نقد مشترک دکتر محمد ربانی و خانم مینا علیاسلام. این نقد را دوستی برای من فرستاده است. نویسندگان را نمیشناسم و به گفته دوستم، یکی پژوهشگر ساکن ایران است و دیگری استاد دانشگاه در خارج از کشور، که در همکاری مشترکی این نقد را نوشتهاند. این متن نشان میدهد که تو میتوانی خارج از کشور هم باشی ولی فهم درستی از مختصات جامعه و نظام سیاسی ایران داشته باشی و فارغ از اغراض و منافع شخصی، بکوشی تحلیل و راهکاری واقعبینانه و در راستای منافع بلندمدت و بین نسلی ایرانیان ارایه کنی.
این نقد خیلی به دلم نشست؛ کوتاه، شفاف، ساختارمند، اخلاقی و کاربردی. انگار رنانی پس از نوشتن «صبر شادمانه» و خواندن انواع نقدها بر آن، حالا قلم به دست گرفته و دارد خودش را نقد میکند. یعنی اگر من خودم میخواستم امروز نقدی منصفانه و عملیاتی بر «صبر شادمانه» بنویسم متنی نظیر این مینوشتم. این متن را «نقد رنانی بر رنانی» یا «اعتراف نامه رنانی علیه خودش» بخوانید. وَه که چقدر گفتوگوی صادقانه و نقد منصفانه، دلپذیر است. دستمریزاد.
پیشنهادهای آخر متن به روشنفکران نیز بسیار دقیق و درخور شرایط ایران امروز است. همه اندیشمندان و روشنفکران و کنشگران و نیز اصحاب حکومت را به تامل و همفکری و اظهار نظر درباره این متن و پیشنهاد آن فرا میخوانم. از فعالان همدل در فضای مجازی نیز درخواست میکنم که این نقد را به دست همه آنان که باید، برسانند.
محسن رنانی / ۱۹ خرداد ۱۴۰۲
نقدی بر«صبر شادمانه» و استدعایی از روشنفکر امروز ایران
محّمد ربّانی
دانش آموخته جامعه شناسی سیاسی و سیاستگذاری عمومی
مینا علی اسلام
دانش آموخته و پژوهشگر سیاستگذاری عمومی
به تازگی مطلبی را با عنوان «صبر شادمانه» به قلم دکتر رنانی عزیز خواندیم.
در این روزگار نا امیدی جمعی ایرانیان، به درستی گفته اند ما به دورهای از «صبر شادمانه» نیازمندیم. و این مهم را ماموریت امروز روشنفکر ایرانی دانسته اند که جامعه را شادمان و جوانان را امیدوار نگه دارد.
راهبرد «صبر شادمانه» با تعریفی اخلاقی که از این نوع زیستن ارائه کرده اند بی تردید یک ضرورت اجتماعی و امر لازمی است که البته کافی نیست. مطلبی کاملاً درست است که البته کامل نیست. زیرا برای خواننده پرسشهایی را بی پاسخ می گذارد. نویسنده ارجمند در این مطلب گفته اند:
«جوامع تحول مییابند و دیکتاتورها دیر یا زود، با خون یا بیخون، میروند… [و این] حکومت، گرفتار بیماریهای پیرانهسری است، یعنی هم ناتوانتر از آن است که خودش را بازسازی کند و هم ناتوانتر از آن است که بتواند مانع تحولاتی شود که این جوانها خواستار آن هستند.»
بنابراین نتیجه گرفته اند که «وقت آن است که همه ما [روشنفکران] فاز کنشگریمان را عوض کنیم.» و ماموریت شادمان نگه داشتن جامعه و امیدوار نگه داشتن جوانان را بر عهده روشنفکران گذاشته اند «تا این دوره سختی و سرسختی بگذرد.»
مفروض ایشان آن است که در هر حال رفتن دیکتاتورها حتمی و تحولاتی که جوانان خواستار آن هستند قطعی است. فقط از آنجایی که اگر«در فرایند این رفتن، خشونت و نفرتی تولید شود، [اثرات] آن خشونت و نفرت [درجامعه و برای نسلهای بعد] میماند.» روشنفکر امروز ایران باید مواظب باشد که جامعه این دوران را با «صبر شادمانه» سپری کند.
