دکتر سعید فتح الهی راد، دکترای مدیریت و مشاور و مدرس تحول و توسعه سازمانی نقدی بر نقد دکتر داود فیرحی که بر یادداشت اخیر محسن رنانی با نام «رویا و توسعه» نگاشته شده بود، منتشر کرده است که آن را در ادامه میخوانید:
رویای ملی، ضرورتی برای توسعه یا آسیب زا همچون ایدئولوژی؟
اخیرا دکتر رنانی مطلب با اهمیتی تحت عنوان «رویا و توسعه» نگاشته و منتشر کرده اند. پس از آن حجت الاسلام دکتر داود فیرحی نیز نقدی بر این مطلب با عنوان “رویا و بحران توسعه” مرقوم نموده و نشر داده اند.
از آنجایی که موضوع رویای ملی را موضوعی مهم در توسعه کشور می دانم و معتقدم این موضوع جای تعمیق و تدبر بیشتری دارد ، من نیز دیدگاه هایم را از منظر دانش مدیریت( بویژه مدیریت استراتژیک) که مقوله داشتن چشم انداز(بخوانید رویا) برای تعالی سازمانها در آن پیشینه و ادبیات وسیع و غنی دارد ارایه می کنم.
در ابتدا برای آن دسته از خوانندگان که احتمالا دو مطلب مذکور را نخوانده اند چکیده ای از نظرات دو بزرگوار را طرح میکنم.
دکتر رنانی وجود رویای ملی را لازمه توسعه دانسته و ایجاد آن را شرط لازم برای وحدت آفرینی در جوامع می پندارد. از نظر ایشان هر جامعه ای به تعداد محدودی و حداقل یک «رویای جمعی معنیبخش» یا “رویای جمعی وحدتبخش” نیاز دارد که همه رویاهای جمعی دیگرش را جهت بدهد و معنی کند. به چنین رویایی، «رویای ملی» میگوییم. همه معناهایی که در زندگی ما وجود دارد حاصل رویاهای ماست. ثروت، عدالت، علم، عشق، بهشت، دموکراسی، وصال، شهرت، موفقیت، قدرت، آرمانشهر، قرب الهی، اعتماد، احترام و بیشمار مفاهیم دیگر، یک واژه نیستند بلکه هر کدام یک رویا هستند. انسانها تنها وقتی حاضرند ریسک کنند، سرمایه گذاری کنند، نوآوری کنند، برای کسب علم بیخوابی بکشند، برای عدالت خون بدهند و برای موفقیت صبوری کنند که دارای رویایی باشند. با وجود این رویاست که حاضرند همه هستی خود را، حتی جان خود را، صرف تحقق آن کنند. مهمترین ماموریت یک حکومت توسعه خواه همین است که زمینه را برای شکل گیری انبوهی از رویاهای جمعی و دستکم یک رویای وحدت بخش ملی آماده کند.
انقلاب اسلامی محصول خلق یک رویای ملی وحدت بخش توسط روحانیان بود. جمهوری اسلامی نیز تنها در دوران طلایی جنگ توانست رویای ملی وحدت بخش خلق کند. پس از جنگ ما دیگر رویای ملی وحدت بخش نداشته ایم و اکنون نیز حکومت چنان ناهمگون و پراکنده و شرحه شرحه شده است که دیگر توان خلق رویای ملی وحدت بخش ندارد.
البته جامعه ایران نیز چون مهارت کافی در گفتوگو و همشنوی و همکاری و مشارکت ندارد، در شکل دهی به رویاهای جمعی بسیار ضعیف عمل میکند. بی جهت نیست که در طول تاریخ پس از مشروطیت از تاسیس بنگاههای بسیار بزرگ و بسیار بلندمدت در بخش خصوصی عاجز بوده ایم؛ و هیچگاه احزاب فراگیر ماندگار نداشته ایم؛ و هیچ خیریهی غیرحکومتی که در سطح ملی شعبه داشته باشد نداشتهایم. ساختن رویاهای جمعی نیازمند «مشارکت» است.
اما دکتر فیرحی با ذکر شباهتهای زیاد رویا با ایدئولوژی از آسیب زایی آن ابراز نگرانی کرده اند. .ایشان رویای ملی را همچون ایدیولوژی، شبه آگاهی می داند که هویت و اصالت کاذب به فرد و ملت القا می کند و داشته های امروز ملتی را فدای دنیای ناممکنی می سازد.به خاطر این رویا با دیگران می جنگد ولی هرگز بدان نمی رسد.چون سرابی بیش نیست.ایشان وضعیت فعلی کشور را حاصل ایدیولوژیهای قبلی نظیر : ملت سازی باستانگرای پهلوی ها،بازگشت به خویشتن جلال ال احمد و روشنفکران می داند .نهایتا ایشان رویای بیشتر در سطح ملی را مترادف شور ، شهود و شیدایی بیشتر و تعقل و تدبیر کمتر و لذا در عمل وحدت کمتر می شمارد.
