آقای دکتر حسین عبدالهی، پزشک و مدرس دانشگاه نقدی نوشتهاند و درخواست راهحل ابطالپذیر کردهاند و گفتهاند اگر چنین راهحلی نداری بهتر است به سکوت یا به مرخصی تاریخی بروی. به نظرم نکته درستی است مشروط بر این که منظورشان از ابطالپذیری «قابلیت اندازهگیری» باشد. یادمان باشد، راه حل ابطالپذیر مربوط به تئوریهاست. من در «صبر شادمانه» تئوری ندادهام بلکه خیلی ساده «پیشبینی» کردهام که سیستم در بنبستی است که باید دست به یک تصمیم بزرگ بزند وگرنه فرومیریزد و سپس «توصیه» کردهام در فاصله این تصمیم به تغییر یا فروریزی، جامعه انرژی خودش را هدر ندهد و با صبر شادمانه ذخیره انرژی ملی را حفظ کند. جامعه در زمان «رخداد تغییر» نیاز به انرژی و عقلانیت دارد. اگر این دو نباشد، خشونت هیجانی جامعه را فراخواهد گرفت. صبر شادمانه کمک میکند که هم انرژی جامعه ذخیره شود و هم امکان بازاندیشی عقلانی در رفتارهای گذشته فراهم آید. هیچ انسانی نمیتواند دربلندمدت در خشم و هیجان دوام بیاورد. یا میرود یا میمیرد. نقد ایشان را در زیر بخوانید:
ارائهی راهحلهایِ ابطالپذیر، سکوت یا مرخصی تاریخی
حسین عبدالهی
اینکه آقای دکتر رنانی دغدغه دارند و نمیتوانند سکوت کنند برای من، هم قابل فهم است و هم قابل احترام. اما پیشنهادشان برایم قابل درک نیست. در پاراگراف آخرِ مطلبِ «صبر شادمانه» اینگونه نوشتهاند:
«اکنون ما چه کنیم؟ ما باید ورزش کنیم، به هر بهانهای مهربانی و شادمانی کنیم، در خانواده و محله جلسات کتابخوانی راه بیندازیم، موسیقی بنوازیم، برقصیم، از کودکان کار حمایت کنیم، جوان بیکاری را شاغل کنیم، به نیازمندی وام بدهیم، پیادگان را سوار کنیم، به هم احترام بگذاریم، تمیز نان بپزیم، خوب رانندگی کنیم، در داد و ستد راستگو باشیم، از بیماران نیازمند حمایت کنیم، گذشت داشته باشیم، در خیابان بداخلاقی نکنیم و همه جا به هم رحم کنیم تا این دوره سختی و سرسختی بگذرد. ما به دورهای از «صبر شادمانه» نیازمندیم.»
میخواهم از آقای دکتر رنانی بپرسم که اگر در جامعه ای امکان تحقق راهحل ایشان (موارد پاراگرافِ فوق) باشد که دیگر مشکلی نیست! چرا که هم به حاکمان آن باید آفرین گفت که چنین بستر و فرصتی فراهم کردهاند و هم به مردم آن جامعه که توانستهاند از این بستر استفاده کنند. اصلا اگر جامعه ای بتواند چنین باشد چرا باید دنبال تغییر باشد؟
سوال من اینست که: «بایدِ» موجود در جمله دوم این پاراگراف از کجا سرچشمه میگیرد؟ آیا تحققِ این «باید» نیازمند الزامات و بستری نیست؟ آیا نوع و رفتار حکومت در تحقق آن تاثیری ندارد؟
یاد جوکی افتادم که با اعتذار برای رساندن مطلبم نقل میکنم: می گویند روزی مادری در خانه آرایش میکرد، دختر کوچولوی این مادر به او گفت: مامان! چرا این چیزها را به سر وصورتت میمالی؟ مادر گفت: میخواهم خوشگل بشوم! دختر کوچولو گفت: پس چرا نمیشی؟!
با خود فکر میکردم که چرا روشنفکران و متفکرانی که در انقلاب ۵۷ سهمی داشتند بدیهیات را ندیدهاند و معنای باورها، اعتقادات، ارزشها و تصمیمات خودشان را درک نکردهاند؟ چرا التفاتی به تاریخ نداشتهاند؟ چرا به تجارب و اندیشههای دیگران دقت نکردهاند؟ مثلا ظاهرا نه کتابِ «قلعه حیوانات» جرج اورول را خواندهاند، نه کتابِ «جامعه باز و دشمانش» کارل پوپر را (هر دو کتاب در سال ۱۹۵۴ چاپ منتشر شده اند) و نه کتابِ «انقلاب یا اصلاح»ِ هربرت مارکوزه وکارل پوپر را که در سال ۱۹۷۲ چاپ شده است.
