چشمپزشکی جوان در نقدی بیپرده با چشمانی شسته چیزی دیده است که خیلی از ما هم دیدهایم اما متوجه آن نشدهایم یا از کنار آن گذشتهایم. او اسم آن را «همفازی جامعه» گذاشته است و گفته است دیگر صبر شادمانه بیمعنی است. اما این دقیقا همان چیزی است که من معتقدم به خاطر وجودش ما میتوانیم شادمانه صبر کنیم. راستش من قبلا به این وضعیت با عنوان «توافق بینالاذهانی» اشاره کردهام اما اکنون معتقدم «همفازی جامعه» واژه رساتری است. در یادداشت «طوفان را چه میفرمایید؟» گفتهام که جامعه دارد «دم میکشد». حالا تاکید میکنم «همفازی جامعه باید دم بکشد». هنوز همفازی ما دم نکشیده است. ما صبر شادمانه میکنیم تا دیگ جامعهمان دم بکشد و به همفازی کامل برسد. آنگاه جامعه از سطحی مطمئنتر کنشگری میکند.
درود بر شما جناب استاد رنانی. نقدهای مختلفی که بر نوشتار «صبر شادمانه» منتشر کردید همگی از یک واقعیت پرده برداشت که جامعه دچار ناامیدی و سرخوردگی و خشم شده و توصیه شما اگرچه بجاست اما بدنه اجتماع اعتقاد دارد که با وضعیت موجود این راهکار نشدنی است. طی یکسال گذشته با حضور فعال در شبکه های مجازی و در دنیای حقیقی به عنوان یک پزشک در ارتباط روزانه با اقشار مختلف جامعه به واقعیت جالبی دست پیدا کردم و آن خواست مشترک جامعه یا به تعبیر اینجانب، «هم فازی» اکثریت جامعه در تمام مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. روزی که سپیده رشنو به جرم داشتن حجاب اختیاری با چشمانی کبود برای اعتراف اجباری جلوی دوربین تلویزیون آمد بینهایت خشمگین شدم و در تماس تلفنی با یکی از دوستانم به او گفتم از امروز اگر کسی به حجاب خواهرم معترض شود انتقام سپیده رشنو را در خیابان از او خواهم گرفت. آن دوست نیز احساس کاملا مشابهی با من داشت. روز بعد از کشته شدن مهسا امینی، تمام وجودم خشم بود و با خود گفتم سکوت جایز نیست و اینبار باید کاری کرد. صبح همان روز اعتراضات از دانشگاه شروع شد و به سرعت به خیابان رسید.
در تمام این ماه ها هرجا امیدوار بودم همه مردم را امیدوارم یافتم، هر زمان خشمگین بودم جامعه را خشمگین دیدم، هر اقدامی به ذهنم می رسید همان شب فیلمش در فضای مجازی منتشر می شد و از این هم فازی خودم با جامعه شگفت زده می شدم. اکنون نیز سراسر وجودم خشم است و انقلاب. باور دارم همه جامعه ملتهب است و در انتظار فوران. تاریخ را کنشگران رقم می زنند نه ساکتین و ساکنین و قشر خاکستری! صبر شادمانه به امید همراهی و همدلی این قشر و عبور از دوران سختی، انتظاری واهی است.
دو رسالت برای هر روشنفکر میتوان متصور شد. اول تحلیل درست از شرایط موجود و دوم ارائه بهترین راهکار. اعتقاد دارم شما تاکنون در رسالت اول به خوبی موفق بوده اید (به ویژه در یادداشت سقوط) ولی در رسالت دوم خود، راهکارهای آرزومندانه و ایده آل ارائه کرده اید که با واقعیت جامعه سازگاری ندارد. در یادداشت «سلام بر ایران،سلام بر رهبری» (با اینکه می دانستید گوش شنوایی وجود ندارد) به قول خودتان ماموریت وجودی خود را انجام دادید و در انتشار آخرین نقد بر «صبر شادمانه»، نظر خود را نزدیک به نظر منتقد اعلام کردید یعنی اجماع نخبگان سیاسی و علمی برای درخواست رفراندوم از حکومت!!
شما قطع به یقین تاریخ بشر را خواندهاید و با حکومت های توتالیتر آشنایی دارید. کدام حکومت توتالیتر در طول تاریخ بشریت به درخواست رفراندوم تنداده و حتی اعتراضات مسالمت آمیز را تحمل کرده؟ مگر میشود از رژیمی ایدئولوژیک با حاکمانی مست از قدرت و ثروت که به طور سیستماتیک فاسد است و از کشتار و شکنجه زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودک ۹ ساله ابایی ندارد انتظاری برای تغییر و تن دادن به خواست اکثریت داشت؟
جناب رنانی، وطنمان ایران دیگر زمانی برای صبر ندارد. به قول خودتان: «ما دیگر فرصتی نداریم که بخواهیم پنهانکاری کنیم. مجموعه شرایط کشور اکنون به سمتی است که به طور مستمر بر ظرفیت خشونت پنهان افزوده میشود.»
هر یک روز صبر بیشتر یعنی مهاجرت بیشتر نخبگان، یعنی نابودی بیشتر محیط زیست، یعنی افزایش خطر حمله نظامی خارجی، یعنی اسفبارتر شدن وضعیت اقتصادی، یعنی انباشت خشم و خطر انتقام های خونبار، یعنی…
مردم ایران امروز به رهبرانی برای گذار از این وضعیت نیاز دارند. نخبگانی چون شما میتوانید رهبران این گذار را بیابید و مشاورانی مطمئن برای آنان باشید. ما نیاز به راهکار عملی داریم. هر چه این راهکار کمهزینهتر باشد بهتر است ولی باید دانست برای نجات ایرانمان هر شکلی از گذار، از ادامه وضع موجود کم هزینه تر خواهد بود.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید!
با احترام / یک چشم پزشک ۳۶ سالهی بدون سهمیه که هنوز مهاجرت نکرده.