زبان و توسعه

به بهانه معرفی کتاب «زبان، منزلت و قدرت در ایران»
  • محسن رنانیمحسن رنانی

«فلسفه نباف». آیا این جمله کوتاه برای شما آشنا نیست؟ چرا وقتی ما ایرانیان می‌خواهیم به حرف­ های بی‌پایه و بیهوده اشاره کنیم، از عبارت «فلسفه ­بافی» استفاده می‌کنیم؟ راستی در زبان فارسی چه معادلی برای واژه انگلیسی «فلسفه» یا «فیلسوف» وجود دارد؟ نگویید «حکمت»؛ چون حکمت، برابرْنهادی است برای واژه Wisdom به معنی خردمندی و در کاربرد عمومی و تداول تاریخی نیز در زبان فارسی «حکیم» به کسی گفته می‌شده است که جامع انواع علوم روز از طبابت گرفته تا ریاضی و نجوم و ادبیات و احتمالاً علوم دینی و غیره بوده است؛ مانند بزرگمهر حکیم، حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکیم ابوعلی سینا، حکیم عمر خیام و بسیاری دیگران. در لغت‌نامه علامه (حکیم؟) دهخدا نیز در مقابل واژه «حکیم»، کلمه «فیلسوف» نیامده است بلکه آمده است: دانا، فرزانه، خردمند، دانشمند و … .

راستی جامعه‌ای که برای کلمه فیلسوف معادلی در زبانش ندارد، می تواند تمدن آفرین بوده باشد؟ مگر می‌تواند تمدنی در جامعه‌ای شکل بگیرد بدون آنکه آن جامعه، کتاب و فیلسوف و دانشمند داشته باشد؟ و اگر معتقدیم در ایران باستان تمدنی شکل گرفته است، کجاست کتابش و فیلسوفش و دانشمندش؟ وقتی در زبانی معادلی برای کلمه «فیلسوف» تولید نشده باشد آیا به این معنی نیست که در جامعه‌ای که با آن زبان گفت‌وگو می‌کند نیازی به چنین کلمه‌ای نبوده است و بنابراین آیا نمی‌توان نتیجه گرفت که اصولاً در آن جامعه چنین حرفه و تخصصی، یا وجود نداشته است یا بی ­اهمیت بوده است؟

من نمی‌توانم بفهمم که چگونه جامعه‌ای بدون داشتن فیلسوف، می‌تواند دانشمندان و عالمان بزرگ در رشته‌های دیگر داشته باشد و تمدنی بیافریند. و امروز باید گفت قابل فهم که نیست، هیچ، بلکه امکان‌پذیر هم نیست که جامعه‌ای در گذشته خویش به اندازه کافی فیلسوف نداشته باشد و در درازنای تاریخ در زبانش نیازی برای داشتن معادلی برای کلمه فیلسوف احساس نکرده باشد، و هرگاه می‌خواهد به سخنان عبثی اشاره کند، اصطلاح «فلسفه‌بافی» را به کار ببرد و آنگاه چنین جامعه‌‌ای بتواند «توسعه» بیافریند.

به دیگر سخن و خیلی کوتاه می‌خواهم ادعا کنم که «جامعه­ ای که فلسفه ندارد و فیلسوف ندارد، بعید است بتواند توسعه­ ی مدرن را درک کند و آن را محقق سازد»؛ چون نداشتن فیلسوف به این معنی است که چنین جامعه‌ای اصولاً سؤالات فربه­ ا‌ی از خویش نداشته است و بنابراین توان به پرسش‌گرفتن و چون و چرا کردن درباره جوانب مختلف زندگی و حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خویش را نداشته است. و البته بدون این که ملتی، دست­ کم چند قرن، خودش را لگدکوب پرسش‌های استخوان ­سوز درباره باورها و ساختارها و سازوکارهای خود کند، رسیدن به مرزهای «توسعه» محال است.