پس از مرور خلاصه دو مطلب ، قدری به موضوع رویای سازمانی که با واژه چشم انداز در دانش مدیریت دنبال می شود می پردازم.
امروزه اجماع دانش مدیریت بر آن است که سازمانهایی که ترسیم روشنی از چشم انداز آینده (vision) تدوین و ارایه نمایند و رهبرانی داشته باشند که آحاد سازمان را بر این حصول چشم انداز متقاعد و ترغیب نمایند، عملکرد بهتری از سازمان هایی دارند که فاقد چشم انداز هستند و باری به هر جهت روزگار می گذرانند.
چشم انداز (و یا به تعبیر دکتر رنانی رویا) عاملی است که به سازمان همسویی داده و موجد تلاش بیشتر و عملکرد درخشانتر می گردد. بر این اساس خلق چنین چشم اندازی از وظایف و نقشهای اصلی رهبران و برنامه ریزی برای تحقق آن وظیفه مدیران میانی و سایر سطوح سازمان است.
امروزه کمتر سازمان معتبر در سطح جهانی و ملی است که چشم انداز خود را با متدلوژی علمی و با مشارکت مدیران،کارشناسان و مشاوران تدوین نکرده و دنبال ننماید.کافی است جستجویی در صفحه اول تارنمای هر سازمان معتبری انجام داد و بیانیه چشم انداز،ماموریت و رسالت آن سازمان را مشاهده نمود.
حتی از دیدگاه روانشناسی و دنیای تعلیم و تربیت نیز کاملا ضرورت وجود چشم انداز در تربیت موفق فرزندان مورد تاکید است. وظیفه پدر و مادر، مدیریت بر فرزند نیست (کنترل و جزییات) بلکه رهبری است.(هدایت و ترسیم چشم انداز). اگر پدر و مادر با همراهی کودک بتوانند چشم اندازی روشن و انگیزشی از آینده فرزند در نظام باورها و نگرشهای وی بیافرینند این امر همچون فانوس دریایی ، راهنمای او در طی مراحل زندگیش خواهد بود. بطور مثال پسر نوجوانی که چشم انداز تبدیل شدن به وکیلی موفق را در سر می پروراند حتی در انتخاب لباس نیز برازنده بودن این لباس برای وکیل موفق آینده را تاثیر می دهد.این امر موجب ایجاد انگیزه درونی در تحصیل بهتر گشته و به مثابه موتوری محرک و متمایز کننده در مسیر توسعه وی عمل می نماید. عاملی که صبح وی را از بستر خواب راحت جدا کرده و به تلاش وا می دارد بیش از آنکه انگیزه های بیرونی و جایزه های والدین باشد قدرت انگیزشی چشم انداز است.
همین مفهوم در مورد جوامع و کشورها نیز مصداق دارد.در تاریخ توسعه کشورها عملکردهای درخشان متعلق به کشورهایی بوده است که چشم انداز مشترک داشته اند. بطور مثال در مورد کشور آمریکا ،دکتر ادوارد بانفیلد، موثرترین عامل پیشرفتهای اقتصادی،اجتماعی این کشور را هوش، تحصیلات،تجربه و … نمی داند ، بلکه داشتن چشم انداز مشترک بلند مدت در این جامعه را عامل برتریهای آن می پندارد.
تدوین چشم انداز توسعه در کشورهای منطقه نیز صورت گرفته است و طی سالهای گذشته کشورهای امارات،ترکیه و عربستان سندهای چشم انداز خود را برای سالهای ۲۰۲۱، ۲۰۲۳ و ۲۰۲۵ منتشر ساخته اند.
در کشور ما نیز طراحى چشم انداز در ایران پیش از انقلاب ایران نیز مطرح بود که بحث “رسیدن به دروازه هاى تمدّن بزرگ و احیاى عظمت مجدّد ایران همانند عصر هخامنشى” را در نظر داشت .
پس از انقلاب نیز همواره اینگونه برنامه ریزى هاى بلند مدت ارائه میشد. سند چشم انداز ۲۰ ساله، طرح ایجاد تمدن اسلامى ۱۴۰۰(توسط آقای هاشمی رفسنجانی) و ابلاغ چشم انداز جمهورى اسلامى ایران در افق ۱۴۰۴ در دوره آقای خاتمی نمونه هایی از این تلاشهای ناکام در کشور ما بوده است.
