من، خیلی ساده، تصمیم گرفتم تا پایان سال ۱۳۹۴ «سخنرانی عمومی» نداشته باشم. برخی از دلایل این کارم را در نوشتهای با عنوان «سکوت خواهم کرد» ذکر کردم که در بخشیادداشتهای همین تارنما منتشر شده است. شاید میشد بدون آن که اعلام کنم، دیگر سخنرانی نکنم. اما گمانم بر این بود که اگر اعلام کنم، به طور طبیعی تماسها و درخواستها برای سخنرانی هم متوقف میشود. من هیچگاه تصمیمی نداشتهام و ندارم که دیگر «اظهار نظر» (شفاهی یا مکتوب) نکنم. بلکه صرفا «سخنرانی عمومی» را بر خود منع کرده ام. اما نمی دانم چرا تقریبا اکثریت خوانندگان از این نوشته مفهوم کنارهگیری و عزلت گزینی من از فضای عمومی یا خسته و ناامید شدنم را برداشت کردهاند. شاید کاربرد واژه «سکوت» این تلقی را ایجاد کرده بود. ولی دستکم متن، بسیار گویا بود که من صرفا تا پایان سال و برای داشتن یک ارزیابی از مسیر ده ساله اخیرم، تصمیم به این کار گرفتهام. البته این باعث شد که طیف گسترده ای از نظرات دوستان و دانشجویان و علاقهمندان و منتقدان را داشته باشم و این مجموعه نظرات برای من بسیار ارزشمند بود و ارزیابی تازهای به خودم داد.
بخشی از این نظرات در زیر خود یادداشت «سکوت خواهم کرد» توسط خوانندگان درج شده است. بخشی نیز در صفحه شخصی و عمومی من در فیسبوک درج شده که آن نیز برای همه قابل مشاهده است. اما البته آنچه در شبکههای موبایلی گفته شده یا با پیامک برای من آمده است را دیگر ضرورتی نمیبینم که در اینجا بیاورم. در کنار همه اینها تعداد زیادی ایمیل کوتاه یا مفصل نیز برای من آمده است. از میان ایمیلها تعدادی را که کمتر به تعارف برگزار شده بود و دارای بیانی منسجم و نگاه تحلیلی بود انتخاب کردهام که (با اجازه از نویسندگان) در اینجا منتشر میکنم.
من البته برای آن که دوستان منتقد را از نگرانی درآورم، به زودی مطلبی که با عنوان «اسیدپاشی به چهره اقتصاد ملی» برای قرائت در نشست علمی «نگاهی دوباره به مسأله اسیدپاشی و آسیبهای آن» نوشته و ارسال کردهام (که توسط برگزار کنندگان قرائت شد) را در همین تارنما منتشر میکنم. اما البته در باب ضرورت سکوت ادواری اهالی اندیشه و نیز لزوم بازبینی و بازنگری مستمر یک کنشگر اجتماعی در مسیر زندگی خود، و برای پاسخ به دوستانی که گمان میکنند یک روشنفکر و پژوهشگر دائما باید سخن بگوید و بنویسد، نوشتهای را در دست تدوین دارم با عنوان «سندروم خود خدا انگاری» که انشاء الله پس از تکمیل در همین تارنما منتشر خواهم کرد.
برخی از ایمیلهای رسیده در نقد یادداشت «سکوت خواهم کرد» در زیر آمده است. ضمنا عنوان این نوشته را از نقد آقای دکتر پایا گرفتهام.
اصل یادداشت «سکوت خواهم کرد» را هم در این پیوند ببنید.
محسن رنانی – ۱۳۹۴/۵/۱۶
نقد دکتر عبدالحسین ساسان (عضو بازنشسته هیئت علمی دانشگاه اصفهان)
دکتر رنانی عزیز
پنجاهمین سال زندگی پر بارت خجسته باد. سالی که تصمیم گرفته ای در سکوت بگذرانی. سالی که آنرا میانه فصل پاییز زندگی نامیده ای، که به عنوان تشبیه، زیبا ولی به عنوان یک گزاره علمی خطاست.
