نقد آقای علیرضا کفایی که در کانال تلگرامی «گاه نوشت» منتشر کردهاند. این نخستین نقدی بود که بعد از انتشار «صبر شادمانه» به دست من رسید.
محسن رنانی / ۸ خرداد ۱۴۰۲
اکنون ما چه کنیم؟
علیرضا کفایی
نقدی بر نظر اخیر دکتر محسن رنانی
بدون تردید دکتر رنانی یکی از اندیشمندان و نظریهپردازان معاصر است که با دلسوزی و با درایت و بر اساس اندیشه تلاش کرده راهی برای نجات وطن بیابد و همیشه نظریات وی کارساز و مورد وثوق جامعه و بخصوص نخبگان بوده و اما در نظر اخیر «صبر شادمانه» که معتقد است «.. وقت آن است که فاز کنشگریمان را عوض کنیم» با تمام احترام به ایشان؛ باید گفت که منطبق بر وضعیت امروز ایران و مبتنی بر واقعیات نیست و ضمن توضیحات بجایی که دادهاند اما فاز کنشگری و نتیجهای که ارائه میدهند نمیتواند راهگشا باشد.
بله ما «بیش از خون به اندیشه نیاز داریم به زندگی به اخلاق به عقلانیت به شادی به شعور زمینی به همدلی …. نیاز داریم» و درست است که «جوامع تحول مییابند و دیکتاتورها دیر یا زود میروند» و شاید «نهضت ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد» تاوان داشته اما نمیتوان تصریح کرد که «امروز ماموریت روشنفکری، کار فکری و تولید اندیشه نیست بلکه شادمان نگهداشتن جامعه و امیدوار نگهداشتن جوانان است» و درست است که «حکومت در نقطه بنبستی آچمزگون است و هر کاری بکند انقلاب مدنی زنان را تعمیق و تشدید میکند، همین جا بماند میبازد، عقبنشینی کند میبازد، حمله کند، سکوت کند، خشمگین شود، زندانی کند یا نکند، میبازد و فقط نادانترین حکومتها خود را به جنین بنبستی گرفتار میکنند»
و جناب دکتر عزیز راهکار میدهد که «ما چه کنیم؟» میفرماید: «ورزش کنیم، مهربانی و شادمانی کنیم، جلسات کتابخوانی راه بیندازیم، موسیقی بنوازیم، برقصیم، ….. ما به دورهای از صبر شادمانه نیازمندیم»
این عوضکردن فاز کنشگری به «صبر شادمانه» با این توضیحات ضمن تناقض درونی که جایی ماموریت روشنفکری را کار فکری و تولید اندیشه نمیداند و جایی نیاز به اندیشه و اندیشهورزی را بیش از خون و خونریزی میداند و جایی به جلسات کتابخوانی دعوت میکند، با واقعیات امروز هم تطابق ندارد.
چگونه میتوان در برابر جنایتها و زندانها و اعدامها و این قصه ادامهدار خونبار به «صبر شادمانه» فراخواند؛ آیا اینکه در برابر صاحبان قدرت که خونریز شدهاند و به نام دین و خدا از اختلاس و دزدی و غارت و هدردادن ثروت کشور و سرمایههای ملی و درمانده کردن جوانان و احکام عجیب و غریب محاربه و مفسدالارض ساکت نشست و ورزش کرد و رقصید و موسیقی نواخت؟
آیا این تغییر فاز کنشگری بازی در میدان اقتدارگرایان نیست؟ آیا آنها را پرروتر نمیکند تا بیشتر خبط و خطا کنند و آیا باید منتظر نشست تا به دست تقدیر «…دیکتاتورها دیر یا زود» بروند؟ و این چه نظری است که بگوئیم «با خون یا بیخون» میروند؟ و آیا وظیفهای نداریم تا جلوی خون ریختن را بگیریم و حاکمیت را در این وضعیتی که پدید آورده محکوم کنیم و فریاد عدالتخواهی و رهایی و آزادی را در فضای سیاسی و اجتماعی بلند کنیم و احقاق حق و حقوق از دست رفته را داشته باشیم؟
جنبش «زن، زندگی، آزادی» نمونهای از به ستوه آمدن مردم در تحمیل و اجبار و راه خطا رفتن حاکمیت بود و میبایست از حقوق زنان و همه مردم دفاع کرد و البته با پرهیز از هر نوع خشونت و با تحول خواهی و مطالبه تغییرات بنیادی و ساختاری و با رفراندوم تا نظر و رای واقعی مردم اعمال گرد و دموکراسی پدید نخواهد آمد الا با کنشگری فعال و مطالبه حقوق قانونی نه با «صبر شادمان» که اتفاقا حاکمیت هم به دنبال همین است که یا به سکوت وا دارد یا به شکلی فاز عوض شود که علیرغم بحرانهای بزرگ و بحران ناکارآمدی و ناتوانی دولت و سایر قوا و اجبار حاکمیت؛ طوری اعلام کنند که جامعه شادمان است.!
شادمانی حتی شادمانی صوری وقتی دلها خون است و مردم درگیر یک لقمه نان هستند و سفرهها خالی و جوانان بیکار و نخبگان در زندان و هر صدای اعتراضی با احضار و بازخواست و بگیر و ببند روبرو میشود ممکن نیست و از آنسو نمیتوان دست روی دست گذاشت تا خودشان بروند و یا تقدیر آنان را از سر راه بردارد، ایران را باید نجات داد و مبارزه با کژیها و بیعدالتی و رسیدن به یک جامعه دموکراتیک، صبر میخواهد اما نه با این «صبر شادمانه»!، کار فکری و اندیشه ورزی میخواهد با آرمان آگاهی و آزادی و. رهایی نه آنکه گوشهای نشست و ذکر شادی و ام یجیب خواند و ورزش کرد و نشست که ای خدا خودت به فریاد رس که «جز آستان توام در جهان پناهی نیست»
بله فریادرس است ولی تا بنده نخواهد و عمل نکند و تا جامعه نخواهد که تغییری پدید آورد، نمیشود، چه شیون کنی صبح تا شب، چه «صبر شادمانه»… که تا مردم نخواهند هیچ جیز تغییر نخواهد کرد.