دلم روزی چند بار میپرسد چرا در این زمانه که ساعت به ساعت دارد تحولات تازهای رخ میدهد و باید زودبهزود نوشت و گفت، اینقدر دیر به دیر چیزی منتشر میکنی؟ عقلم میگوید دیگر از نوشتن و گفتن چه سود؟ میگوید همین نوشته که داری مینویسی هم از نوع دستوپا زدن بیثمر روشنفکری است. خدایی راست میگوید.
میدانید! حکومت چند دهه بهجای ساختن و کاشتن و سبز کردن و امید دادن و افق گشودن و غنیسازی خاک ایران و جامعه ایران، آن را شخم زد و تخلیه کرد؛ و هر آدم و حیوان و کوه و معدن و دریاچه و گیاهِ ارزشمند و آرامکننده و امیدبخش و استحکام دهندهای که بود را قطع کرد و بُرد و خورد و گزینش کرد و تحقیر کرد و تخریب کرد و فراری داد. اکنون که افق را ابر سیاه فراگرفته و بارش شروع شده و سیل راه افتادهاست، چه میشود کرد با سیل؟ حکومت جلوی سیل ایستادهاست و به آن شلیک میکند. بیچاره گمان میکند سیل را میشود با شلیک متوقف کرد. روشنفکران هم پشت سر سیل ایستادهاند و فریاد میزنند آآی سیل از این طرف برو، آآی سیل از آن طرف نرو. زهی خیال باطل!
آآی حکومت آآی ما روشنفکران! همهمان عقبیم، همهمان هنوز خوابیم و همهمان مقصریم. حکومت روزگار درازی فریب داد و تبعیض کرد و قانون را لجن زد و مردم را ندید؛ ما هم پیدرپی سکوت کردیم و منفعت طلبی کردیم و چشمانمان را بر آن همه تبعیض و تنگی و حماقت بستیم. و اکنون این نسل، که آینده ایران مال اوست و حق اوست، دارد همه ما را و همه آنچیزی که رنگ و بوی ما را دارد، استفراغ میکند. آن هم چه استفراغِ عمیق و مبارکی.
محسن رنانی
بعد از شادی مردم برای باخت تیم ایران از انگلیس