تشبیه نه تنها در چکامهسرایی و داستاننویسی زیبا و دلنشین است، بلکه در متون دانشی و فلسفی نیز راهگشاست و مایه تفاهم بیشتر. ولی در حالی که در قلمرو هنرها هر تشبیهی زیباست، در قلمرو دانش و فلسفه تشبیهات غلط، گمراه کننده است و بر هم زننده مدارهای پویایی اندیشه.
بعید است که بیست سال نخست زندگی، بهار عمر باشد. با همه دلهره های موفقیت یا شکست، بار سنگین آموزش و یادگیری، حساسیت شدید در روابط اجتماعی، ناتوانی از برآوردن غرایز انسانی و طبیعی، الزام به تبعیت مطلق از نظام خانوادگی و اسارت در سنتهای غیر ضروری نیاکان. حتی در جوامع پیشرفته جهان نیز دوران کودکی و نوجوانی پر مخاطرهترین و تنشزاترین دوران زندگی است، و هرگز بهار عمر تلقی نمی شود.
بیست سال آخر زندگی بر اساس عمر متعارف هشتاد ساله نیز فصل زمستان عمر نیست. فصل گزیدهگویی، گزیده نویسی، گزیده اندیشی و تصحیح اندیشه ها، سخنها و روشهای پیشین زندگیست. چنین امری صرفاً به پشتوانه آزمونها و تجربیات بر هم انباشته امکان پذیر میشود. سرانجام اینکه شما نیز در نیمه پاییز عمر خویش نیستید. شما در اوج شکوفایی اندیشه و آفرینش علمی قرار دارید. شما اکنون به دالان دورهای از زندگی خود رسیده اید که خط مشی «کم گوی و گزیده گوی چون دُر» قابلیت اجرا یافته است. شما یک سرمایه دانشی و اندیشگی کشور هستید. نه باید به شدت و به سرعت دچار سایش و استهلاک شوید و نه اینکه یک سال جامعه را از تراوش اندیشههای خویش محروم کنید.
شاید «ماراتن نفس گیر ده ساله» که از سال ۸۴ تا آغاز سال جاری استمرار یافت، استهلاک کالبدی و روحی شما را تشدید کرده باشد. ولی برادر، در این دهه، هفتاد و پنج میلیون نفر جمعیت این کشور نیز در یک ماراتن نفس گیر به سوی پریشانی، درماندگی و نابودی پیش رفتند. در چنین دورانهایی خداوند از دانشمندان تعهّد گرفته است که سکوت نکنند و فرایند واپس گرایی را که با چشمان مسلح به دانش میبینند به آگاهی مردم برسانند.
در این ده سال این شما نبودید که بیش از حد کار کردید، بلکه این ما بودیم که به وظایف انسانی، علمی، ملی، اخلاقی و دینی خود برای آگاه سازی مردم از فاجعه بزرگی که توسط دولتهای نهم و دهم شکل گرفته بود کوتاهی کردیم. از این رو شما هیچ گاه خود را برای روشنگری در یکی از تاریک ترین دوره های تاریخ ایران سرزنش نکنید. امیدوارم به مرزی که سعدی هشدار داده بود نرسیده باشید:
سوار تیز پا از تک فرو ماند
شتربان همچنان آهسته میراند
ما آموخته ایم که حرکت منجر به توسعه «آهسته ولی پیوسته» است، و به همین دلیل از شما انتظار داریم که حتی اگر با آهنگی آهستهتر ولی بهگونه ای پیوستهتر همه ما را از روشنگریهای خود بهره مند سازید. ما اکنون بیش از هر زمان دیگری به گزینش راهبرد رهایی بخش حکیم بزرگ ایران نیازمندیم:
رهرو آن نیست که گه تند و گه آهسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
از درگاه خداوند بزرگ استمرار عمر، تندرستی، و روشنگری را برای شما مسئلت دارم. حتی اگر آهسته ولی پیوسته، همواره روشنگر باشید.