اینها را گفتم تا ذهن شما را نزدیک کنم به مأموریتی که کتاب «زبان، منزلت و قدرت در ایران» بر دوش دارد. این کتاب به خوبی نشان می­ دهد که چگونه زبان می‌تواند سرنوشت یک جامعه را به راه یا به بیراهه ببرد. من اکنون چند سالی است که به طور جدی با این دغدغه روبه‌رو هستم که آیا اصولاً «زبان فارسی» توانایی کمک به جامعه ایران برای گام نهادن در مسیر توسعه را دارد؟

زبان فارسی زبانی شیوا، دل‌انگیز و آهنگین است که پر است از ایهام و کنایه و تلمیح و تشبیه و استعاره و مجاز. زبان فارسی زبان اختلاط‌های بی‌پایان روزمره، زبان خطابه و سخنوری ­های دلبرانه، زبان خیالپردازی­ های حافظانه، زبان حماسه سرایی‌های فردوسیانه، زبان عرفان‌های مولویانه و زبان رندانه نسیم شمالانه است. هنوز نمی ­دانم آیا از زبان فارسی، زبان ریاضی، زبان حقوق،‌ زبان موسیقی و زبان خرد ناب نیز می ­تراود؟ پاسخ من اکنون «نمی‌دانم»‌ است. تنها طرح موضوع کردم تا حساسیتی در میان پژوهشگران علاقه‌مند درافکنده باشم. و اینها را گفتم تا بر اهمیت کتاب «زبان، منزلت و قدرت در ایران» تأکید کرده باشم. و البته تأکید می‌کنم که این کتاب تنها دریچه ­ای است برای ورود به «مبحث زبان و توسعه در ایران».

این کتاب مستقیماً درباره رابطه زبان و توسعه سخن نمی ­گوید اما به ما نشان می دهد که ساختار، محتوا، دستور زبان و حتی واژگان در یک زبان نه تنها بر شکل‌گیری الگوهای رفتاری و گفتاری بلکه بر شکل‌گیری ساختارها و فرایندها و روندهای اجتماعی نیز اثر می ­گذارد و بنابراین سرنخ ­هایی را به ما می‌دهد تا در مورد زبان و توسعه با دقت بیشتری اندیشه کنیم. پیشتر نیز در مقاله «توسعه یعنی گذار از حیوان ناطق به جامعه ناطق» (مجله دریچه شماره ۴۷) گفته‌ام که هیچ جامعه‌ای نمی‌‌تواند بدون داشتن «مهارت گفت‌وگو» فرایند توسعه ملی را آغاز کند و مهارت گفت‌وگو البته هم نیازمند توانایی‌های ذهنی – روانی و هم نیازمند ابزارهای زبانی لازم در یک جامعه است و به نظر می‌رسد ابزارهای موجود در زبان فارسی (واژگان، لایه‌های معنایی، قواعد دستوری و ساختارهای بیانی) بیشتر به سوی تولید بیان‌هایی آکنده از پوشیدگی و پیچیدگی تمایل دارد، در حالی که «گفت‌وگو» (به مفهوم دیالوگ = هم‌شنفتی) نیازمند بیانی شفاف، سرراست و فاقد پیچیدگی‌هایی از نوع استعاره، کنایه، تلمیح و مجاز است. گفت‌وگو مستلزم فهم دقیق و روشن از معنایی است که توسط طرفین مراد می‌شود و زبان فارسی به علت چندلایگی و پیچیدگی، اجازه می‌دهد تا از هر واژه، عبارت یا جمله، معانی متعددی برداشت شود و بنابراین اجازه نمی‌دهد تا یک گفت‌وگوی بی‌مسئله بین طرفین جریان یابد.

