دکتر برزو عبدی، متخصص مدیریت کسبوکار و ارتباط تعاملی نقدی بر صبر شادمانه نوشتهاند که در زیر می خوانیم:
به بهانهی صبرشادمانه استاد رنانی
موثر یا ناکارآمد؟
پیشگفتار
در این عمر چهلواندی سال که از خدا گرفتهام، چند صحنه از زندگی، چنان مرا مجذوب خویش کرده که برای تماشای آن، آگاهی به زمان را از دست دادم. یکی از آن صحنهها در سفری به هند اتفاق افتاد که بعدها نیز چندبار دیگر آن صحنه را در همان کشور مشاهده کردم، هربار ایستادم و مدتها با خودم اندیشیدم که من چه نادانم بر رنجهای خویش و ناتوانم در رهایی و ناآگاهم از زندگی…
صبر شادمانه دکتر رنانی، یادآور آن صحنهی ناب از زندگیام بود که در این نوشتار شرح خواهم داد.
دکتر محسن رنانی اگر اندیشمندترین انسان دورهی معاصر ما نباشد، بیشک یکی از بزرگترین فلاسفه دوران ماست. اما آنچه که در گفتار و رفتار و کردار ایشان برای شخص من همیشه جذاب بوده است، فروتنی عمیق، درک متقابل، و تعاملی کاربردی است که فرای اندیشه و نگاشتههای زیبای اوست.
در دورهای که اقتصاددان و اندیشمند و «استاد» فراوان داریم، به شخصه کمترکسی را به فروتنی و رفتار تعاملی ایشان دیدهام و این همان تفاوت شگرف ایشان با دیگر اندیشمندان است.
اگرچه «استاد نیستم»، اما چند وقتی است که افتخار داشتهام تا بخشی از دیدگاه خود را از نگاه تحلیل تعاملی و در رابطه با نوشتههای ایشان به اشتراک بگذارم. در حافظه من آخرین نقدم در یک سال و اندی پیش مربوط به نوشتار گفتگو و توسعه بود که برایشان ارسال کردم و در آنجا به تفصیل بیان کردم که چرا حکومت ما امکان گفتگو ندارد. مثال ناشنوایی که برایش آواز بخوانید و فلجی که از او به گردش در طبیعت دعوت کنید… کوفتن شما بر باب گفتگو با حکومت تنها خستگی خودتان و کسانی خواهد بود که به شما باور دارند…
بسیار خوشوقتم که دیگر به آن رویه اصرار ندارند… اما چند روز پیش که نوشته صبر شادمانه را خواندم، و سپس نقدهای پس از آن را، لازم دانستم تا تحلیل خود را از نوشته آن بزرگوار و نقدهای منتشر شده بنویسم.
الف) جزئی نگری و تعمیم:
بزرگترین اشکال «صبر شادمانه» و حتی گفتگوی شادمانه و تمامی نقدهای منتشر شده در مورد آنها، کاربردی نبودن و فراگیر نبودن راهکار در نتیجه خطای تعمیم است. قطعن صبر شادمانه برای عدهای از مردم (به ویژه جوانان پرشور) کاربردی است. اما برای چند نفر؟
به قول آن عزیز دردمندی که به طعنه در نقد ایشان نوشت «پدری که شرمنده نان پسرت هستی… برقص… و مادری که در سوگ خون دخترت هستی، برقص» او نیز به یاد نداشت که همهی آرزومندان تغییر در این کشور در سوگ خون فرزند و شرمنده نان خانواده نیستند، اگرچه شرمندگان و سوگواران بسیارند، اما آنها که میتوانند در تغییر نقشی داشته باشند نیز بسیارند و برای هرکدام باید راهی پیشنهاد داد که کاربردی و توسط آنها قابل اجرا باشد.
ب) گوناگونی:
به قول آن رند معروف که راههای رسیدن به خدا بسیار است. همینطور راههای ایجاد تغییر نهتنها بسیار است بلکه برای هر شخصی ویژه است، برای هرگروهی باید راهی پیشنهاد کرد که توان انجامش را داشته باشد.
دوست دیگری در نقد خود گلایه کرده بود که چرا رنانی نگفته همه باید برخیزیم و نافرمانی را فریاد کنیم، عزیزی نوشته بود که چرا نگفته باید به عاملان حکومت تذکر دهیم و دیگری تنها ادامه گفتگو را خواسته بود. در تمامی اینها نکته مهمی مغفول مانده است: خیزش و اعتراض راه کسی است که در سال گذشته از گلوله نترسید و در خیابان بود، آنکه از ترس جریمه خودرویش به علت کشف حجاب، روسری سفت میکند توان خیزش ندارد، برای او راهی دیگر لازم است و برای آنکه از خشم بدنبال کشتن عاملی از عاملان حکومت است نیز دعوت به گفتگو مسخره است… برای او نیز راهی دیگر باید نشان داد که اجرایی باشد و نمیشود نسخهای پیچید که برای همه حتی قابل اجرا باشد، چه برسد به آنکه با طیب خاطر و انگیزه اجرا شود…
ج) دردهای بزرگ و پنهان:
به باور من – همانگونه که همواره گفته و نگاشتهام- بزرگترین درد و گره امروز در وضعیت کشور ما، رفتار تخاصمی و نبود تعامل است.
ما تنها کشور دنیا با ۱۶ همسایه هستیم و با اینحال، تخاصمیترین سیاست خارجی دنیا را داریم. در مقایسه با نسبت جمعیت، از متنوعترین جمعیتها هستیم و باز اگر نگوییم تخاصمیترین قانون و سیاست داخلی را داریم (طالبان یک سور پیش افتاده است) در زمره بدترینها هستیم.