عبدالحسین ساسان
یادداشت دکتر محمود سریعالقلم (استاد تمام گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی)
Dear Dr. Renani,
Hope all is well with you. I read your piece put out on Aide Fetr on your decision to remain “silent.” First, I admire you for your courage. To announce a personal decision with multiple meanings in our decadent culture surely demands a good degree of self-development. Second, I feel there is so much unaccounted amount of excitement in the aftermath of the Vienna understanding that will soon descend into despair. The level of theatrics surrounding the agreement operated by the executive branch is alarming. In this atmosphere, the less rational pronouncements, the better. Third, I also wanted to sympathize with you as well. I speak much less and constantly turn down requests. Occasionally, I may opt out to assert an idea. I try to write more.
My very best wishes,
Sariolghalam
نقد دکتر وحید سینایی (عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد)
سلام دکتر رنانی عزیز
در کشوری که تیراژ کتب علمی به زحمت به دو سه هزار میرسد و فرهنگ غالب بنا به دلایل تاریخی و فرهنگی شفاهی و گفتاری است کماکان تاثیرگذارترین شیوه، سخنرانی و حضور در همایش ها و گفتگوهای علمی در مراکز دانشگاهی و عمومی است. افزون بر این، شما بیان نغز و شیرینی دارید و کلامتان نافذتر از قلمتان است. از این رو، هرچند سخنرانی و مصاحبه و گفتگو برای خودتان خسران دارد و میراث گرانسگی محسوب نمیشود اما برای جامعه ما بیشترین تاثیر را دارد. مدتی پیش در جمع تعدادی از اساتید اقتصاد بودم یکی از آنها گفت سخنرانیها و مطالب دکتر رنانی و راغفر برای پاسخگویی به نیازهای جامعه ما از پژوهش ها و مقالات آی اس ای ما مفیدتر بوده است. تا آنجا که من میدانم شما همواره دغدغه منافع ملی و مردم را داشته اید و در فعالیت های علمی خود هم میخواستهاید به این دغدغه ها پاسخ گویید نه سودای مراتب دانشگاهی داشتهاید نه در جستجوی منصب و خوشامد قدرت بوده اید.
برادر عزیز
آنچه تا کنون بدان عملکرده ای بس مفید و باقیات و صالحات بوده است . خود نمیتوانی درباره آن و آثار آن قضاوت کنی این را به مخاطبین و علاقمندانت بسپار.
عزت مستدام
نقد دکتر حسین پایا (نویسنده و ناشر)
جناب آقای دکتر رنانی
با سلام وآرزوی قبولی طاعات وتبریک عید فطر
مطلبی را که لطف فرمودید خواندم امیدوارم عوارض معنوی ماه مبارک زودتر از احوالاتتان عبور کند و در کار و بار روشنگری چنانچه تا کنون که بوده اید راسخ و ثابت قدم بمانید. در این مسیر به هر حیله رهی باید جست. لازم باشد سخنرانی، لازم باشد نوشتن و البته گاهی هم سکوت ضروری می شود. من مشکلم باسکوت دستوری و روشی غزالی است. مشکل غزالی در تئوری معرفت دو چیز است یکی بنیادگرایی معرفتی مبتنی بر یقین ودیگری یگانه کردن و یا یگانه دیدن تئوری با نفس آدمی. حضرتعالی نیز مانند دکتر سروش به اقتفای غزالی در حال قبض وبسطاید و چون خواهان عالمی با طرحی نو هستید که عموم گرایشهای عرفانی از آن به ملاحظه سبک زندگی بر خوردارند ،حسی از نارضایتی از جهان دون و طلب عالم دیگرکردن در نهاد نا آرامشان لانه کرده است. البته به این معنا نیست که در عمل سیاسی، لاجرم انقلابیاند که البته بسیاری از انان چنین اند ولی همواره حسی از عدم رضایت با انان است؛ به عنوان سبکی از زندگی و نه سبکی از سیاست ورزی. دیدم دکتر سروش نیز از اینکه عمر گرانمایه را صرف فلسفه تحلیلی کرده است دریغ میخورد و آن را به پیروی مولانا گره بر گره زدن بر انبان خالی تمثیل میکرد. مقایسه کنید با راسل که می گفت اگر عمر دوباره می یافتم باز بر همان سبیل که زیسته بودم، زندگی میکردم.