بنابراین در حالی که زبان فارسی زبانی پر از پیچیدگی و پوشیدگی و البته قدرتمند برای خطابه و لطیفه و کنایه و بیان‌های شاعرانه است، این پرسش جدی پدیدار می‌شود که آیا زبانی با چنین ویژگی‌هایی می‌تواند به تولید «مهارت گفت‌وگو» در جامعه یاری رساند؟ و اگر پاسخ منفی است آیا در چنین شرایطی اصولاً توقع شکل‌گیری فرایندهای نرم (ذهنی و رفتاری) توسعه در جامعه ایرانی، توقعی به‌جاست؟

در یک کلام: توسعه برآیندی از تحولات مادی، اقتصادی و فناورانه (مدرنیزاسیون) از یک سو، و تحولات فرهنگی، اجتماعی و فکری (مدرنیته) از سوی دیگر است؛ و این کتاب نشان می ­دهد که چگونه اندیشه، رفتارهای اجتماعی و فرهنگ جامعه ما در سیطره زبان فارسی است.

اینها را گفتم تا شما را به شوق آورم که به سراغ تهیه اصل کتاب بروید و آن را تهیه کنید و جمله به جمله بخوانید. ما نیز با همین دغدغه، و برای تهیه پاسخ‌های ساده و اولیه‌ای به سؤالات بالا، در پویش فکری توسعه، دو گروه مطالعاتی را شکل داده‌ایم تا بر روی دو مسئله «زبان و توسعه» و «فلسفه و توسعه» اندیشه کنند. پژوهشگرانی که روی این موضوعات کار فکری کرده‌اند یا علاقه‌مند به همکاری پژوهشی در این دو زمینه هستند می‌توانند با ایمیل «پویش فکری توسعه» مکاتبه کنند:

امید که در آینده‌آی نه چندان دور، دستاوردهای فکری این دو گروه مطالعاتی را منتشر کنیم.

از سرکار خانم دکتر مهنوش مانی نیز که محتوای کتاب را در نشست صبحگاهی «کتابخوانی توسعه» برای دوستان پویش فکری توسعه ارائه و چکیده‌ای از آن را نیز برای انتشار عمومی تهیه کردند، سپاسگزاریم.

محسن رنانی
۲۷ اسفند ۱۳۹۶


 

معرفی کتاب «زبان، منزلت و قدرت در ایران» در وبسایت پویش فکری توسعه


زبان فارسی و محسن رنانی

مصطفی پورنجاتی

تا امشب ده‌ها هزار نفر متن آقای دکتر محسن رنانی را که چند روز پیش نوشته‌اند، دیده و خوانده‌اند. این چند روز و در کمال کارهای مریض‌داری و خانه‌تکانی و آخرسال‌بازی که متأسفانه حتا از کلاس‌هایم مانع نشده، باز هم نتوانستم از فکرش رها شوم.
متن کامل یادداشت ایشان را همین جا آورده‌ام‌، اما خیلی کوتاه که بخواهم گزارش کنم ادعایشان را درباره‌ی زبان فارسی، به نظرم بشود گفت فاتحه‌ی فارسی را خوانده‌اند. چون از دیدگاه ایشان این زبان، زبان شعر و استعاره و ایهام و ادبیات است، نه زبان شفاف‌سازی و گفت‌و‌گوی روشن.

احتمالاً اگر اهل تحلیل‌های اجتماعی معاصر باشید، ایشان را بشناسید که پژوهشگری دغدغه‌مند در حوزه‌ی مباحث اقتصاد و توسعه و اجتماع هستند و یک فعال علمی – فرهنگی ایران که «گفت‌وگو» را پیش‌شرط رسیدن به توسعه می‌دانند.

من ایراد ایشان به زبان فارسی را نمی‌پذیرم و این ادعایشان را که فارسی زبان مناسبی برای گفت‌وگو نیست. و گفته‌اند چون کاربران این زبان وقتی بخواهند به حرف‌های بی‌پایه اشاره کنند، به طرف می‌گویند «فلسفه نباف»، پس ایرانیِ تمسخرکننده‌ی تفکر را با توسعه چه کار. بنابراین زبان فارسی به درد تمدن‌سازی نمی‌خورَد.