هر چند دکتر رنانی به احتمال خونریزی و خشم و نفرت در فرایند رفتن دیکتاتورها اشاره کرده اند ولی چنان توجه روشنفکر امروز را به شاد نگه داشتن جامعه جلب می کنند که گویی در آن فرآیند یحتمل خون بار و آکنده از خشم و نفرت، کسانی غیر از همین مردم به خون کشیده می شوند. عامل و مجری آن تحول بزرگ اجتماعی که به آن شاره می کنند نا مشخص است و عجب آنکه برای روشنفکر امروز در این تحولی که از خشم و خون می گذرد، هیچ مسئولیتی متصور نیستند الان شادمانه نگهداشتن مردمان.
اگر بنا صرفاً بر شاد بودن باشد، بی آنکه ریشه های عمیق یک شادی پایدار در جامعه را دریابیم، آنرا می توان با هر مخدر و روان گردانی به دست آورد. همچنانکه این روزها خبرها از موج گسترده ی رونق کسب و کار ساقی های شهر حکایت دارد و مردمانی که یک بار دیگر در جریان جنبش اعتراضی مهسا، به شدت تحقیر شدند، سرکوب شدند و زورشان نرسید تا امیدی بیافرینند به بسته های “شادی” در خورجین ساقی های شهر پناه برده اند.
اگر «صبر شادمانه» چنین راهبردی باشد، بی شباهت به روایتهای چند روز گذشته ی ویدا ربانی و جمعی دیگر از زندانیان درباره «کالسکه شادی» در زندانهای ایران نیست. برنامه های “شاد” در صدا و سیما و پلتفرمهای سرگرمی تصویری و دعوت وزیر ارشاد از هنرمندان برای برگزاری «کنسرتهای شاد» هم همین کارکرد را دنبال می کنند.
حال اگر دکتر رنانی بفرمایند که این راهبرد تفاوتی جدی با مثالهای بالا دارد و آن اینکه اولاً اخلاقی است و ثانیاً نگاهی امیدوارانه به آینده دارد آن وقت باید پرسید نسبت دعوت هایشان به شادمانه زیستن در زندگی روزمره با (امید برای نجات) چیست؟
این زیست اخلاقی و شاد پیشنهادی ایشان گرچه ما را ترغیب می کند تا در زندگی روزمره با “خرده ستمها” مقابله کنیم اما در نهایت چگونه با مسیر رسیدن به جامعه ای گذر کرده از فشارها و محدودیت ها و بی عدالتی ها، پیوند می خورد؟
و اساساً در تشریح «صبر شادمانه» راهبرد امیدوارانه زیستن برای رسیدن به کدام چشم انداز طراحی شده است؟
برنامه روشنفکران جامعه ی ما برای رسیدن به این چشم انداز چیست؟ برای اجرای این برنامه، چه اقداماتی با کدام زمان بندی قرار است عملیاتی شود؟ و علاوه بر توصیه جامعه به شادمانه و امیدوار زیستن، سهم روشنفکر ایرانی در عملیاتی کردن برنامه ی رفتن دیکتاتورها و تحول اجتماعی تا گذار از این دوره سخت و سر سخت دقیقا کدام است؟
از این رو در نهایت احترام به دکتر رنانی گرامی که او را دلسوز و عاشق ایران می دانم، گمان دارم ایشان هم همانند سایر اصلاح طلبانی که خیر خواه ملت هستند، نوعی نگاه سانتیمانتال به حل مشکلات ایران دارند. این میزان ابهام در ساختار فکری برآمده از متن نوشته ایشان، یا نشان از ملاحظاتی دارد که مانع تصریح در نوشته شده و یا ریشه در ابهاماتی دارد که از ذهن نویسنده محترم آب می خورد.