جالب است که برای سکوت کردن لازم دانستید سکوت را بشکنید و ویتگنشتاینوار دست به کاری پارادوکسیکال بزنید و در عین ابراز دلایلی در دست زدن به چنین انتخابی، دیگرانی را مثل من تشویق کنید – البته به عنوان نتیجه ای ناخواسته – سکوتشان را بشکنند و درباره سکوت شما سخن بگویند. به نظرم چنین نتیجه ای نشان آن است که چنین تصمیم هایی نه ممکن است و نه مطلوب.
مناظره را قتل نفس شمردن ناشی از آن است که گزاره های خود را موجه می شماریم و در حقنه کردن به دیگران سماجت می ورزیم. دیگری نیز در عمل متقابل همین رفتار را در مناظره پی می گیرد و عاقبت مناظره با چنین آدابی از پیش روشن است. تلقین دو طرفه یا طرفین بگو مگو را به خواب می برد یا مخاطبین مناظره را. باید منطق موقعیت مناظره را به عنوان یک تکنولوژی برای کسب معرفت عوض کنیم و نه اینکه سکوت اختیار کنیم و ناخواسته هواداران خود را به این شیوه بخوانیم. مخصوصا جوانانی که شما را الگوی رفتاری قرار می دهند و از کنش شما به صورت یک مد هواداری میکنند.
اگر فرضمان این با شد که بسیار کم میدانیم ودر عین حال آرائمان فرض ها وگمانه هایی در این عالم است که با نقد شدنش که به شدت محتاج آنیم، و با باز یافتن خطاهایمان بهبود و ارتقا میابد و از این طریق است که جانمان و نفسمان نیز جلا و تعالی می یابد و نه هلاکت، چرا مناظره را به این معنا قتل نفس بخوانیم و نغمه وداع با سخن گفتن سر دهیم؟ از دست فرو نهادن حدسها و فرضهایمان اگر ادعاهای خود را با ان مماثل و یگانه بشماریم، یعنی ادعاهای خود را صرفا حدسهایی نیازمند نقد بشماریم، آن گاه سخن امثال غزالی چه وجهی می یابد؟ از دست دادن گمانه هایی خطا چگونه با کشتن نفس معادل خواهد بود؟ با چنین کوششی جهان مستقل از نفس ما با تئوریهای نقد شده و تقویت شده و نه موجه شده غنی تر خواهد شد. بی تردید نفس ما در چنین جهانی رشد یافته تر، و مهم تر، متواضع تر می شود.
لازم نیست در چنین جهانی عمل تَـزَوّی وکناره گیری خود را مانند غزالی دن کیشوت وار به عملی قهرمانانه مبدل سازیم.
برادر ارجمند آقای رنانی عزیز جهان معرفتی درایران فقیر است کناره گیری به هر شکلی آن را فقیرتر می کند و نصیبش به نفوس کنار گرفته به هر شکلی نیز خواهد رسید. اکنون وقت گفتن و خطرکردن است و دمیدن اعتماد به نفس برای گفتوگو و رعایت آدابش ونه بگو مگو. کوشندگان این مسیر قهرمانان واقعی و ملی این ملکند. دوست دارم شما همچنان در زمره این کوشندگان بمانید.