آقای دکتر! کاش در موضوعاتی که مربوط به رشته‌ی شما نیست، آهسته‌تر سخن بگویید و با تحقیق بیش‌تر. زبان فارسی، فقط زبان حافظ و مولوی و خیام نیست. زبان متن‌های درسی و آموزشی ایران، زبان اخبار، زبان حرف زدن میلیونی در تلگرام و زبان ارتباطات دوستانه و دشمنانه‌ی همین مردم نیز هست. زبانی که باعث رأی دادن آن‌همه آدم به یک نفر شده یا امکان تماشای فوتبال و شنیدن گزارش آن را – که می‌دانم چقدر به ظرفیت‌های اجتماعی‌اش علاقه دارید – فراهم می‌کند. زبانی که برای ترجمه استفاده شده؛ مصداق یک نوع گفت‌وگوی جهانی و داخلی.

دکتر! چطور ممکن است با زبانی پرابهام و صرفاً شاعرانه، چنین فرآورده‌ها و پدیدارهایی واقعیت داشته باشد؟ اصلاً فارسی، زبان همین یادداشت شماست که خیلی روشن و شفاف توانسته‌اید با آن، مقصودتان را بیان کنید. مگر نمی‌دانید این زبان، لایه‌های متعدد ادبی، علمی، معیار، محاوره، عامیانه، صنفی، اداری و… دارد؟!
اگر یک «فلسفه نباف» ملاک بی‌پشتوانگی فکری ایرانی‌جماعت باشد و این جمله‌ی مربوط به لایه‌ی عامیانه‌ی زبان‌مان، گره بخورد به خصلت عام فارسی، به نظرم ماجرا خیلی سخیف خواهد شد.

از امکانات واژه‌سازی فارسی چقدر باخبرید؟
زبانی که هم توانسته ایلیاد و اودیسه هومر را برگردان کند، هم انجیل را، هم قرآن و نهج‌البلاغه را، هم کتاب‌های درسی و آموزشی زبان‌های دیگر را. زبان مکالمه‌ی یک متهم با قاضی، یک بیمار با روان‌شناس، یک فقیر به وقت تقاضا. و زبانی که مادر شما با آن توانسته‌ شما را بپرورد.
چه مصداقی برای گفت‌وگو، بهتر از این‌ها؟

دعوت می‌کنم هزاران متنی را بخوانید که در این سال‌ها در کلا‌س‌های نویسندگی خلاق خوانده‌ام. متن‌هایی که ترس‌های رایج و رودربایستی‌های معمول در فرهنگ‌مان ندارند. چون در امنیتی کوچک به نام کلاس و کارگاه آموزشی نوشته شده‌اند. متن‌هایی پر از واژگانی که باعث تعجب نویسنده‌هاشان شده از بس فراموششان کرده بودند از بس سرکوب‌شان کرده بودند از بس اجازه و مجال ابرازشان نداشته‌اند. البته ما به محتوای متن کسی کار نداریم و فقط آموزش نویسندگی می‌دهیم ولی به ما ثابت شده که فارسی، وقتی با آزاداندیشی و آرامش ذهنی آمیخته شود، زبان فوق‌العاده کافی و گویا و رسایی است و با اجازه‌تان چه بسیار دیده‌ایم متفکرانی مثل مرتضا مردیها و آرش نراقی و ملکیان و سروش و شریعتی را که برخلاف نظر شما و برعکس نگاه شما اتفاقاً برای ساده‌سازی و دسترس‌پذیری تفکر، دست‌به‌دامن همان امکانات ادبی زبان فارسی و تمثیل و تشبیه شده‌اند. عجبا!

من سعی کردم در این چند خط سریع و پرشتاب فقط شعله‌ی بسیار کوچکی را جرقه بزنم که دوستانی هم‌نگاهِ شما را بلکه برانگیزد برای مطالعه‌ درباره‌ی فارسی با همه‌ی دارایی‌ها و ضعف‌هایش، مثل هر زبان زنده‌ی دیگری.
گمان می‌کنم برای تحقق گفت‌گویی که دغدغه‌ی باارزش شما در سطح ملی است، فارسی کفایت می‌کند اما موافقم که آموزش مهارت گفت‌وگو تا کنون کافی نبوده است.

لطفاً با خودِ زبان فارسی نیز گفت‌و‌گویی راه بیندازید.

محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت عملی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید