از اندیشه ورزی و روشنگری تا شادمانه‌های سرسری

سی و سومین نقد یادداشت «صبر شادمانه»
  • محسن رنانیمحسن رنانی

همکارم آقای دکتر سید محسن دوازده امامی، روشنفکر دینی، نهج‌البلاغه پژوه و‌ عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان نقدی بر «صبر شادمانه» نوشته‌اند که در زیر می‌خوانید:


از اندیشه ورزی و روشنگری تا شادمانه‌های سرسری

سید محسن دوازده امامی

وقتی که جامعه ایران با تجدد و مدرنیته آشنایی یافت، طبقات اجتماعی در ایران، به دو نوع سنتی و مدرن تقسیم شد. از جمله طبقات جدید (مدرن)، جماعت روشنفکری است که در اندیشه ترقی و تحولات سیاسی اجتماعی، نقش آفرین بوده است. با آن که تجدد و مدرنیزاسیون در غرب، بیش از پانصد سال، پیشینه دارد اما روشنفکری در ایران، محصول آشنایی ما با مدرنیته در دو قرن اخیر است. زادگاه روشنفکری در غرب است و زادروز آن، رنسانس است یعنی دوران نوزایی و مواجهه نخبگان فکری با جزم اندیشی و انسداد قرون وسطی و کلیسا. در دوران حاکمیت کلیسا، اندیشه ورزی، کنشگری‌های سیاسی و تمامی ساخت‌وسازها تنها با ترازوی مذهب، وزن می شد و با نوگرایی و دگراندیشی مخالفت می‌شد. کشیشان و پدران روحانی، نوعاً با خردورزی، دگراندیشی و تجدید نظرطلبی، نسبتی نداشتند. روشنفکری، نوعی خردورزی، ارزش گذاری و غربالگری توسط عقل بود. یک عقلِ متصرف و پرسشگر و نه یک عقلِ مفسر و توجیه گر. این رویکرد یعنی یک رویارویی و مواجهه میان تفکر انسدادی و سنت‌های سخت و غیر منعطف با دیدگاههای مدرن و انتقادی. این یعنی تکفیر فکرِ تغییر و تقابل با اندیشه ورزی و خردگرایی.

نخبگان فکری تحول خواه، با روشنگری و از خودگذشتگی، در پی یک خودآگاهی و تنویر افکار عمومی بوده اند تا جامعه از عقبه های عقل ستیز و صخره‌های انسداد عبور کند. نمی شود سَرسَری انگاشت و نوشت که کار نخبگان فکری و روشنفکران، اندیشه ورزی نیست. چگونه می‌شود شادمان زیست و شادمان ساخت اما اندیشه نداشت؟ چگونه می‌شود در مسیر منسد و بن‌بست و در حصر و انسداد زیست اما از شادمانه ها سخن گفت؟ در سیاهی استبداد و جولان جهالت، در فروغ دروغ و غروب حقیقت، چگونه غریو شادی و بساط انبساط گستردنی است؟ با فقر و فاقه و فاصله طبقاتی و فساد (به‌قول سهراب:) “من از او پرسیدم، دل خوش سیری چند؟). ضِحک و خندیدن و شادمانه و بهتر زیستن، نتیجه عقل و اندیشیدن است، برای همین است که در علم منطق، انسان را جاندار «عاقل» و «ضاحک» گفته‌اند.

«کانت»، بر آن بود که رسالت روشنفکری، روشنگری است و نخبگان فکری باید شجاعانه پروژه خردورزی و ستیز با انسداد و نادانی را به پیش ببرند. این یک واقعیت است که اگر در یک اجتماع، راههای رهایی ‌و تعالی، ناممکن و مسدود شده باشد، این سختی و انسداد، بیشتر از ساختار استبداد، ناشی از دم فروبستن، عافیت اندیشی و توجیه گری نخبگان فکری است. اگر از جماعت کثیر و از صد هزار استاد دانشگاه و نخبه فکری که در سلک اندیشمندان و دانشوران هستند و آنها را روشنفکر و انتلکتوئل می خوانند، نه نیمی و ثُلثی و عُشری بلکه یک درصد، رسالت روشنگری و دغدغه مردم خویش را داشته باشند و بر اندیشه ترقی و تحول تاکید کنند و تفکر انتقادی را رویه و مرسوم سازند، نقادی و خردورزی به‌راحتی با نفی و نهی و حصر روبه‌رو نمی شود و اوضاع زمانه و سرزمین ، بی سامان نمی گردد.

«برتولت برشت»، معتقد بود که روشنفکر و روشنگر، آن است که آن‌چه را هم اکنون باید بگوید، بگوید. سُخنِ هم اکنون، فقدان خردورزی، مفقود بودن کرامت انسانی، مهجور شدن عدالت خواهی، از دست رفتن سرمایه های اجتماعی است. سخن امروز، اندیشه ورزی و روشنگری است نه شادمانه‌های سرسری.

سید محسن دوازده امامی


اصل یادداشت «صبر شادمانه» را در این‌جا بخوانید.

یادداشت «گفت‌وگوی شادمانه» را نیز در این‌جا بخوانید.

محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت عملی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید