سلام بر ایران، سلام بر رهبری – پیوست ۱

  • محسن رنانیمحسن رنانی

سلام بر ایران، سلام بر رهبری

(گفتاری درباره واپسین فرصت افق‌گشایی و آخرین آزمون توسعه خواهی جمهوری اسلامی ایران)

بخش سوم: رهبری و توسعه

پیوست اول:

مفهوم سه‌بعدی توسعه

بشر رسماً ۲۴۷۰ سال است، از زمان سقراط تا امروز، این پرسش بزرگ را مطرح کرده است که «سعادت چیست و چگونه به‌دست می‌آید؟». تمام متفکران بزرگ تاریخ بشر کوشیده‌اند به این پرسش پاسخ بدهند، و هر‌یک پاسخی دادند و نسخه‌ای پیچیدند و ملت‌های زیادی برای تحقق نسخه‌ آنها تلاش کردند و خون‌ها دادند. بیشتر پاسخ‌ها و راهکارها نهایتاً قرار بود به تحقق آرمان‌‌های «عدالت» و «آزادی» برای جامعه بشری بینجامد. و بسیاری از خون‌هایی که انسان تاکنون داده و رنج‌هایی که کشیده برای تحقق این دو هدف بوده است. مسئله «امنیت» نیز بود اما امنیت، هدف است آرمان نیست؛ و در نهایت هم امنیت بستری برای تحقق همان دو آرمان است. مسئله «اخلاق» نیز مطرح بود اما اخلاق خودش بخشی از عدالت است.

پیامبران نیز آمدند و راهکار ایمان یعنی «امنیت از درون» را آوردند که نهایتاً به «آزادی درونی» و «عدالت درونی» می‌انجامد. و البته از نظر آنان هرگاه کسی واقعاً به آزادی درونی و عدالت درونی برسد، حتماً آزادی و عدالت بیرونی را هم محقق می‌کند و پاس می‌دارد. و به‌گمان من با همین معیار می‌توان دریافت که چه کسانی واقعاً به امنیت درونی (ایمان) رسیده‌اند.

اما تنوع نسخه‌های عملی که متفکران می‌دادند، و تنوع برداشت‌‌ها و تفسیرهایی که از سخن پیامبران شد، با هواهای نفسانی بشر ترکیب و باعث شد تا خود همین تلاش برای تحقق آرمان‌های آزادی و عدالت، منبع ناامنی و بی‌عدالتی و ناآزادی شود. و بشر بارها و بارها، در ملت‌های گوناگون، تجربه تلاش برای آزادی و عدالت را آزمود و آسیب دید و آسیب زد. بنابراین «سعادت» همچنان به‌عنوان یک سؤال بی‌پاسخ باقی ماند.

در چهارصد سال گذشته، با تحولاتی که در حوزهٔ اندیشه و علم و فناوری افتاد، بشر آرام‌آرام متوجه شد که اگر به‌جای تلاش برای آزادی و عدالت، برای «رفاه» و «رضایت» تلاش کند کم‌هزینه‌تر و آسان‌یاب‌تر است. «رفاه» یعنی محافظت از انسان در برابر محدودیت‌ها و خشونت‌های طبیعت؛ و «رضایت» یعنی محافظت از انسان در برابر محدودیت‌ها و خشونت‌های جامعه. برای تأمین رفاه نیاز به گسترش علم و فناوری بود، و برای تأمین رضایت نیاز به قانون و حکمرانی خوب بود. هرچه جلوتر آمدند دیدند برای آنکه رفاه و رضایت بیشتر شود، باید آزادی و عدالت بیشتر شود. پس آرام‌آرام مردمسالاری (دموکراسی) شکل گرفت و تکامل یافت و سپس تأمین اجتماعی گسترش یافت و به همه حوزه‌ها سرایت کرد (درمان، آموزش، اشتغال، بهزیستی، فقر، حوادث و…). دموکراسی بخش‌هایی از عدالت و آزادی را تأمین کرد (عدالت افقی و آزادی سلبی) و تأمین اجتماعی بخش‌های دیگری از عدالت و آزادی را محقق کرد (عدالت عمودی و آزادی‌ ایجابی). و البته همه اینها هنوز کامل نیست و در میانهٔ راه و در حال تکامل است اما با هزینه‌ها و خسارت‌هایی بسیار کمتر از گذشته. در قرن بیستم، اقتصاددانان و جامعه‌شناسان نام این تحولات را «توسعه» گذاشتند. یعنی گفتند بشر به‌جای آنکه دنبال «سعادت» بگردد که مفهومی مبهم و اختلافی است، برود دنبال «توسعه»، آنگاه سعادت هم کم‌کم محقق می‌شود.

