خانم فریده س. دانشجویی است که در جریان اعتراضات جنبش مهسا دستگیر میشود، در حالی که شعارش «نه به خشونت و اعدام» بوده، به جرم ترویج خشونت محاکمه میشود. نقد او به «صبر شادمانه» را بخوانیم:
با مهربانی حریفش نمیشویم
فریده س.
جناب دکتر رنانی عزیز، سلام.
راستش در ذهنم ناگفتههایی بود که دوست داشتم بنویسمشان شاید کمی از سنگینی این بار کم شود. وقتی تصمیم به نوشتن گرفتم انگار ذهنم خالی شد و شاید هم نمیتوانستم آنچه در ذهنم هست را کنار هم بگذارم و متنی مرتب و مفهوم از آن بسازم. بههرحال مینویسم اگر کمی پریشان و در هم و برهم است آن را به پای حال و روز این روزهایمان بگذارید.
گفته بودید دیکتاتورها دیر یا زود بی خون یا باخون میروند و اگر در این فرایند خشونت نفرتی تولید شود آن خشونت و نفرت دامان نسلهای بعدی را میگیرد. آیا مخاطب این جملات شما مردم هستند یا حکومتی که گویی تشنهی خون است؟؟ چون آن نفرت و خشونت فقط و فقط محصول کردار و رفتار و گفتار حکومتی است که گویی با ملت دشمنی دیرینه دارد. آیا اگر کسی علیه شما کینهورزی و دشمنی کند شما با او با صبر شادمانه رفتار خواهید کرد و به این امید میمانید که این دوره سختی و سرسختی خود به خود بگذرد و به امید آن روز منفعلانه میرقصید و ورزش میکنید و میخندید و انگار نه انگار در تمام این روزها چوبههای دار و زندانها و دادگاههای فرمایشی این حکومت همچنان پابرجاست و در تمام این روزها به تعداد کودکان کار و به تعداد انسانهای بیخانمان و به تعداد کسانی که از سر ناچاری خودکشی میکنند اضافه میشود؟
بله آقای دکتر رنانی ما هم میدانیم این حکومت به نقطهای رسیده که رفتارهای کاریکاتوری از خود نشان میدهد، اما این رفتارها جان و آزادی و نابود شدن روح و روان ملت را نشانه گرفته و قطعا مقابله با این رفتارها با ورزش کردن و مهربانی کردن و رقصیدن میسر و امکانپذیر نیست. تجویزهای شما برای مقابله با خشونت و خشم این حکومت مانند پزشکی است که به یک بیمار که مریضی حاد و کشندهای دارد توصیه کند بخندد و برقصد و هیچ درمان تهاجمی برای از بین بردن سلولهای سرطانی را تجویز نکند.
آقای دکتر رنانی ما در مسیری قرار داریم که رودرویمان حریفی بیرحم و بیانصاف قرار دارد و به نظر یکی از سلاحهایی که میتواند حریف این حریف شود همان خشم و خشونتی است که شما نهیاش میکنید.
من دانشجویی هستم که در جریان اعتراضات دانشگاهش بازداشت شد و سه ماه در زندان بود، انفرادی رفت و یک ماه هیچ ملاقات و تماسی با خانواده نداشت، پروندهای سنگین با تعداد زیادی اتهام در دادگاه انقلاب با قاضی که به راحتی حکم اعدام میدهد، داشت و در یکی از جلسات دادگاهش در حالی که دستبند به دست رودروی او نشسته بود آن قاضی به چشمانش خیره شد و برای پدر و مادرش آرزوی مرگ کرد. دانشجویی که بعد از آزادی و بازگشت به دانشگاه هم راحتش نگذاشتند و برای مدتی از تحصیل محرومش کردند. تمام این اتفاقها فقط و فقط برای اعتراض من به شرایط موجود در جامعه بود، منی که در تمام تجمعات دانشگاه کاغذی بالای سر میگرفتم و از کودکان کار و فقر و فساد مینوشتم، منی که مخالف کشتن و خشونت بودم و روی برگههای اعتراضی نه به خشونت و اعدام مینوشتم ولی عنوان یکی از اتهاماتم ترویج به کشتار و خشونت مردم با یکدیگر بود!!!
بله آقای دکتر رنانی ما به دنبال صلح و مهربانی بودیم ولی خود این حکومت چنان سیلی محکمی به گوشمان زد و از خواب غفلت بیدارمان کرد و به ما فهماند که با صلح طلبی و مهربانی حریفش نمیشویم که نمیشویم.
من میدانم شما خیرخواه مردم و ایران هستید، در یکی از روزهای انفرادیام در اطلاعات قسمتم شد که یک هم سلولی داشته باشم که زمانی دانشجوی شما بوده در طول آن چند ساعتی که با هم بودیم از شما و اندیشه و نیتتان زیاد صحبت کردیم ولی ای کاش کمی از دنیای خود خارج شوید و واقعیتهای موجود در جامعه را ببینید.