در هر صورت ایشان به خوبی می دانند که بی پاسخ گذاشتن پرسشهایی که مطرح کردیم حتی به فرض توفیق در راهبرد «صبر شادمانه»، در لحظات تعیین کننده تاریخ پیش روی ما و در میانه تحولات بنیادین جامعه ایرانی به جامعه ی خشمناک و به ستوه آمده کمکی نخواهد کرد. روشنفکر امروز مسئول است برای علاج واقعه، قبل از وقوع دستی بجنباند.
دکتر رنانی عزیز حتما به خاطر دارند در اوج جنبش اعتراضی اخیر جامعه که با پیشگامی زنان همراه بود، بسیاری از روشنفکران خیرخواه جامعه می پرسیدند: حالا چه می شود؟ قدم بعدی چیست؟ اگر مسئولان وضعیت موجود رفتند پس از آن ما چه وظیفهای داریم؟
و حتماً اذعان دارند که به رغم سالها فعالیت آکادمیک ایشان و سایر اساتید دلسوز ما در دانشکده های علوم اجتماعی و سیاسی، تقریباً هیچ کدامشان پاسخی برای این پرسشهای جامعه نداشتند.
به باور ما روشنفکر خیر خواه در جامعه ایران امروز باید از دو مرحله عبور کند تا مسئولیتی را که در هدایت جامعه بر عهده دارد ایفا کند. نخست باید از شرح درد بگذرد.
به لطف تلاشهای چند دهه ی اخیر همین روشنفکران دلسوز و گستردگی شبکه های ارتباطی و رسانه ها امروز دیگر تقریباً همه می دانند که حجم ناکارآمدی و فساد در نظام حکمرانی ایران تا چه پایه وسیع است. پس برای آگاه کردن مردم از بلایی که بر سرشان آمده و با گوشت و پوستشان هر روز لمس می کنند دیگر نیاز چندانی به مقالات علمی نیست. اگر هم مخاطب شرح بحران های نهادینه شده در حکمرانی، حاکمان و سیاستگذاران عالی رتبه کشور هستند، که بی تردید تا امروز قرار اگر بر شنیدن و پذیرش بود شنیده شده بود.
و دوم آنکه از نقش معلم اخلاق جامعه کمی کوتاه بیایند و اولویتهای دیگری را در هدایت اخلاقی جامعه در نظر بگیرند.
این مردم امتحان اخلاقشان را در یکی از خشونت پرهیز ترین اعتراضات تاریخ معاصر پس دادند. مردمانی را تصور کنید که در استانهای مرزی ایران از تبعیض سیستماتیک، فقر و سرکوب سالهاست که رنج می برند. بر اساس سنتهای تاریخی شان با سلاح بزرگ می شوند و از نسلی به نسل دیگر آنرا به ارث می گذارند. برآوردها نشان می دهد که بیش از هشت میلیون قبضه سلاح بویژه در استانهای مرزی ایران در دست مردم است که ریشه در فرهنگ و تاریخشان دارد ولی در کمال شگفتی می بینید در مواجهه با یکی از سهمگین ترین برخوردهای حکومت با معترضین، کسی دست به سلاح نمی برد، زیرا ما و شما با یک ملت رشید و متمدن و اخلاقی روبرو هستیم که با هوشمندی شکست اخلاقی گفتمان حاکم را رقم زد.
این مردم شکوهمند که بر مزار عزیزانشان با دف و نی سوگواری کردند و در بدرقه ی پیکر جگر گوشه هایشان، لحظه های تکان دهنده ی رقص و پایکوبی را در تاریخ ثبت کردند، به غمزه مساله آموز صد مدرس شدند و به خوبی راه زیست اخلاقی، صبورانه و شاد را خواهند یافت.
