نقد آقای اکبر حسامی، دانش آموخته علوم اجتماعی، مدرس و فعال فرهنگی اجتماعی ساکن اصفهان را در زیر بخوانید:
ملت شاد، از بحران میگذرد
اکبر حسامی
سلام
آخرین نوشته دکتر محسن رنانی حاوی چند فراز است، ابتدا به فرازهای مهم نوشتار رنانی توجه کنیم:
۱.ایرانِ امروز بیش از خون به اندیشه نیاز دارد و بیش از قدرت نظامی به آب نیاز دارد و بیش از ایدئولوژی به اخلاق نیاز دارد و بیش از هوش به عقلانیت و فهم بدیهیات نیاز دارد و بیش از مرگ به زندگی نیاز دارد و بیش از گریه به شادی نیاز دارد و بیش از شعارهای آسمانی به شعورهای زمینی نیاز دارد، و بیش از نفرت به همدلی نیاز دارد. جوامع تحول مییابند و دیکتاتورها دیر یا زود، با خون یا بیخون، میروند، اما اگر در فرایند این رفتن، خشونت و نفرتی تولید شود، آن خشونت و نفرت میماند و دامان نسلهای بعدی را میگیرد.
۲.امروز مأموریت روشنفکری، کارِ فکری و تولید اندیشه نیست، بلکه شادمان نگهداشتن جامعه و امیدوار نگهداشتن جوانان است.
۳.جنبش مهسا اکنون جامعه ایران را وارد عمیقترین انقلاب مدنی تاریخ ایران کرده است. ایکاش، مردان مداخله نکنند و انقلاب فرهنگی زنان را به خشونت نکشانند. مردان بهتر است فقط از نظر روحی و اجتماعی، زنان را تقویت کنند و از آنان حمایت کنند. سعی نکنند جانشین زنان شوند یا رهبری آنان را به دست گیرند. مردان در ایران معاصر سه بار انقلاب کردهاند و هر سه بار گند زدهاند.
۴.حکومت در نقطه بنبستی آچمزگون است و هر کاری بکند انقلاب مدنی و فرهنگی زنان را تعمیق و تشدید میکند: همینجا بماند میبازد، عقبنشینی کند میبازد، حمله کند میبازد، سکوت کند میبازد، خشمگین شود میبازد، زندانی کند میبازد، زندانی نکند میبازد.
۵.اکنون ما چه کنیم؟ ما باید ورزش کنیم، به هر بهانهای مهربانی و شادمانی کنیم، در خانواده و محله جلسات کتابخوانی راه بیاندازیم، موسیقی بنوازیم، برقصیم، از کودکان کار حمایت کنیم، جوان بیکاری را شاغل کنیم، به نیازمندی وام بدهیم، پیادگان را سوار کنیم، به هم احترام بگذاریم، تمیز نان بپزیم، خوب رانندگی کنیم، در دادوستد راستگو باشیم، از بیماران نیازمند حمایت کنیم، گذشت داشته باشیم، در خیابان بداخلاقی نکنیم و همه جا به هم رحم کنیم تا این دوره سختی و سرسختی بگذرد. ما به دورهای از «صبر شادمانه» نیازمندیم!
هر یک از این فرازهای پنجگانه قابل بررسی، واکاوی و نقد است:
آیا شادی، امیدواری است ؟
آیا شادی ابزار مسلط برای عبور از این مرحله است؟
آیا جنبش زنان به تنهایی و بدون دخالت مردان می تواند کار ناتمام مشروطه را به سرانجام برساند؟
آیا روشنفکری در شرایط موجود با شادمان نگاه داشتن جامعه وظیفه خود را انجام داده است؟
آیا شاد نگاه داشتن جامعه آسان تر از تولید فکر و اندیشه است؟
آیا جوانان و اصولا جامعه، عملگرایی را در شاد بودن و شاد نگاه داشتن جامعه می پذیرد؟
آیا این سخنان نشانه بن بست عمیق و انسداد در برون رفت از شرایط موجود تلقی نمی شود؟
و آیا ….؟
نمی دانم در پسِ ذهن نقاد محسن رنانی چه میگذرد اما میتوان گفت جامعه ما (منظور اکثریت شهروندان از روستایی و شهری، زن و مرد، تحصیلکرده و دارای سواد خواندن و نوشتن و حتی بیسواد، مذهبی و غیرمذهبی، اصولگرا و اصلاحطلب، بی تفاوت به سیاست و حساس در مسائل سیاسی، کارمند و شاغل بخش غیردولتی و…) اندیشهورزی درباره چگونگی و مقصد رسیدن به جامعهای منطبق بر خواستههای اکثریت را تازه شروع کرده است.