دوستدارتان با ارادت
ح.پایا
نامه آقای مهندس کیارش احمدپور (رئیس هیئت مدیره کارخانهجات هیدرواطلس)
جناب آقای دکتر سلام
اگر اشتباه نکنم از اِینشتین پرسیدند دلیلت برای زندگی چیست، گفت دیگران. چند وقتی است که ایده ای در ذهن دارم که متاسفانه وقت، اجازه جامد کردن آن و روی کاغذ پیاده کردن را بهم نداده. ولی در اینجا می خواهم گوشه ای از آنرا با شما در میان بگذارم. چه من و شما زنده باشیم چه نباشیم دنیا به روال خود می گذرد، مذاکرات انجام می شود، جنگها شکل می گیرد، قیمت نفت پایین یا بالا می رود و غیره. دنیا منحنی سینوسی خود را دارد و در هر کشور یا در قله و یا در دره و یا در حال رد و یا رسیدن به یکی از این وضعیتها است. به عقیده من انسانها نیز منحنی خود را در زندگی دارند و عده ای در حال حاضر در قعر و عده ای در اوج و یا میانه آن هستند.
آقای دکتر بنده معتقدم که تلاقی منحنی هر فرد با منحنی زندگی نقاط قابل توجهی است که باید به آنها توجه کرد. شما هم حتما مثل بنده بازی والیبال را تا به الان دیدهاید تیم حریف گاهی اوقات پیش می افتد و چند امتیاز از ما دریافت می کند و گاهی اوقات تیم ما پیش می افتد و امتیاز می گیرد. تیم حریف را می توان زندگی و تیم خود را خودمان درنظر بگیریم وقتی که فاصله ما از منحنی زندگی زیاد می شود باید درخواست تایمـاوت (Time–out)کرد تا دوباره بتوان تمرکز کرد و خود را پیدا کرد و به بازی ادامه داد و نگذاریم حریف امتیاز بگیرد.
آقای دکتر بنده فکر می کنم که علت کناره گیری جنابعالی از فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی دقیقا تایمـاوتباشد ولی نکته مهم در این بین این است که سرنوشت دیگران چه میشود؟ وقتی می توانید با یک حرف و یا با یک سمینار سرنوشت یک نفر مثل من را تغییر دهید که به طبع آن سرنوشت ۸۰ نفر پرسنل مستقیم و حدود ۳۲۰ نفر غیرمستقیم و خانوار تغییر کند آیا صلاح به کناره گیری است؟ فکر می کنید از این یک نفرها چند فرد در کنار شما بوده اند که فکر آنها و روش آنها با صحبتهای شما تغییر کرده است؟
آقای دکتر بنده در مقامی نیستم که بخواهم و یا حتی اگر بخواهم، بتوانم ذره ای در تصمیم شما تغییر ایجاد کنم ولی خواهشم میکنم که در کوتاه کردن این زمانTime–out تجدید نظر بفرمایید که جوانانی مثل من منتظر شما هستند.
در اینجا به یاد کتاب small is big میافتم که میگوید اتفاقات بزرگ از تصمیمات و تفکرات کوچک شکل میگیرد. همانطور که یک جمله شما برای یک فرد میتواند تغییر بزرگی ایجاد کند. به امید آن روز هستم.
نامه آقای ع. توکل (دانشجو)
به نام خدایی که بیان را آموخت
انتقاد به دکتر رنانی: با سکوت شما چیزی حل نمیشود، فقط کمی ناامیدی پیدا میشود!
استاد گرامی و مراقب، جناب آقای دکتر محسن رنانی
سلام علیکم
مقاله شما را خواندم. از احتیاط و مراقبت شما خوشحال شدم. تاکید و توصیه شما را بر «درنگ و ارزیابی خود» و «سکوت برای شنیدن سایر استعدادهای خود» درک نمودم.
این که: گفتن و سخن راندن شاید وبال باشد، نه بال.
این که: زبانِ معصیت، مصیبت است و سکوت هم به اندازه سخن، فضیلت دارد.
