در میان نقدهای ایمیل شده برای من، ایمیلی هم از آقای محسن حیدری رسیده است که با خواندنش خستگی از تنم بهدر رفت. آن را با شما به اشتراک میگذارم. از ایشان متشکرم که تجربه و احساس خود را با ما به اشتراک گذاشتند و به احترام آن کارآفرین بزرگوار نیز کلاه از سر برمیدارم و امیدوارم رفتار ایشان الگویی باشد برای دیگرانی که میتوانند با رفتار خود ایران را حتی برای یک ایرانی، دلپذیرتر کنند:
جناب آقای دکتر رنانی! با سلام. من متاهل، پدر دو فرزند و مستاجر هستم. یکهفته پیش، با یک کارآفرین صنعتی درباره اوضاع کشور صحبت میکردم. صحبت از افزایش اجاره خانه شد. گفتم صاحبخانه گفته ۲۰۰ میلیون تومان اضافه کن. از ایشون خواستم مرا به رئیس شعبه بانکی که آنجا اعتبار دارد معرفی کند که یک وام ۲۰۰ میلیون تومانی بگیرم. خودش مبلغ یکصد میلیون تومان بلاعوض به من داد. گفت بعد از سفری که در پیش دارد، بقیه مبلغ را هم پرداخت میکند. گفتم چرا چنین کمکی میکنی؟ گفت بقول دکتر رنانی باید هوای جوانها را داشته باشیم که مایوس نشوند. چون ما میدانیم اوضاع اینطور نمیماند ولی جوانها ممکنه ناامید بشن. به طور مشخص گفت مقاله شما را خوانده و تحت تاثیر قرار گرفته است. ایشون آدم دنیا دیده و تحصیل کردهای است و کمتر تحت تاثیر کسی قرار میگیرد. از دفتر او بیرون آمدم و به این فکر میکردم که هنوز انسانیت و ایران دوستی زنده است و اشک جلوی چشمانم را گرفته بود. به نوبه خودم از شما بهعنوان نویسنده آن مقاله متشکرم.