نه بهسان مشروطه، تحصیلکردگان غربی و آزادیخواهان شهری و قلیلی از روحانیون عهدهدار تغییراتند و نه بهمانند سال ۵۷ چپگرایان، ملی-مذهبیها و اسلامگرایان. امروز در پسِ ذهن هر دانشآموز دبیرستانی و خانواده باسواد و کمسوادش، اندیشه فردا جولان میدهد.
در چنین شرایطی احتمالا پیمودن پروسهای طولانی برای رشد پایههای اندیشهای و اجتماعی تحولات ضروری به نظر میرسد، از این لحاظ شاید بتوان سخن محسن رنانی را فهمید و اذعان کرد که تا مرحله پختگی اجتماعی و برآمدن اندیشهای غالب، احتمالا رواداری و شادی و امیدواری مسکنهای قوی برای گذر از این مهلکه خواهد بود.
احتمالا جنس توصیه محسن رنانی از قماش مدارا برای فرداهاست. آنجا که تاکید دارد حاکمیت آچمز شده است و پیشتر گفته بود که ماشینی است که عنقریب سوختش تمام میشود و… . از نگاهی دیگر تصور میکنم جنس و نوع شادی پیشنهادی دکتر رنانی از جنس جوکرتایم و خندوانه نباشد. لوریس چکنواریان میگفت بعد از زلزله مهیب ارمنستان کشور مخروبه بود و بحث این بود که چه کاری اولویت است، من با حمایت تعدادی از افراد موثر و مردم، ساخت سالنهای نمایش و اپرا را پیشنهاد دادم. حتی بعد از ساخت، اعتراضها شروع شد که شهر در خاموشی است و همه برق به سالن موسیقی اختصاص داده شده. چکنواریان میگوید ملتی که شادی داشته باشد از بحرانها عبور میکند . در این مصاحبه چکنواریان به این نکته اشارتی رفتهاست.
به این بخش سخن رنانی بیندیشیم: «جوانان، سرمایههای اصلی کشورند، اگر شادمان و امیدوار بمانند، هیچ نگرانی نیست، دوباره کشور را میسازند. حکومت، گرفتار بیماریهای پیرانهسری است، یعنی هم ناتوانتر از آن است که خودش را بازسازی کند و هم ناتوانتر از آن است که بتواند مانع تحولاتی شود که این جوانها خواستار آن هستند». جامعه به شادی از هر نوعش که بتواند امید ایجاد کند نیازمند است. رنانی میگوید حاکمیت عقلانی رفتار نمیکند و در این شرایط که خود را آچمز کرده است فقط مسلحشدن به شادی و امیدواری در فردای این جامعه کاربرد دارد.
آیا شادی شفیعی کدکنی که در کوچههای نیشابور و دیگر شهرهای ایران گم شده همان شادی رنانی است؟ تردید دارم اما هر دو شادی معطوف به امید باید باشند. به نظر میرسد رنانی بیش از تعیین نوع شادی بیشتر مصداقهایی بیان کرده و انتهای این فهرست را نبسته است. احتمالا پیام پنهان رنانی این باشد که حکومت در انتهای این بنبست هم از شادی مردم و امیدواریشان به ستوه میآید و هم این شادی در فرداهای این جامعه نیاز مبرم ماست.
اگر این تحلیل را بتوانیم بپذیریم سخن رنانی بیراه نیست. به نوشتار محسن رنانی میتوان نقدهای دیگری هم وارد کرد اما منتقدین راهحلی برای برون رفت از این بنبست دارند؟ اگر راهحلی داشته باشند نقد آنان پذیرفتهتر خواهد بود و البته بدون راهحل هم میشود نقد کرد و منتظر آینده ماند تا راهحلی پیدا شود یا … .
با احترام.
اکبر حسامی
دانشآموخته علوم اجتماعی، مدرس جامعهشناسی و فعال فرهنگی