این که: در بی خبری و ماورای جهان واژهها و در عدمگاه بحث و جدل، عالمی است از اخبار نو و جهانی است از اسرار نو به نو.
این که: مناظرهها اخیراً، راستیآزمایی نیست بلکه زورآزمایی است.
این که: دام «لهوالحدیث» (لقمان -۶) گسترده تر است از خوان «قول حسن» (زمر – ۱۸).
این که: در بیشتر موارد، رسانههای جدید مثل فیسبوک و واتسآپ و ماهواره، نقمت اند تا نعمت و فضولات دارند، نه فضایل.
اما ای کاش به جای هم نوا شدن با فیض:
بر در لب مهر خموشی زدم سوی خموشان شدنم آرزوست
با مولانا، هم کلام میشدید:
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول آن هایوهوی و نعره مستانم آرزوست
آقای رنانی، خداحافظی شما -فارغ از شرایط موجود- اشتباه است. این بار قلم شما کلمه «امید» نبود که نگاشت بلکه بذر «تحدید و توقف» بود که در ضمیر من کاشت. من که سالهاست در پی شما آمدهام و تمام حرفها و تحلیلها و آمال و اعمال شما را شنیده، نوشته و برای دیگران نقل کردهام، با مقاله اخیرتان کمی مأیوس گشتم و به محدود شدن و متوقف شدن رسیدم! چرا؟؟؟ چون خود شما بودید که زبان و چشم و گوش مرا باز کردید:
– در جمع صمیمی انجمن اسلامی معلمان اصفهان، از «IQ محوری و تفرّد» نالیدید و همگان را به «EQ و هوش اجتماعی» فراخواندید.
– در نشستهای عمومی نگارستان امام خمینی اصفهان، باز تیغ نقد خویش را از نیام زبان برکشیدید و فرمودید: فکر نکنید که برای توسعه و رسیدن به آرامش و رفاه، تنها پول یا سرمایه اقتصادی کافی است! نه؛ سه سرمایه ضروری دیگر هم هست: باید سرمایه انسانی هم باشد یعنی علم آموزی و درس و بحث و انباشت تجربه. سرمایه اجتماعی باشد و سلام واحوالپرسی، جلب اعتماد یکدیگر، احترام، گفت وشنید، همدلی و همزبانی و بررسی اختلافات تا رسیدن به اتحاد هم لازم است. و سرمایه آخر، سرمایه نمادین است. ملتی که سرمایه نمادین تولید نکند یا سرمایههای نمادین خود را حفظ نکند، محکوم به فناست. استاد شجریان یک سرمایه نمادین است زیرا به مرز شهرت وافتخار رسیده است. میدان نقش جهان همین طور،آیت الله هاشمی رفسنجانی همین طور وآقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور محبوب سابق نیز همین طور. در همان جلسه گفتید: آن مرجع تقلیدی زنده است که نمادین باشد و اگر سه سرمایه دیگر، پول وعلم وتقوا باشد اما سرمایه چهارم نباشد و مرجع، مقلدان بسیاری نداشته باشد، نمیتواند اثری بر جامعه بگذارد.گفتید: میرزای شیرازی یک سرمایه نمادین بودکه قادر شد با «الیوم» گفتنی، دربار شاه و سیاست انگلیس را درهم کوبد و اگر این گونه نبود هرگز نمیتوانست دستگاه ناصر الدین شاه را متأثر کند.
– در همایش «نقش دفاع مقدس در روزگار ما» در اتاق بازرگانی اصفهان و میان سرداران جبهه و جنگ، از انفعال آنان گله کردید و همه سرداران را به بیرون آمدن از لاک خود دعوت نمودید.