اما جواب این چرا هرچه که باشد الان دیگر کارازکار گذشته است. از استاد رنانی و سایر اندیشمندان تقاضا دارم بیش از این به توصیف وضعیت موجود و حتی دلایل آن نپردازند؛ چرا که دیگر همه چیز تقریبا برای همه مشخص است. همه، هم معنای عملیِ حکومت دینی را میدانند و هم معنای جمهوری اسلامی و انتخابات آزاد و کرامت زن و آزادی و عدالت را و هم معنایِ مصداقیِ حفظ حکومت دینی از اوجب واجبات است را (یکی از واقعیترین توصیف و توصیهها را یکی از صاحبنظران در ماههای اخیر کردهاند که: گفتوگو با حکومتی که حفظِ خودش را اوجب واجبات میداند نه اخلاقی است نه عقلانی و نه حقوقی). همه چیز برای همه شفاف است؛ از کاسبِ محله تا کارگر و کارمند و دانشجو و حتی مادر بیسواد من همه چیز را میدانند. شاید مقاله سقوط آقای دکتر رنانی و مطالب آقای دکتر علی فردوسی در مقاله «در شرارت ابتذال» و نوشتهی آقای دکتر محمد رضا تاجیک در یادداشتی که با عنوان «زندگی، زندگی نمیکند» در تاریخ ۱۴۰۱/۱۱/۰۹ در سایت مشق نو منتشر کردند (بخش پایانی آن را عینا در اینجا نقل میکنم) برای توصیف وضعیت موجود کافی باشد:
«در ایران امروز (و نیز فردا)، با خیزشی معطوف به زندگی مواجهایم. نسلی که براین احساس شده است که زندگی را، زندگی نمیکند، و سرحد زندگی انسانی را تجربه میکند، شور و شورش زندگی برپا کرده است. کنشگر این خیزش، هستی خود را در مواجهه و مقابله با مغاک زندگیِ بدون زندگی تعریف کرده است. او، اراده کرده است در هیبت یک «شکل-زندگی» ظاهر شود و با بازگشت به حیات برهنۀ خود، حیات مدنی را تجربه کند. او، اراده کرده است حیات برهنۀ تبعیدی خود را به شهر بازگرداند. زندگی برای او، یک بالقوگی تمام است که از استعداد و قابلیت پذیرش صورتهای گوناگون، برخوردار است: صورتهایی که هر کدام صورتی از امر سیاسی هستند. این کنشگر، از آنرو که غیرسیاسی است، سیاسی است، لذا قادر است با بهنمایشگذاردن حیات برهنه یا برهنگی حیات خود، کنش سیاسی داشته باشد، و در/با هر کنش، خود را بیافریند. بنابراین، در ساحتِ کنش سیاسی او، بازیهای کنشی گوناگون (همچون بازیهای زبانی ویتگنشتاین) برپاست که هر کدام قاعده و منطق و صورت و سیرت متفاوت و متمایزی دارند. او، انبوههای از «ژست» است، و هر ژستاش، اعلام یک «ترجیح میدهم نه» به جبرگونههای نظم نمادین یک دیگری بزرگ در عرصۀ زندگی فردی و اجتماعی است. او، از چشمدوختن در مغاک زندگی هراسی ندارد، زیرا بر این باور است که میتوان برای زندگی از زندگی گذشت. او، هیچ وظیفۀ فرجامگرایانه، و هیچ مأموریت و رسالت آرمانی و یوتوپیایی برای خود قائل نیست، برای زندگی و مرگ خویش به قاعده و قانون و اصلی بنیادین چنگ نمیزند، هیچ برج بابلی برای فتح آسمانها و دوردستهای رویایی نمیشناسد که با فتح آنان بتواند آنی نباشد که هست، یا آنی باشد که میخواهد. آسمان در اوست و اوست که سنگ تقدیر خویش را بر دوش میکشد. در مواجهه اصولی و عقلایی با چنین سوژهای -و شور و شورش زندگی که برپا کرده است- تنها یک راه پیداست: زندگی. هایدگر، در مصاحبهای که پس از مرگاش با عنوان «تنها باز یک خدا میتواند ما را نجات دهد»، انتشار یافت، بر آن است که تاریخ در بنبست تکنولوژی و در زمانهای است که به تعبیر نیچه «خدا مرده است»؛ و تنها راه نجات آدمی از پوچی و تاریکی این عصر آن است که خدا به تاریخ بازگردد. شاید، در زمانۀ مرگ زندگی نیز، تنها راه نجات، بازگرداندن زندگی به زندگی باشد.»