این پرسش را باید برای مدتی مزهمزه کنیم که چرا تا اینحد رفتار تهاجمی و بدور از تعامل داریم؟
همهی ما که در یکصدسال گذشته در این کشور درس خوانده و رشد کردهایم، – از آن که در بالاترین مسند قدرت بیچون و چرا نشسته، تا کارگری که از مدرسه و حساب و هندسه بهرهچندانی نبرده است – همگی در این درد رفتار تخاصمی و نداشتن تعامل مشترکیم و اشاره عملی به فقدان تعامل، چیزی است که علاقه وافر مرا به دکتر رنانی کلید زده است.
به جرات میگویم در بیستسالی که فعالیت اجتماعی داشتهام و به قول خودمانی با اندیشه کمتوان خود، توان تمیز سپید از سیاه را یافتهام، متاسفانه در هیچیک از ارکان اجتماعی کشورمان شخصی با چنین روحیه تعاملی و فروتنی عمیق ندیدهام و البته اشکالی که شاید گاهگاه مشاهده شده است، عدم تحلیل دقیق ایشان از روحیه تخاصمی مطلق حاکمان ماست… اینبار گویا «مسلم همه را به کیش خود پنداشته است» و تصور میکند، آن حاکم مطلق نشسته بر عرش، جز زبان زور و تهدید چیزی دیگر را میفهمد!
حاکمان به کنار… نقدهای طرح شده بر نوشته ایشان را که بخوانیم، همین درد به وضوح مشهود است:
با احترام به دیدگاه نویسندگان نقدها، تقریبن در هیچیک از سیواندی نقدی که تا کنون درباره صبر شادمانه خواندهام، نشانی مشهود از مهارت تعاملی در نویسنده آنها مشاهده نکردهام و این همان درد بزرگ و فراگیریست که نهتنها در قلب حاکمان ناشنوا، بلکه در اندیشه اساتید و روشنفکران این این کشور رسوب کرده است.
اینکه حال با این درد چه کنیم، در حوصله این نوشتار نمیگنجد و اگر زندگی فرصت دهد، در آینده بدان خواهیم پرداخت.
د) صبرشادمانه
و اما آن صحنهی ناب که در پیشگفتار نوشتم… آن بود که بارها و بارها خانوادههای بسیار فقیری را دیدم که در کنار خیابان زندگی میکردند و حتی از نعمت داشتن یک دست لباس مناسب محروم بودند، اما چنان با هم به شادی در گفتگو بودند که شگفت زده میشدم. با تعدادی از آنها صحبت کردم، تحصیلکرده و شاغل بودند و خودخواسته نشسته در فقر…
بارها دیدم کسی از آنها برای یک وعده غذا دعوت میکند و آنها در فاصله انتظار برای رسیدن غذا، از عمق وجودشان میخندند، میرقصیدند، با هم شادند و به هم احترام میگذارند…
در فرهنگ و سرزمین ما، تفکری غالب بر ذهنها نشستهاست که گویا ریسمانی نادیدنی شادی و رفاه را بههم بسته و ریسمانی دیگر همچنان پنهان، غم را به فقر گره زده است!
اگر به هردلیلی پدر خانواده توان سیر کردن شکم فرزندان را نداشته باشد، به احتمال بسیار زیاد، آن خانواده قربانی خشونت پدر خواهد بود. به شخصه تا امروز در ایران فقیر شادمان ندیده ام و این تفاوت، به دیده من در پیشرفت و سطح انرژی عمومی جامعه تاثیری چشمگیر دارد.
به عبارتی، انگار که همه ما برای شادبودن، پیش شرط مرفه بودن را در ذهن داریم و فقر و شادی در ذهن ما جمع اضداد است.
ما بسیار نیاز داریم، به تکانی بزرگ توسط کسی تا شاید به خودمان نگاه کنیم که هنر شاد زیستن را نمیدانیم.
سخن دکتر رنانی همان تلنگری است که اگر به مذاقمان خوش نمیآید، شاید برای آن است که ما را با نادانی و ناتوانی خویش در شادزیستتن مواجه میسازد.
از این نادانی که بگذریم، همچنان عمیقن معتقدم که صبر شادمانه برای بخش بزرگی از آرزومندان تغییر، کارآمد است و برعکس آنچه بسیاری از دوستان نوشتهاند، بسیار کاربردی خواهد بود. چرا که بخش بزرگی از جمعیت این خیزش، جوانانی هستند که هنوز انگیزه و امید دارند و شادمانند و برای آنها، مهمترین کار، نخست نگهداشتن انگیزه و امید است و سپس آگاهی. آنکه تصور میکند باید سوگوار بود، فراموش نکند که به اقرار زندانبان، ۲۲ هزار نفر در این جنبش دستگیر شدند که بیش از ۹۰ درصد آنان زیر ۲۵ سال بودند و بیشک بیشتر از نیمی از آنان حتی اگر سوگوار باشند، به شادی و امید نیازمندند.
به عبارتی، راهکار دکتر رنانی برای بخش بزرگی از جمعیت، راهکاری موثر و کارآمد است، اما بیشک برای بخشهایی از آرزومندان تغییر، موثر و قابل انجام نخواهد بود.
حرف برای گفتن و نوشتن بسیار است، اما از آنجا که دوستدارم تا اثر این پیشنهاد خوب دکتر رنانی بیشتر دیده شود، این نوشتار را در همینجا به پایان میبرم و اگر عمری باشد، در نوشتارهای بعدی، راهکارهای دیگری را بررسی خواهیم کرد که برای دیگران میتواند کاربردیتر باشد؛ دیگرانی که سوگوارند، دیگرانی که اندیشمندند، دیگرانی که خفتهاند، دیگرانی که نشستهاند، دیگرانی که منفعت دارند و دیگرانی که هنوز نمیشناسیم …