مراسم هشتمین سالگرد وداع با عزت و هاله سحابی در تاریخ ۹ خرداد ۱۳۹۸ در کانون توحید برگزار شد. سخنرانی محسن رنانی در این مراسم که با عنوان «علت شکست نوگرایان در توسعه آفرینی در ایران: از امیرکبیر تا موسوی» ایراد شده است را میتوانید در زیر بشنوید:
نقدهای منتشر شده بر سخنرانی محسن رنانی در مراسم بزرگداشت عزت و هاله سحابی:
سعید مدنی: توسعه چیست؟ توسعه گرا کیست؟
میراثِ سحابی: کدامین سنخ از توسعهخواهی؟
احسان شریعتی
در مراسم بزرگداشت سحابیهای زندهیاد، عزت و هاله، عنوان شد که اگر ما «توسعه» نیافتهایم، از آنرو بوده است که چنین شخصیتهایی با بینش-و-منش «توسعهخواهی» نداشتهایم، و ممیزهٔ میراثِ مهندس «توسعهخواه» بودن اوست و در این مسیر، او اهل گفتگو (بهمعنای داد-و-ستد و تعامل و تبادل)، مدارا و گذشت، بوده است، در قیاس با سایر چهرههای تأثیرگذار تاریخی (و دارای «سرمایهٔ نمادین»)، اعم از حاکم و محکوم، که «انقلابی» (بهمعنای خواستار تغییر-و-تحول سریع و رادیکال، و لذا احساسی، جزمی، نامتساهل، و..)، بوده اند (اعم از امیرکبیر و مصدق و شریعتی و.. تا مهندس موسوی، یا رضاشاه و محمدرضاشاه و آیه..خمینی و ..).
این «فرضیهٔ» بهظاهر گزاف اما در واقع محرّک، این قوت را دارد که ما را بار دیگر به بازاندیشی در مفهوم «توسعه» وامیدارد.
محل بحث، برخلاف ارزیابی فوق، تنها در شیوهٔ رادیکال یا رفرمیستی «راه رشد» و شیوهٔ تحققِ توسعه نیست. بحث بر سر دو نوع درک متباین از نفس مفهوم توسعه است: براستی چه چیز را «توسعه» (یا پیشرفت و ترقی) میخوانیم؟ در پاسخ به این پرسش بهظاهر روشن، سنتیهای محافظهکار بهاصطلاح «اصولگرا» و تجددطلبان اعتدالی مصلحتگرای موسوم به «اصلاحطلب»، پیشفرضی مشترک و درکی مبهم (با مبانی تعریف ناشده) از مفهوم توسعه دارند: مُدرنسازی نظامی-صنعتی (وبیشتر مُلهم از مُدل خاور دوری سبک ژاپنی-چینی)، با ترکیبی از اقتصاد دولتی و سرمایهداری خصوصی، و تلفیقی از تجدد (علمی-فنآورانه) و سنت (ملی یا دینی). و …
چنین تألیفی را «توسعه» نام نهادهاند، غافل از اینکه اساس همهٔ مشکلات ملی ما همین «سرمشق» (پارادایم)، و درک سطحی و بهلحاظ انسانی فجیع، از «تجدد» و ترقی است که در سدهٔ گذشته شاهد تحققِ «انقلابی»(بخوانید «آمرانه» یا اقتدارگرایانهٔ) آن همراه با خانمانبراندازی بومزیست، و سنت و فرهنگ از سویی، و بیاعتنایی به آزادی و عدالت ، و کرامت و حقوق بشری-و-شهروندی، از دیگر سو بودهایم.
سیاست «نوسازی» فاقد مبنای فلسفی و پیش-نیازهای فرهنگی لازم، و بیاعتنا به مقتضیات اقلیمی، مشخصات و تنوع فرهنگی، توازن و اعتدال حقوقی و اجتماعی و اقتصادی انسانی و مردمسالارانه، همان بلایی است که در این صد سال بر سر ملت آمده است و ما امروزه محصول آنرا در تمامی عرصهها و در کلاف سر در گم بحرانهای جاری میبینیم.
و آن توسعهخواهیای که زندهیاد سحابی آرزو میکرد، همین بود؟
پیش از قضاوت و دعوت به اصلاح یا انقلاب، گفتگو و مدارا یا قاطعیت و اعتراض، «ایدئولوژیسم» (به کدام معنا؟ دگماتیسم و جزمیت عقیدتی؟) و رادیکالیسم (تحولخواهی ریشهای)، یا پراگماتیسم (مصلحتگرایی عملی) و رفرمیسم، میبایست از این مفاهیم و مبانی آنها تعریفی روشن بهدست داد.
امروزه زیاد میشنویم که اشتباه امیرکبیرها و مصدقها و…، «سازشناپذیری» ( یا انقلابی بودن) آنها بوده است که موجب زودرنجی شاهان و قدرتها شده است؛ در مقابل، مشی و منش امثال فروغیها و قوامها (و هاشمیها و..)، که اهل «گفت-و-گو» (بده-بستان) بودند، برای ما مفیدتر بوده است، زیرا اگر هم امتیازها و سرزمینها و ..، بسیاری را هم میدادهایم، اما اساس مملکت از دست نمیرفته و..، چیزی برایمان باقی میمانده و..؛
اما آیا از خود نمیپرسند که از این سازشها، مماشاتها، و قربانی کردنهای «حقیقت» برای «مصلحت»، امروز براستی چه چیز برای ما باقی مانده است؟
قدرتهای سابق و لاحق با امثال همین مهندسها که اهل «گفتگو» و قهرمان مدارا و مسالمت و تسامح و مصالحه بودهاند، چه کردند؟
و چه «توسعه»ای حاصل شده است؟ شروط امکان و معیار توفیق «گفت-و-گو»ی مورد نظر، بجز «نرنجاندن ناصرالدینشاهها»، کدامست؟ شرایط «موزون و پایدار» بودن «توسعه» و رشد و پیشرفت مطلوب، بجز افزایش رقابت تسلیحاتی، صنعت باسمهای، و تجارت دلالی و اقتصاد نفتی و رانتی …، کدام؟
میراثِ زندهیادان سحابیها، در مقام روشنفکران ایرانی مسلمان نواندیش و سوسیال دموکرات اخلاقی، مگر جز ارایهٔ سبک دیگری از «توسعهخواهی» و فرهنگ «گفتگو» و شکیب و مدارا بر سر آن بوده است؟ روشنفکرانی که «مصلحت» وقت را در این میدیدهاند که رویاروی قدرتها (اما خطاب به مردم) «حقیقت» را بگویند!