بنابراین اگر استاد رنانی و سایر اندیشمندان میخواهند حرف بزنند لطفا اشتباه ۴۵ سال قبل را تکرار نکنند و توجه کنند که تاریخ و تجارب گذشتگان وجود دارند و مثلا کارل پوپر نظریه ابطال پذیری را مطرح کرده است. پس ایشان اگر لب به سخن میگشایند یا قلم به نوشتن بر میدارند اولا فقط راهحل ارائه بدهند؛ ثانیا راهحلِ ابطالپذیر به همراه شاخصهای ارزیابیِ قابل وصول و ملموس که نیازی به تفسیر نداشته باشند، تجویز بفرمایند. یعنی مثلا اگر «صبر شادمانه» را بعنوان راه حل پیشنهاد میفرمایند به صورت ابطالپذیر تعریف کنند که صبر شادمانه یعنی چه و حد و مرز آن کجاست؟ و باز به صورت ابطالپذیر بفرمایند که تا چه زمانی و چند مدت باید این راهحل را ادامه داد؟ یعنی شاخصهایِ موفقیت یا عدم موفقیت و یا ناکارآمدی پیشنهاد خودشان را هم ارائه فرمایند. این شاخصها میتوانند اقتصادی باشند؛ مثلا ایشان بگویند تا تورم ۵۰۰ درصدیِ سالانه ی اعلام شده از بانک مرکزی، صبر شادمانه را ادامه دهید؛ یا مثلا تا قیمت گوشت ران گوسفندیِ غیر یخ زده هر کیلو ۳ میلیون تومان در فروشگاههای رفاه و شهروند و جامبو و کوروش؛ یا قیمت مرغ گرم کشتار روز بستهبندی شده تاریخ دار هر کیلو ۵۰۰ هزار تومان در همان فروشگاهها یا فروشگاههای تعاونی مصرف؛ و یا دلار ۳۰۰ هزار تومانی بر اساس اعلام صرافی بانک ملی، این صبر شادمانه را ادامه دهید. یا از شاخصهای اجتماعی استفاده کنند و بفرمایند مثلا تا اجرای حکم شلاق برای بی حجابها بصورت ۱۰۰ ضربه بدون حکم و در جا و در ملاء عام؛ هم برای بی حجابها و هم برای مغازهدارانِ ارائه دهنده خدمت به آنها بصورت ۱۰۰ مورد در روز برای هر ۱۰۰۰ نفر در یک شهر بالای ۱۰۰۰۰ نفر جمعیت، بر اساس آمار مرکز آمار ایران، ادامه دهید؛ یا تا زمانی که پس از اعلام نتایج کنکور دانشگاهها اعلام کردند که تمامی پذیرفتهشدگان باید فرم تعهدی امضا کنند مبنی بر اینکه «مونثها با چادر و مقنعه سیاه رنگ و مذکرها با پیراهنهای آستیندار و طوسی رنگ و ریش حداقل نیم سانتیمتر (کسانی که مثل کرهایها و ژاپنیها ذاتا ریش ندارند باید گواهی پزشکی تایید شده توسط کمیسیون پزشکی از مراجع معتبر ارائه فرمایند) و عینک کاملا دودی به دانشگاه وارد خواهند شد و در غیر این صورت ضمن اخراج از دانشگاه حق هیچگونه اشتغال در کشور را ندارند»، به صبر شادمانه ادامه دهید. یا از شاخصهای تکلیفی استفاده کنند! مانند اینکه تا زمانی که اعلام شود کسانی که درهر انتخاباتی و یا راه پیماییِ حکومتی شرکت نکنند مجبور به پرداخت مبلغ ده میلیون تومان جریمه و توقیف تمام دارائیهای آنها محکوم خواهند شد، صبر شادمانه ادامه خواهد یافت. منظورم این است که پایان یا توقف راه حل خودشان را یا با شاخص زمانی بفرمایند مثلا ۲ سال، ۵ سال، ۱۰ سال یا با شاخصهای دیگر. اگر نمیتوانند راه حلِ ابطالپذیر ارائه دهند، یا به توصیه خودشان که قبلا گفته بودند که حرف نخواهند زد عمل کنند و یا به قول آقای دکتر تاجیک کمی به مرخصی تاریخی بروند.