توسعه یعنی گذار از معلولیت به ویژه‌تنی

مقدمه رنانی بر کتاب «اقتصاد ویژه‌تنی»
  • محسن رنانیمحسن رنانی

همه ما تا حدودی و در زمینه‌ای معلولیت داریم. هر کدام در زمینه‌ یا زمینه‌های متفاوت. من در نفس کشیدن راحت در هنگام خواب معلولیت دارم. گاهی هوا آنقدر با سختی از گلوی من عبور می کند و وارد ریه‌ها می‌شود که صدای آن به صورت خروپف‌های خیلی بلند به گوش کسانی می‌رسد که در اتاق کناری خوابیده‌اند و مانع خواب آنها می‌شود. پدرم معلولیت اندکی در بلع غذا داشت. در مواقع زیادی هنگام بلع به سرفه‌های شدید می‌افتاد به گونه‌ای که از ادامه خوردن غذا منصرف می‌شد. بارها هم دکتر رفت و گفتند مشکلی نیست با آن بساز. هیچگاه هم این مساله مشکل اجتماعی برای او پیش نیاورد. من خودم معلولیت‌های زیادی در بیان درست و شفاف خواسته‌هایم دارم. مثلا اگر دوستی نابهنگام درخانه را بزند و با من کاری داشته باشد و تمایل داشته باشد که بیاید داخل تا گفت‌وگو کنیم، از بیان این که الان آمادگی پذیرش او را ندارم معلولم. ضربان قلبم بالا می‌رود، فشار مغزم بالا می‌رود، تمرکزم از دست می‌رود و به جای آن که حرف‌های او را گوش کنم تا زودتر گفت‌وگو تمام شود و برود دنبال کارش، تمام مدت حواسم و فکرم روی این متمرکز است که چرا من اینقدر ناتوانم که نتوانستم به طرف بگویم حالا آمادگی پذیرش او را ندارم. خیلی وقت‌ها در خیابان فرد آشنا یا ناآشنایی مرا می‌بیند و بنا را می‌گذارد بر حال و احوال و اظهار لطف و اظهار شوق از دیدار من، اما من که نه وقت دارم نه آمادگی برای ایستادن و گفت‌وگو با او، توانایی این که به‌گونه‌ای اخلاقی و عقلانی و با آرامش روانی از او معذرت خواهی کنم و به راه خود ادامه بدهم را ندارم.

معلولیت یعنی تفاوت در ساختار بدنی یا روانی، یا تفاوت در توانایی یا مهارت در بخش‌هایی از بدن یا روان ما که باعث شود آن عضو، کارکرد معمولی که در اکثر افراد وجود دارد یا انتظار می‌رود وجود داشته باشد را نداشته باشد. این می‌تواند ناشی از یک نارسایی جسمی در پیش از تولد باشد یا ناشی از یک حادثه یا بیماری پس از تولد.

معلولیت با بیماری متفاوت است، در بیماری، بخشی از اجزاء یا سازوکارهای طبیعی بدن آسیب دیده یا عملکرد نامناسب پیدا کرده است به گونه‌ای که بی‌توجهی و عدم درمان آن موجب درد و رنج فرد و آسیب بیشتر به بدن یا روان او و نهایتا کاهش کیفیت زندگی و حتی مرگ او می‌شود. اما معلولیت چنین نیست. معلولیت یک تفاوت در ساختار یا عملکرد است که نه تنها الزاما آسیب زا نیست، بلکه گاهی می‌تواند یک فرصت باشد و کیفیت زندگی فرد را نیز پایین نیاورد. درست است که معلولیت نوعی خروج از نُرم یا قاعده یعنی تفاوت پیدا کردن با وضعیت معمول اکثریت جامعه است اما الزاما برای فرد یا جامعه آسیب‌ناک نیست. حتی ممکن است منبع برکاتی برای خود فرد یا جامعه باشد؛ یعنی عاملی برای تلاش، خلاقیت، رشد و تکامل جدید برای فرد و جامعه باشد. ممکن است فرد بتواند با همان وضعیت معلولیت از زندگی پرکیفیتی برخوردار باشد و زندگی اش همراه با رضایت خاطر و خرسندی باشد و بتواند آن کمبود ظاهری را به یک فرصت تبدیل کند. در واقع تفاوت در بدن انسان‌ها از همان تفاوت‌هایی است که موجب رشد جامعه می‌شود. یکدستی و هم‌شکلی در سیستم‌های زنده موجب انحطاط ژنتیک سیستم می‌شود. پس اگر تفاوت در رنگ و قد و هوش و انواع توانایی‌های جسمی و ذهنی افراد موجب تکامل جامعه است چرا تفاوت در فیزیک بدنی چنین نباشد؟

آیا نیک وی‌آچیچ، مردی که بدون دست‌وپا به دنیا آمده است و اکنون در بسیاری از رشته‌های ورزشی مهارت دارد و اسکی روی آب می‌کند معلول است یا میلیارد‌ها انسان سالم دیگری که هرگز اسکی روی‌ آب را تجربه نکرده‌اند؟‌ آیا لیندسی هیلتون‌، زن بی‌دست و پایی که در مسابقات کراس‌فیت شرکت می‌کند معلول است یا میلیاردها انسان دیگری که هیچ یک از مهارت‌های ورزشی او را ندارند؟