قابل توجه آقای رنانی
تقی رحمانی
در حاشیه سخنرانی مراسم بزرگداشت مهندس و هاله سحابی
آقای رنانی شریعتی را انقلابی و غیر توسعه گرا دانسته است .اما رنانی این نقد را از امیرکبیر تا امروز آورده است که مهندس سحابی را متفاوت از همه این افراد نشان دهد.
در زندگی سیاسی – فکری من از افرادی تاثیر به سزا داشته اند. از جمله شریعتی و سحابی . با شریعتی چشم من به جهان گشوده شد برای من داستان رهائی به وجود آمد اما با سحابی من از آسمان به زمین راهبرد هم رسیدیم در اثار شریعتی و سحابی به انداره خود اطلاع دارم.
اما شریعتی چه زمانی زیست و رفت؟ نقد ها به شریعتی سوپر منی است انگار نقادان شریعتی را مرد اندیشه جزئیات و کلیات همه فصول می دانند که از او متنی ساخته اند که خودش هم خویش را این طور نمی دید.
اقای رنانی در سرمشق زمانه شریعتی همه او را روشنفکری می دانستند که الویت کار فرهنگی را بر سیاست اعلام کرده است پس چندان آن زمان برای مبارزان مطلوب نبود در همان زمانه مهندس سحابی که بزرگتر از شریعتی بود با توجه به شرایط زمانه از شریعتی در کار سیاسی تندتر بود او حتی با وجود مشی ساسی ،پیام رسان سازمانی مسلح بود این سیاسی تمام عیار که در ان زمان شریعتی را هم نقد می کرد که با توجه به استبداد حکومت او زیادی فرهنگی است.
شریعتی در جوانی رفت با ایده و متفاوت و اثری باز برای انواع تفسیر ها .
اقای رنانی نمی دانم شما شریعتی را با کدام مرجع خوانده اید.مثلا اقای تاج زاده و حجاریان شریعتی را با مرجعیت خمینی و مطهری خوانند. اما امثال من شریعتی را با مرجع خودش خواندیم البته بی عیب نخواندبم اما با ولایت فقیه و هم مجاهدین مرز بستیم این کاری بود که بعد خیلی ها بهتر از ما انجام دادند اما مهم زمان بود که ما در ان زمان چنین کردیم این مرز بندی با این دو تفکر ویران ساز بدون شریعتی برای ما عملی نبود.
سرمشق زمانه عوض شده سحابی حکومت دینی و هم سازمان برنامه و بودجه را تجربه کرد و در این پارادیم یا سرمشق، سحابی خلق شد که من و امثال من از او بهره بردیم اما تمام کسانی که دور سحابی در کنارش او یاری دادن از بنیان های اندیشه شریعتی سیراب شده اند اینها را هم را ببینید.
سحابی با این افراد سوسیال دموکراسی و توسعه را بسط داد.نه سحابی سوپر من بود نه شریعتی.
شما در قضاوت باید تاریخ زمانه و سرمشق ها را ببینید که در تحلیل خود ندیدید.
در خاتمه خاطره ای دارم از دوران زندان از نظر مجاهدین ما مبارزه نبودیم با وجود زندان کشیدند چون مجاهدین شریعتی را خرده بوژوای راست می دانستند که روشنفکر است. از نظر برخی از جریان های رادیکال ما مبارزان رومانتیک بودیم چون عنصر روشنفکری و روبنا برایمان اصل بود یعنی ما اگاهی را عمده می کردیم.
در دوره اصلاحات زمانی که باد در پرچم لیبرالیسم افتاد باز اصلاح طلبان ما را چپ می دانستند چرا که هم سحابی و هم شریعتی به ما کمک می کردند که آزادی را با عدالت بخواهیم.
اقای رنانی شریعتی را دوباره با دید انتقادی و اما دقیق بخوانید.
سرمشق های زمانه را هم در خوانش خود در نظر بگیرید.
شریعتی اندیشه اش دارای فراز نشیب است و نقد هم به آن وارد است. اما دیالکتیک یا هرمنوتیک فهم به ما می گوید که نمی شود شریعتی را ساده نقد کرد .
اقای رنانی این را قبول دارم که روشنفکری ما ترجمه اندیش است اما روشنفکرانی مانند سحابی و شریعتی و دیگرانی هستند که التقاطی اند و گاه خودشان هم می اندیشند، البته نه بی اشکال.
پ-ن: جریانی که با نام ایران فردا دور مهندس سحابی شکل گرفت اکثرا جوانان دهه ۱۳۶۰ بودند که متاثر از شریعتی با سابقه جنبش مسلمانان مبارز که سحابی را هم یاری دادندو هم یاری گرفتند. البته من در ان دوره زندان بودم جزء این افراد نبودم.