اما برای رسیدن به سعادت هنوز چیزی کم بود: «معنا». تأمین «رفاه» کمبودهای انسان را در برابر محدودیت‌‌ها و فشارهای طبیعی پوشش می‌داد، تأمین «رضایت»، محدودیت‌ و آسیب‌پذیری انسان را در برابر جامعه کاهش می‌داد و اکنون باید «معنا» نیز تأمین می‌شد تا تنهایی و سرگشتگی انسان در برابر کل هستی کاهش می‌یافت و بشر در خلقت نیز به امنیت (ایمان) می‌رسید. باز دربارهٔ «معنا» اختلاف بود: کدام معنویت بهتر است؟ کم‌کم متوجه شدند که نمی‌شود برای معنویت همه انسان‌ها یک نسخهٔ واحد پیچید. چنین بود که «خودشکوفایی» کشف شد. یعنی بستری را فراهم آوریم تا هرکس برود دنبال مسیری که گمان می‌کند در آن مسیر ظرفیت‌های وجودی‌اش شکفته می‌شود. وقتی کسی مسیر خودشکوفایی خود را پیدا کرد، زندگی‌اش معنادار می‌شود و افق‌های معنا در برابر او آشکار می‌شود و او خود را وقف آن خواهد کرد. و البته شرط تحقق خودشکوفایی این بود که قابلیت‌ها و فرصت‌های افراد حداکثر شوند. آزادی و عدالت کارشان همین بود که قابلیت‌ها و فرصت‌های شهروندان را حداکثر کنند. پس آزادی و عدالت در خدمت خودشکوفایی (معنا) قرار گرفتند. و اینچنین است که امروز می‌بینیم پس از دو هزار سال که جریان معنا و معرفت همواره از شرق به‌سوی غرب بود، اکنون این جریان معکوس شده است و انبوه مفاهیم معنایی و منابع معرفتی و اندیشه‌‌های عرفانی از غرب به‌سوی شرق جریان یافته است. هرچند ممکن است برخی از آنان کاذب باشند یا مقبول ما نباشند؛ اما بالاخره کارخانه‌ای که تولید انبوه دارد، درصدی از کالاهایش نیز غیراستاندارد و ضایعات خواهد بود. نمی‌شود و نباید کل کارخانه را به‌سبب ضایعاتش، تعطیل کرد.

پس وقتی من سخن از «توسعه» می‌گویم، یعنی شکل‌گیری فرآیندها و سازوکارهایی در جامعه که اگر مستمراً ادامه یابند، در نهایت در یک افق بلندمدت، جامعه را به «رفاه»، «رضایت» و «معنا» می‌رسانند. و البته این فرآیندها و سازوکارها، گاهی بدکارکردی و هزینه هم دارند؛ مثل همه‌چیزهای خوب دیگر (ثروت، علم، دین و…) که در کنار منافع عظیم‌شان، گاهی هزینه و خسارت نیز ایجاد می‌کنند. درعین‌حال این خطاها و اختلال‌ها، طبیعی و برای انسان و جامعه انسانی ضروری است. چرا که هیچ سیستمی بدون جزء اخلال، بدون بیماری و بدون شوک، تکامل پیدا نمی‌کند.

و البته توسعه در هر کشوری می‌تواند رنگ و طعم همان کشور را به خود بگیرد، بسته به نوع فرهنگ، باورها و داشته‌های طبیعی و انسانی آن ملت. یعنی ما هیچ الگوی یگانه جهانی برای توسعه نداریم. هر ملتی در مرحله‌ خاصی از تاریخ تکامل خویش قرار دارد و باید الگوی ویژه توسعه خود را «کشف» کند و زمینه آن را آماده و تسهیل کند. یعنی توسعه الگوهای متنوعی دارد، ‌اما فراموش نکنیم که شاخص‌های آن فراگیر و جهانی است؛ یعنی با هر الگویی که به سمت توسعه برویم باید بتوانیم شاخص‌های آن را تامین کنیم. هم اکنون نزدیک به ۱۵۰۰ نماگر توسعه در جهان معرفی و محاسبه می‌شود، در حوزه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی ، اقتصادی و زیست محیطی.
و نکته آخر اینکه در عمل، فرایند توسعه راه خود را می رود چون همانند بلوغ بدن انسان، یک مسیر ناگزیر طبیعی است. اما ما با اقدامات و انتخاب‌های خود می‌توانیم آن را تسهیل و تسریع و کم‌هزینه کنیم یا دشوار و کُند و پرهزینه. اکنون پرسش این است: ما در کدام‌یک از مراحل گذار توسعه‌مان ایستاده‌ایم و برای عبور کم‌هزینه از این مرحله چه باید بکنیم؟

برای مطالعه متن اصلی نوشتار کلیک کنید.

محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت عملی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید