آقای سهیل ایزدی، تهیه کننده پادکست ریل، نقدی بر «صبر شادمانه» نوشته است و برخی تناقضها را در بحث من دیده است و نهایتا نیز توصیهی نیکویی کرده است. با هم بخوانیم:
برای کسانی که با اندیشه دکتر رنانی آشنا هستند مقاله «صبر شادمانه» ایشان نظر جدیدی نبود. پیشتر در زمستان ۹۹ هم من به عنوان تهیه کننده پادکست ریل گفتگویی با ایشان انجام دادم که با عنوان «صبر و توسعه» منتشر شد. خلاصه حرف ایشان این بود که اولا ما در مرحله پیش توسعه هم نیستیم چرا که باید بستری عقلانی و با ثبات ایجاد شود تا بتوانیم به توسعه فکر کنیم بنابراین تشدید شرایط احساسی و بیثباتی مثل بروز شورشهای اجتماعی (از جنس آبان ۹۸) برای توسعه سم است و ناچاریم صبر کنیم تا حضرت عزراییل جور خلاهای قانونی را بکشد تا راه تغییر باز شود. ایشان مشخصا ۴ پیشنهاد برای این دوران صبر ارائه کردند: «خوب کار کنیم، کار خوب بکنیم. گفتگو را تمرین کنیم و امید خلق کنیم.» در آن مقطع زمانی این پیشنهادات بسیار به جا مینمود و من هم سعی کردم در حد وسع خودم آنها را ترویج کنم.
اما یک سال پس از آن و در اوج رخوت و ناامیدی جامعه جنبشی شکل گرفت که شرایط و محاسبات را تغییر داد. اولین تغییر این بود که جامعه این بار در واکنش به شرایط یک جنبش آزادی خواهانه را شکل داد و نه یک شورش کور را. دومین تغییر این بود که سیر اتفاقات دو سال اخیر و بخصوص جنبش مهسا برای اکثر جامعه عیان کرد وضعیت کنونی چقدر ناپایدار و شکننده است و ایران در شرایط آستانهای قرار دارد. درباره این شرایط آستانهای در اینجا توضیح دادهام و دیگر به آن باز نمیگردم. اما سوال اصلی از جناب رنانی این است که اکنون که فضای اعتراضات خیابانی (احتمالا به طور موقت) فروکش کرده باز هم مطلوب است که به همان توصیههای پیشین با اندکی تغییر بازگردیم؟
پاسخ من منفی است اما برای توضیح دلیل این پاسخ از اندیشههای خود دکتر رنانی کمک میگیرم. اما پیش از اینکه وارد شرح پاسخ بالا شوم لازم میدانم که درک خودم را از شرایط بغرنج دکتر رنانی توضیح دهم. بسیار سخت است که اندیشمند شناخته شدهای باشی، دغدغه توسعه ایران داشته باشی و در شرایط پر تلاطم کنونی که همه چشم و گوششان به توست و منتظر نظرات تو هستند احساس کنی تحلیلات ممکن است بذر ناامیدی بپاشد -که بر خلاف خواست نهایی توست- یا در فضای دوقطبی شده در مقابل مردمت قرار بگیری -که باز هم خلاف میل و خواست توست-. بنابراین از این جنبه که بنگریم میتوانیم بهتر درک کنیم که چرا چنین عرصه بر متفکری تنگ میآید که هر چه میگوید یا حتی نمیگوید مورد آماج انتقادها قرار میگیرد. باری! از این موضوع میگذرم و به نقد متن مقاله میپردازم.