بی تردید چنانچه رهبران یک سازمان در دید کارکنان مشروعیت کافی نداشته باشند و بحران اعتبار و اعتماد در سازمان وجود داشته باشد قادر به بسیج سازمان بر حول چشم انداز مشترک را نخواهند داشت و سند چشم انداز نوشته هایی بی روح بر دیوارهای سازمان خواهد بود که توان ایجاد تحرک و شور و شوقی را نخواهد داشت.به همین ترتیب در کشورهایی که نظام سیاسی آنها از مقبولیت کافی نزد مردم بی بهره باشند متاسفانه این کشور ها از این عامل موثر و کاتالیزور(وجود چشم اندازی شوق برانگیز و تحرک زا) در مسیر توسعه محروم خواهند بود.
اما در مورد اختلاف نظر دو برگوار من معتقدم تشبیه رویا با ایدئولوژی تشبیه صحیح و دقیقی نیست. رویا و چشم انداز از جنس آینده است اما ایدئولوژی به مجموعهای از باورها و ایدهها گفته میشود که به عنوان مرجعِ توجیهِ اعمال، رفتار و انتظاراتِ افراد عمل میکند و از جنس حال است.
رویای و چشم انداز ملی لزوما بر پایه اشتراکات و همسویی بخشهای مختلف و اکثریت جامعه است اما ایدئولوژی لزوما اینگونه نیست.
رویا و چشم انداز وقتی خاصیت دارد که مورد پذیرش رهبران و مردم قرار گیرد، وگرنه عاملی بی اثر است. اما ایدئولوژیهای عصر ما در جوامع ایدئولوژیک بیشتر خواستگاه عمومی نداشته و محدود به نظامهای سیاسی یا گروه های خاص و محدود است.
نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که بر خلاف برخی که لزوما هر گونه ایدئولوژی را منشاء حکومت های توتالیتر و محافظه کار می دانند ، از نگاه علم سیاست، ایدئولوژی نه منفی و نه مثبت است و همان گونه که مارکسیسم با فاشیسم از ایدئولوژی های سیاسی است، لیبرالیسم و سرمایه داری نیز از انواع دیگر ایدئولوژی سیاسی است. در واقع هر ایدئولوژی لزوما مخرب نیست.
در قرن بیستم نیز میان علمای دانش اجتماعی دوگونه تعریف از ایدئولوژی مرسوم بود. از نظر مخالفین ،ایدئولوژی برخواسته از ایده های ایدئولوگ ها بود. ایدئولوگ ها از شعارهای برانگیزاننده هیجان و احساسات مردم بهره می گیرند و تحلیل های ساده انگارانه دارند. از منظر آنها، ایدئولوژی به دنبال انحصاری سازی واقعیت است.
در مقابل این نگاه منفی ، نگاه خنثی و یا بی طرفانه ای به ایدئولوژی و تحلیل آن در قرن بیستم شکل گرفت. براین پایه، ایدئولوژی به معنای مجموعه ای از ایده ها، اندیشه ها، اعتقادات راسخ درباره این که اجتماع چگونه است و چگونه باید باشد. برپایه این تعریف، ایدئولوژی، یک مجموعه کمابیش منسجم و جامع از ایده ها است که شرایط اجتماعی را توضیح می دهد و ارزیابی می کند، به مردم در تحلیل جایگاهشان در جامعه یاری می رساند و نهایتاً یک برنامه برای کنش سیاسی و اجتماعی فراهم می کند.
پس نباید نقدی که به ایدئولوژیهای ناموفق داریم به هر ایدئولوژی و حتی رویا و چشم انداز تعمیم دهیم و چون مارگزیده ای از هر ریسمان سیاه و سفید بترسیم.
به عنوان جمع بندی در انتها باز تاکید میکنم مقوله ایجاد چشم انداز توسعه ملی امری نیست که بتوان از آن صرف نظر کرد و راه میانبری برای عبور از آن وجود ندارد.
البته خوش به حال کشورهایی که نظامهای سیاسی مقبول داشته و راهبران سیاسی آن با تکیه بر اعتبار ملی و با توجه به سهولت دسترسی به منابع و رسانه ها نقش خویش را در این زمینه به خوبی ایفا می نمایند و جامعه را از دارا بودن این موهبت ملی بهره مند می سازند.
اما عقیده دارم طرح این موضوع در میان نخبگان بی حاصل نیست و زمینه را برای مجاب سازی و پیگیری دولتهای توسعه خواه آینده کشور فراهم خواهد ساخت.