی به زبان فارسی نیز منتقل شده و به این ترتیب، خواننده بهتر بتواند واژههای فارسی و معادل انگلیسی آنها را به خاطر بسپارد، برای واژه هایprogressive tax, proportional tax, regressive taxاز معادلهای هموزنِ «مالیات تصاعدی، تناسبی و تنازلی» استفاده شد که به راحتی در ذهن خواننده میماند. واژه کمتر آشنایpay-as-you-goکه یافتن معادل دلچسب برای آن بسیار سخت مینماید، به «از دریافت به پرداخت» ترجمه شد که هم معنای این نظام بیمهای را به مختصرترین شکل در خود دارد، و هم چون شبیه ساختار آشنای «از تولید به مصرف» است، به خوبی در خاطر خواننده ثبت میگردد. معادل «میراثدار» نیز برایpatrimonialانتخاب شد تا با توجه به توضیحات نویسنده در فصل ۷ درباره تحولات طبقاتی در قرن گذشته، از واژه «موروثی» یاinheritedمتمایز باشد. همین طور است معادلهای عباراتی مانندturf wars, stakeholdersو بسیاری واژههای دیگر که گمان میکنم پیش از این با چنین عبارات و رویکردی به کار نرفته بودهاند. با توجه به آنکه تنها ترجمه در حال اجرا همان ترجمه آقای زرافشان است و گویا سایر مترجمان کار را تمام کردهاند، و چون شایسته است که هر مترجم از موارد قوت و ضعف کارهای قبلی بهره ببرد، فرصت خوبی در اختیار ایشان قرار دارد که از این معادلها استفاده کنند.
۷.گلایه از شرق
چاپ کردن مطلبی با عنوان «نقد» به قلم کسی که خود از مترجمان آینده این کتاب خواهد بود، به ویژه در حالی که شیوه ناقد آشکارا هتاکانه است، اندکی با اخلاق شایسته رسانهای فاصله دارد. در دنیای رسانه، «ظرف و مظروف» از هم جدا نیستند، بلکه کاملاً به یکدیگر گره خورده و رسانه مسئول هر دوی آنهاست، حتی اگر «مظروف» را خود تولید نکرده باشد. هر رسانه که میخواهد گامی برای پیشبرد «اعتبار قلم» بردارد، باید مراقب باشد که «مظروف هتاکانه و مغرضانه»، ظرف او را مخدوش نسازد. اگر به راستی قصد بهبود امور و پیشرفت فرهنگ و مطبوعات را در سر داریم، پیش از آن باید نشان دهیم که «قلم» به جای «چماق» به کار برده نشده یا از «ظرفِ» ما برای منافع شخصی بهرهبرداری نمیکنند. عناوین و تیترهای جذاب، مایه رونق زودگذر هستند ولی رسالت رسانه و مسئولیتپذیری بابت محتوای مطالب، شاید ما را از پذیرش برخی از عناوین جنجالی باز بدارد.
این هم نقد دیگری به ترجمه کتاب که در روزنامه شرق دهم خرداد ۱۳۹۴ منتشر شده است. ظاهرا نام نویسنده یک نام مستعار است چون هر چه پرسوجو کردیم نه کسی او را می شناخت و نه روزنامه نشانی از او داد:
پیوند به روزنامه شرق ۱۰ خرداد ۱۳۹۴: پیوند به صفحه پیدیاف – پیوند به صفحه متنی شرق
۱۳۹۴/۳/۲۳