مجال نیست بگویم در هر جلسهای که برگزار شد و شما به عنوان سخنران و من در مقام مستمع حضور داشتیم، چه چیزهایی شنیدم؟ اما این را میتوانم بگویم که در همه آن ها چه چیز را نشنیدم؟! در هیچ یک از جلسات شما حرفی از «سکوت» نشنیدم. فصل مشترک همه آن جلسات، فعال بودن، آزادانه گفتن، ناامید نشدن و راه پیمودن بود. آقای دکتر رنانی، من پای همه آن حرفهای شما بودم و با سکوت و دقت سخنان شما را گوش میدادم. ولی امروز میخواهم حرف بزنم و از شما بخواهم که به سخنان من گوش دهید. میخواهم از شما بپرسم:
اگر کاوه آهنگر مقابل استبداد و استثمار ضحاک ساکت بود وچشم بر بیدادگری او میبست، آیا نجات جوانان سرزمینش ممکن میشد؟
اگر امام حسین علیه السلام، هزاروچهارصد سال پیش، در برابر ظلم و زیاده خواهی یزید قیام نمیکرد و فریاد «هل من ناصر ینصرنی» سرنمیداد، آیا امروز راستی و درستی، جلوهای داشت؟ و آیا نشانی از حقیقت اسلام پابرجا بود؟
اگر آیت الله منتظری درسال هفتادوشش سکوت مینمود و از سخنرانی سیزده رجب خود صرف نظر میکرد، آیا امروز مرز … فقاهت روشن و آشکار بود؟
آقای دکتر رنانی، شما بهتر از هرکس میدانید که امسال چه سال حساس و پرتوانی است. بله؛ از انتخابات مجلس میگویم.
من به نمایندگی از ما: نمیخواهم پروژه تدبیروامید ناتمام بماند. نمیخواهم کلاغها از سکوت بلبلها سوء استفاده کرده وگوشها را پرکنند. نمیخواهم آقای دکتر رنانی جاافتاده، یک مرتبه خاموش و پنهان شود. نمیخواهم کسی که سالها از دردهایمان گفته و از هر تریبونی برای رشد من و مردمم بهره برده، حالا به گونه ای عمل کند که انگار حرفهایش فقط شعار بوده و برای عملی شدن فایدهای ندارد! نمیخواهم…
من به نمایندگی از ما: میخواهم آن امر به معروفها و نهی از منکرها را به صحن مجلس و به صحنه قانون گذاری و تصمیم گیری ببرید. میخواهم از شما یک سرمایه نمادین بسازم. میخواهم یک نماد بزرگ و بلیغ بر شهر اصفهان بیفزایم. میخواهم از سرمایه رنانی … خرج کنم و کمی اعتبار و عقلانیت برای مجلس آینده کشورم بخرم. میخواهم…
آقای دکتر؛ در این سالها دستهای خود را به شما سپردم و همراهتان به قلههای حکمت و علم و شعر و حدیث و آیه و… آمدم. حالا میخواهم دست شما را در دستان خود بگیرم و به محضر امام زین العابدین(ع) ببرم تا از ایشان بپرسیم: سخن افضل است یا سکوت؟ فرمودهاند: ؟ «هر یک از دو را آفاتی است، پس اگر از آفت برکنار باشد، سخن از سکوت برتر است». و باز سؤال کنیم: ای فرزند رسول خدا! این فضیلت از چه قرار است؟ فرمودهاند: «بدان جهت که خداوند پیامبران و اوصیای آنان را به سکوت برنینگیخت بلکه آنها را برانگیخت برای سخن گفتن، و کسی به وسیله سکوت، مستحق بهشت و شایسته ولایت خدا و نجات از جهنم نخواهد شد بلکه همه اینها در پرتو کلام و سخنگفتن عملی خواهد گشت. من هیچگاه ماه را با خورشید برابر نمیکنم، همین بس که تو فضیلت و ارزش سکوت را به وسیله سخن بیان میکنی، نه این که فضیلت سخنگفتن را با سکوت». (بحارالنوار، جلد۷۱، صفحه۲۷۴)
ع. توکل – ۹۴/۵/۹