یک دختر زیبا و سالم را در نظر بگیرید که ۱۴۵ سانتی‌متر قد دارد، یعنی ۲۰ سانتی‌متر کمتر از متوسط قد زنان ایرانی. در مقابل، دختری را در نظر بگیرید که ۱۸۵ سانتی‌متر قد دارد اما پای چپش فقط ۵ سانتی‌متر از پای راستش کوتاه تر است و به همین خاطر هنگام راه رفتن اندکی بدنش به چپ متمایل می شود. به نظر شما کدام یک برای حل و فصل امور زندگی خود مشکل کمتری دارند؟ و به نظر شما جامعه به کدام یک از این دو عنوان معلول را می‌دهد؟ به احتمال زیاد پاسخ هر دو پرسش، دختر دوم است. می‌بینید؟ معلولیت ربطی به واقعیت زندگی ما ندارد بلکه یک برداشت و برچسب فرهنگی است که جامعه به افراد می زند. درواقع معلولیت چیزی نیست جز یک تفاوت یا یک ناهمسانی که جامعه بر اساس برداشت و باورهای خود، آن برچسب را برای برخی افراد دارای تفاوت به کار می‌برد. بنابراین معلولیت فقط مرتبط با مشکل جسمی یا ناتوانی نیست بلکه یک موضوع فرهنگی و اجتماعی است.

رنگ پوست انسان‌ها را در نظر بگیرید،‌ از سفید سفید هست تا سیاه سیاه. راستی کدام یک از این دو رنگ طبیعی است تا افرادی که رنگ پوستی مخالف آن دارند را معلول بنامیم؟ مگر نه این است که اختلاف رنگ پوست را یک تفاوت می‌دانیم؟ پس چرا تفاوت دست و پای انسان‌ها را معلولیت می‌نامیم؟ در میان انسان‌ها افرادی هستند که مچ دستشان به کتف چسبیده است، افرادی هستند که طول دستشان ۲۰ سانتی متر است و به همین ترتیب تا افرادی که طول دستشان ۵۰ سانتی‌ است. کدام یک از این ها معلول هستند؟ با چه معیاری؟ جز این که بستگی به نگاه جامعه دارد یا با وضعیت اکثریت جامعه سنجیده می‌شود؟ البته در اغلب موارد فاصله داشتن از میانگین جامعه معیار قلمداد می‌شود. حالا اگر کسی قدش ۵۰ سانتی‌متر از میانگین جامعه بلندتر بود جامعه او را معلول می‌داند یا نه؟ احتمالا نه؛ در حالی که چنین فردی ارتفاع صندلی‌ها برایش کوتاه است، سرش به سقف خودرو گیر می کند،‌ صندلی‌اش را در خودرو باید تا آخر بدهد عقب، هیچ لباسی به تنش نمی‌خورد و باید برایش لباس مخصوص بدوزند و نظایر این‌ها. بنابراین فاصله از میانگین جامعه هم ملاک نیست. معلولیت فقط و فقط یک پدیده فرهنگی است و بس، و ربطی به واقعیت فیزیکی و بدنی انسان‌ها ندارد.

حتی برخی وقت ها یک نقص فیزیکی می‌تواند به افزایش توانایی فرد در حواس و توانایی‌های دیگری بینجامند. مثلا نابینایی موجب می‌شود که قدرت شنیدن و تشخیص آواها و حتی قدرت حافظه در فرد نابینا بسیار افزایش یابد. مرتضی هادیان، در دوران دبستان همکلاسی نابینای من بود. بعد از دبستان دیگر همدیگر را ندیدیم. چهل سال بعد در دانشگاه اصفهان او را دیدم. رفتم کنارش و فقط دو کلمه گفتم‌ «مرا می‌شناسی؟» چند ثانیه فکر کرد و نامم را گفت. حالا مرتضی هادیان معلول است یا مردی که پس از ۲۰ سال زندگی مشترک هنوز نمی‌داند تولد همسرش چه روزی است یا همسرش به چه رنگی علاقه‌مند است؟!

واژه معلول به معنی کسی است که «علیل»‌ و «ناتوان» است در حالی که افراد فراوانی هستند که دارای معلولیت جسمی هستند اما همه زمینه‌های زندگی خود را به خوبی مدیریت می کنند و رشد می‌کنند و کارهایی می کنند که خیلی دیگر از انسان‌های به ظاهر سالم نمی توانند.

