آقای بیژن ارشدی از کانادا، نقدشان به صبر شادمانه را برای من ایمیل کردهاند که با هم میخوانیم:
دکتر رنانی عزیز! شما دیگر ریزعلی خواجوی تنهای ۱۵ اسفند ۱۳۹۹ نیستید که همه هستیاش را در جلو قطار به آتش بکشد و تنها در سرمای استخوانسوز سیاست ایران فریاد بزند تا بلکه گوش سنگین و کمشنوای [مقامات] و نظام، صدا و پیام مصلحانهاش را بشنود. نسل های جوان این سرزمین در جنبش مهسا الان با شما هستند. این جوانان تحجر و تصلب افکاری رژیم را استفراغی مبارک داشتهاند و با صدایی رسا شعار زن، زندگی ، آزادی سر دادهاند و بهجا و بهموقع فحشهای مبارکی هم داده اند!
شما همدل و پشتیبان این جوانان بودهاید و هستید و نوشتههایتان تاثیر مثبت خود را داشته و نوشته گفتگوی شادمانه توضیح تکمیلی بهجا و بهموقعی بود بر نوشته صبر شادمانه .
چند ساعتی از انتشار نوشته صبر شادمانه نگذشته بود که بین دوستان و کسانی که من میشناسم، گفتگو و نقد آن شروع شد که خلاصهای از نکات منفی و نقد شده را برایتان مینویسم:
۱- تاکید زیاد و بیش از اندازه احساساتی بر نقش زنان لزومی ندارد؛ با وجود اینکه به حق نقششان در جنبش مهسا بسیار مهم بوده و هست. همه زنان و مردان بدون تفاوت بایستی ایران را بسازند. اینکه مردسالاری جامعه ایران را نقد و نکوهش کنیم لازم است اما خودزنی مردان و افتادن از آن طرف بام هم لزومی ندارد.
۲- تمام سعی حکومت بر عادی سازی خیزش مردم است و نوشته صبر شادمانه شبهه تبلیغ نوعی انفعال را داشت. نوشته گفتگوی شادمانه این شبهه را برطرف کرد و الان نکات مثبت و قوت نوشته اول، که جان کلامش است، دیده میشود. حتی عنوان نوشته و کلمه صبر برای جوانان بار منفی داشت.
۳- نکته آخر: تغیر عنوان نوشته به گفتگو هنوز مساله ایجاد امید برای جوانان را حل نمیکند. واقعیت تلخ این است که ممکن است جوانان بیشتری راهِ رفتن را انتخاب کنند.
صمیمانه امیدوارم که آنطور که خود آرزو کردهاید دانشجویانتان و دانشجویان و محصلین ایران بمانند و برخیزند و نافرمانی و مقاومت کنند و این رژیمی را که وارد یک «فرسودگی سیستمی عمیق» شده را خرَد درمانی کنند! نمیگویم اصلاح و یا انقلاب کنند، خود دانند، ولی با این حرف شما کاملا موافقم که:
«یادمان نرود که ایرانِ امروز بیش از خون به اندیشه نیاز دارد و بیش از قدرت نظامی به آب نیاز دارد و بیش از ایدئولوژی به اخلاق نیاز دارد و بیش از هوش به عقلانیت و فهم بدیهیات نیاز دارد و بیش از مرگ به زندگی نیاز دارد و بیش از گریه به شادی نیاز دارد و بیش از شعارهای آسمانی به شعورهای زمینی نیاز دارد، و بیش از نفرت به همدلی نیاز دارد. جوامع تحول مییابند و دیکتاتورها دیر یا زود، با خون یا بیخون، میروند، اما اگر در فرایند این رفتن، خشونت و نفرتی تولید شود، آن خشونت و نفرت میماند و دامان نسلهای بعدی را میگیرد. همانگونه که ما هنوز داریم تاوان نهضت ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد را میدهیم.»
کارتان بسیار با ارزش است. قبلا هم برایتان نوشته بودم که یک صمیمیت و تازهگی در نوشتههای شما هست که به دل مینشیند.
دوستدار شما / بیژن ارشدی / تورنتو، کانادا