آنچه امروز از روشنفکر سلیم النفس و دلسوزی همچون دکتر رنانی، و سایر بزرگان سیاست و دانشگاه انتظار می رود آن است که اگر دغدغه باز تولید چرخه خشم و نفرت را دارند و اگر نگران وسعت خشونتها و خونریزیها در فرایند تحولات اجتماعی این سرزمین هستند، حالا که حرمت های بسیاری شکسته است، دست کم بی پرده و صریح، آنطور که ما مردم ساده ی کوچه و بازار بفهمیم به ما بگویند دقیقاً برای رسیدن به کدام چشم انداز باید صبوری کنیم؟ برنامه روشنفکران ایران برای رسیدن به این چشم انداز چیست؟ و چگونه با کدام منابع و با کدام تقسیم کار باید عملیاتی شود؟
کلام آخر آنکه در کمال فروتنی از دکتر رنانی و همه دلسوزانی که در سپهر سیاسی ایران صدایی دارند استدعایی داریم:
صدای روشنفکرانی مانند ایشان و بسیاری دیگر از چهرههای دانشگاهی و سیاسی بر خلاف دختران و پسران آسیب دیدهای که صدایشان شنیده نمی شود، بیشتر پژواک دارد، از موقعیتی نسبتا امن در بیان دیدگاههایشان برخوردارند، و میتوانند نقش همان مفصلهایی را بازی کنند که به تفصیل در نوشتههای اخیر دکتر رنانی آمده است. ایشان میتوانند پیش از آنکه جامعه این ته ماندهی توان و امیدش را برای شاد زیستن از کف بدهد و از درون فروبپاشد، روزنهای برای اصلاح مسالمت آمیز امورش بیابند.
رفراندوم؛ آنچنان که در اصل ۵۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی پیش بینی شده همچنان یک فرصت معطل مانده برای عبور مسالمت آمیز از بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. و همزمان اجماعی کمنظیر در میان نخبگان ایران دوست در داخل کشور فراهم شده تا از این ظرفیت استفاده شود.
معتقدیم، چهرههای ملی و ایران دوست میتوانند با محور قراردادن قانون اساسی جمهوری اسلامی که به هر روی می تواند نقطه ی تفاهمی میان ملت و نظام حاکم باشد، در آگاهی بخشی عمومی و ترغیب احزاب و سازمانهای مردم نهاد به استفاده از ظرفیتهای قانونی اصل ۵۹ قانون اساسی و تشریح شیوههای بکارگیری آن، فواید و نتایج بالقوه حاصل از آن بطور جدی و موثر برنامه ریزی و حرکت کنند.
برگزاری همهپرسی پیرامون دو یا سه موضوع اصلی که کشمکشهای بحرانسازی را در این سالها در حوزه ی اقتصاد، فرهنگ و سیاست خارجی بر جامعه و نظام حکمرانی کشور تحمیل کرده است می تواند در چارچوبی قانونمند و عقلایی از طریق مجلس شورای اسلامی از رهبری درخواست شود.
انتشار عمومی این درخواست که می تواند تایید چهرههای شاخص دانشگاهی و سیاسی را در کنار خواست عمومی و آگاهانه مردم به همراه داشته باشد، و دو اشکالی را که رهبر جمهوری اسلامی به برگزاری رفراندوم وارد دانستند، نیز مرتفع می نماید. زیرا اولاً تایید و همراهی شخصیتهای علمی و سیاسی با این درخواست نشان میدهد که این مطالبه از مسیر خرد جمعی نخبگان و کارشناسان دلسوز جامعه عبور کرده و حاصل جو زدگی عوامانه نیست. ثانیاً خواست عمومی کثیری از شهروندان، نشان میدهد که بخش وسیعی از جامعه که شاید در راهپیماییهای مناسبتی دیده نمیشوند مطالبات دیگری دارند که البته براندازانه نیست و کاملا مسالمت آمیز و قانونی قصد طرح و پیگیری آن را دارند.
این پویش در هر صورت دستاوردهای بزرگی برای مردم و حاکمان خواهد داشت و چنانچه به پاسخ مثبت از سوی حکومت منجر شود میتواند شرایط را برای گذار از بحرانهای بزرگ جامعه فراهم کند و بصورت اصیل و ریشهداری فضای امید به تغییر و شادی از سر امیدواری را به ایرانیان هدیه کند.