آقای عادل میم. نقدی بر «صبر شادمانه» فرستادهاند که میتوانید در زیر بخوانید:
تکلیف منتقدانی که مخالف رقص و شادی هستند چه میشود؟
عادل میم
دکتر رنانی عزیز سلام
ملّت شریف ایران در همه جهان سلام
خیلی از ما مصاحبه دکتر سید کاظم موسوی بجنوردی رئیس دائرهالمعارف بزرگ اسلامی با حسین دهباشی را دیدهایم. موسوی بجنوردی میگوید یک جوانی در زندان با ما همبند بود، خیلی جوان خامی بود. این میگفت شما اگه به حکومت برسید همه مخالفانتون رو میکشید. دهباشی می گوید: خیلی خام بود؟ موسوی بجنوردی میگه: خیلی. دهباشی میگوید: امّا با تمام خامیش درست پیشبینی کرد شما به حکومت رسیدید و همه مخالفانتون رو حذف کردید.
این تجربه یک انقلاب بود. حالا آقای رنانی میگوید انقلاب دیگری در راه است که باید تا تحقّق آن صبر شادمانه کرد. این قبول! اما دکترجان شما از فرایند رفتن یک عدّه صحبت میکنید و بعد از رقص شادمانه. این یک عدّه که بالاخره با خون یا بیخون میروند، همهشان در یک بستر میگنجند؟ با آنها چه خواهند کرد. دکتر! نگویید انقلاب ۵۷ انقلاب آخوندها بود. آیتالله سید کاظم شریعتمداری، آیتالله قمی، آیتالله سید محمد روحانی، آیتالله سید رضا صدر، آیتالله رستگار جویباری، آیتالله خویی و… بسیاری از مراجع و روحانیونی بودند که این انقلاب پیش از همه آنها را قلعوقمع و حذف و حصر کرد یا حداقل هدف بهتان قرار داد.
نگویید انقلاب ۵۷ با سپاهیها ادامه پیدا کرد، که در این طیف هم کم نبودند کسانی از موسسان سپاه تا سردارانی که در مقابل بیخردی آنان شوریدند. نگویید اکنون انقلاب دست مدّاحان است که مدّاحهایی بودند همچون خاندان خلج تهرانی یا ذاکر تبریزی که هیچگاه با اینان همسو نشدند. نمیخواهم بگویم هر روحانی یا سپاهی یا مدّاح که با انقلابیون ۵۷ مخالف بود یا بعد از آنان برید، تمام مبانیاش خوب است چون مخالف نظام حاکم است. میخواهم بگویم این خیل از مخالفان نظام، به درست یا به غلط، بر اساس مبانیی که دارند، رقص را دوست ندارند.
دکترجان! رقص که در نامهات نوشتهای استعارهای از شاد بودن و رها بودن است؛ میفهمم، و میتوان به جای آن حقّ انتخاب را گذاشت. امّا همین رقص، در استعاره دینمداران، بیقیدی است. بیقیدی هم که میگویم متوجّهید که تهمت نانجیب بودن را منظور نکردهام، اینکه در استعاره اینها رهاشدگی بیحدّ و مرز اسمش میشود رقص. میترسند از آنکه فرزندانشان در نحله فکریی رشد کنند که مورد پسندشان نیست: از گُل کشیدن و سوئیچپارتی گرفتن تا اعتقادات شیطانگرایانه.
حالا در صبر شادمانه شما، جای مخالفانتان کجاست. آیا اگر استعاره رقص شادمانه را چیزی دیگر بپندارند، باید آخوند کفن شود یا در قم واتیکانوار زندگی کند یا باید از هر تیر چراغ برق و درختی یک آخوند را با عمامهاش اعدام کرد. یا باید سپاهی را مزدور هسته سخت نظام مستقر دانست، یا مداح را بیسواد مدافع حاکمان موجود. سخن این است، در انتهای این صبر شادمانه، جایگاه و تکلیف کسانی که استعارهشان از شادی و رقص چیزی غیر از فضای موجود امروز است چه خواهد بود؟
دکتر رنانی عزیز! گمانم این است که هسته نرم و هسته سخت حکومت هم متوجّه شدهاند که دیگر به طریق قبل نمیتوان زیست، چونان که شما در یادداشت سقوط نوشتهاید، امّا تکلیفش را با رویکرد فردای این انقلاب جدید نمیداند. در توئیتر اکانتی هست که به عنوان هجویه و برانگیختن مردم بر علیه دینداران حکومتی پستهایی توئیت میکند که به اصطلاح عوامانه لج درآر باشد، یک بار نوشته بود اگر پهلوی برگردد تکلیف ما آخوندها چه میشود؟ جوابهای پر از خشم و کینه پاسخ دهندگان را ببینید. اگر در صبر شادمانه به این قشر اقلیت و نحوه تعامل با آنان نیندیشید و نیندیشیم یا جامعه دوپاره میشود، یا اگر سطح نخواستن حکومت موجود از سوی اکثریت به حدّی زیاد شود که به هر قیمتی اینان بروند؛ فردایش دهباشیی در برابر موسوی بجنوردیی قرار میگیرد و می گوید امّا شما به حکومت رسیدید و مخالفانتان را قلع و قمع کردید.