دکتر رنانی در همین مقاله صبر شادمانه چند مقدمه ذکر کردند و از این مقدمات نتایجی گرفتند که با اندیشههای پیشین ایشان هماهنگ نیست. ابتدا گفتهاند اقتصاد وارد فاز خودمختاری شده و حکومت دیر یا زود تغییر خواهد کرد. این مقدمه درستی است اما از نگاه یک توسعه طلب این هشدار فروپاشی و بیثباتی است و نه خبر خوش! و طبیعتا نباید فراخوان کنار کشیدن داد بلکه باید برعکس همه را فراخواند تا هرچه زودتر این روند فروپاشی را متوقف کنند. بیثباتی همانطور که خود دکتر رنانی بارها گفتهاند آفت توسعه است و فروپاشی سیاسی تازه اول شورشها و خونریزیها و خشونت و نفرت است. پس از آن مقدمه درست، بر اساس اندیشه دکتر رنانی نمیتوان به این نتیجه رسید. البته ایشان در مقاله دوم یعنی «گفتگوی شادمانه» ، منظور خود را از صبر شادمانه با عبارت «نافرمانی و مقاومت شادمانه و نه خشمگینانه» توضیح دادند که تا حدی ابهام را رفع کرد. اما نکته ناگفته این بحث این است که اگرچه تغییرات کلان ناگزیر به نظر میرسد ولی جهت تغییرات و وضعیت آینده کاملا به کنش بازیگران بستگی دارد و ما هم به عنوان شهروندان این کشور یکی از بازیگرانیم. پس نباید صرفا بنشینیم صبر پیش گیریم بلکه باید دنباله کار خویش گیریم و فعالانه کنشگر باشیم.
در ادامه مقاله صبر شادمانه ایشان اذعان کردهاند که ما مردها باید اجازه دهیم که زنان این جنبش را پیش ببرند و رهبری کنند. اما در ادامه سوال چه باید کرد پرسیدهاند و پاسخ هم دادهاند. اگر به مقدمه پایبند باشیم باید بنده و آقای رنانی به عنوان مرد راه حل ارائه ندهیم و راه حلهای زنان را شناسایی و معرفی کنیم و به عنوان یک شهروند نقد یا تقویتاش کنیم.
من به عنوان یک شهروند باور دارم کنشی که زنان و جوانان در پیش گرفتهاند یکی از مهم ترین و اثرگذارترین کنشهاست شاید همه ما هم باید به جای تلاش برای تظاهر به شادی و امیدواری یا خشمگینی و ناراضیاتی همین کار را بکنیم: خودمان باشیم. بی هیچ ریا و تقیهای! حرف دلمان را شفاف بزنیم و آنگونه باشیم که واقعا میخواهیم. رها از ریای سیستماتیک، مثل نسل زِدیها!
اما در پایان میخواهم تجربه خودم را درباره دغدغه اصلی دکتر رنانی بگویم. از زمانی که ایشان برای مدتی سکوت اختیار کردند به این دلیل که احساس میکردند سخنانشان امید آفرین نیست، توجه من به آمیدآفرینی جلب شد و بسیار با خود اندیشیدم که چطور میتوان امیدآفرینی کرد. در نهایت به این نتیجه رسیدم که امید آفریدنی نیست بلکه نشان دادنی است، اگر وجود داشته باشد. این امید را مرحوم رضاقلی در یکی از سخنرانیهایش به من نشان داد: «تاریخ این کشور دیروز شروع نشده که فردا هم به نتیجه برسد. ۲۵۰۰ سال راه آمدهایم و بعد از این هم شاید هزاران سال راه داشته باشیم. هنوز هزار باده نخورده در رگ تاک است (نقل به مضمون).». برای من این نوع نگاه وسیع به تاریخ امید را نمایاند. امید به اینکه تلاشهایم روزی ثمر خواهد داد و سعیام در وجدان تاریخی بشر مشکور خواهد شد و نزد وجدان خودم در دسته کسانی قرار میگیرم که تلاش کردند جهان خودشان را اندکی و فقط اندکی بهتر کنند و همان طور که از میراث گذشتگان بهره بردهام میراث نیکی هم برجای بگذارم و مگر تاریخ را پایانی هست که منتظرش باشم؟ با این نگاه حس میکنم میتوانم شادمانه برقصم در میان انبوهی از تلخیها!
شاید دکتر رنانی هم چنین رقصی را درمیانه میدان پیشنهاد میکنند!