آدم‌های زیادی را می‌شناسم که از نوعی معلولیت در صحبت در جمع رنج می‌برند. قلبشان به تپش می‌افتد، رنگ چهره‌شان می‌پرد، زبانشان به لکنت می‌افتد و بعد خیلی زور می زنند تا چند کلمه دست‌وپا شکسته در جمع بگویند. بسیاری از سیاستمداران دارای معلولیت در گفت‌وگو هستند. یعنی اصولا سخن دیگران را نمی‌شنوند و اگر بشنوند هم متوجه منظور آنها نمی‌شود. برخی دیگر از سیاستمداران مشکل معلولیت بینایی دارند. یعنی اصولا بقیه را نمی‌بینند، نه این که نخواهند، دست خودشان نیست. آیا این ناتوانی‌ها معلولیت هست یا نه؟

یکی از پرشمارترین معلولیت‌های جامعه ما معلولیت در خودبودگی است، این که ما بتوانیم همان چیزی که هستیم باشیم و نخواهیم خودمان را جور دیگری نمایش دهیم. این معلولیت خیلی پرهزینه و پرخسارت است، هم برای خود فرد و هم برای جامعه. اما متاسفانه این معلولیت از بس رواج دارد دیگر معلولیت تلقی نمی‌شود. مثل شهر یک چشم‌ها شده است که یک نفر که دو چشم دارد، غیرعادی است. فهرست معلولیت‌های انسان‌ها طومار بلندی است که بسیار هم برای بشر پرهزینه بوده است.

البته ممکن است برخی از این مثال‌هایی که زدم با معنی رسمی جهانی معلولیت ناسازگار باشد. اما می‌خواهم بگویم حتی همان تعریف رسمی جهانی از معلولیت هم می‌تواند دقیق نباشد و خیلی از معلولیت‌های رایج در بین مردم را در بر نگیرد.

و البته همواره درصدی از افراد هر جامعه هستند که دارای معلولیت‌هایی از قبیل سختی در راه رفتن، مشکل تعادل بدنی، مشکل دویدن، مشکل تکلم، مشکل نابینایی فیزیکی و نظایر آن را دارند، اما همه ما فقط این بخش از کم‌توانی‌های فیزیکی را معلولیت می‌بینیم.

یکی از بیماری‌ها و بی‌عدالتی های جدی در جامعه ما این است که برخی معلولیت‌ها را امتیاز تلقی می‌کند. مثلا بی‌مهارتی سیاستمداران در شنیدن و دیدن دیگران را امتیاز تلقی می‌کند اما کم‌بینایی فردی که چشمش مشکلی دارد را یک نقص می‌داند.

از قضا هزینه هایی که جامعه برای برخی از این گونه معلولیت‌ها می‌‌ پردازد خیلی بالاست: ناتوانی سیاستمداران در دیدن و شنیدن دیگران؛ ناتوانی مردم در خودبودگی؛ ناتوانی معلم در برقراری یک رابطه گفت‌وگو محور و خلاق با دانش آموزان؛ معلولیت پزشکان در برقراری رابطه ای سالم با بیمار که به فهم شرایط روانی و خانوادگی و اقتصادی و اجتماعی بیمار بینجامد و منجر به نوشتن نسخه‌ّای مناسب شود؛ و نظایر این‌ها. معلولیت مقامات سیاسی در برقراری یک رابطه و گفت‌وگوی موثر با شهروندان چقدر هزینه های سنگینی را بر جامعه تحمیل می کند، اما هیچ کس توجهی به این همه هزینه ناشی از معلولیت مقامات نمی کند یا اصلا آن را معلولیت نمی‌داند. و باز هم این فرهنگ است که معلولیت را تعریف می‌کند.

از این گذشته، جامعه و حکومت نه تنها گاهی حاضر نیستند هیچگونه هزینه ای برای حمایت از برخی معلولیت های جسمی که دستکم برای دیگران خسارت بار نیستند بکنند بلکه در موارد زیادی اصلا حاضر نیستند آن‌ها را ببینند. جامعه و حکومت ما نسبت به معلولیت های جسمی شهروندانش و حقوق شخصی و اجتماعی آنها بسیار خسیس و بی‌رحم است.

نگاه کنید هنوز در بسیاری از اطلاعیه‌های استخدامی به صراحت، داشتن سلامت کامل جسمانی به عنوان شرط استخدام اعلام می‌شود و حتی تعداد محدودی قانون که در حمایت از اشتغال معلولان مصوب شده است نیز در بسیاری موارد اجرا نمی‌شود. گاهی حتی وقتی این قوانین نقض می شود و معلولان از نقض آنها شکایت می‌کنند فقط به تذکر به مسئول خاطی بسنده می‌شود و اعمال آن تبعیض را جرم تلقی نمی‌کنند. شیوه برخورد جامعه و حکومت با معلولیت،‌ علاوه بر مشکلات جسمی که معلول دارد، مشکلات اجتماعی و اقتصادی دیگری نیز بر او تحمیل می کند و به همین علت نابرابری فرصت‌های یک معلول را بیشتر و بیشتر می‌کند و با شدت بخشیدن به تبعیض، راه شکوفایی استعدادها را بیش از پیش بر معلولان می‌بندد.

به همین خاطر است معلولیت را یک پدیده یا برساخت اجتماعی می‌دانیم که در تعامل میان انسان ها ساخته می‌شود. یعنی مفهوم معلولیت و تبعیضات علیه معلولین ناشی از برداشت ها و الگوهای رفتاری سایر افراد جامعه و ساختارهای حاکم است و طبیعی است که از جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت است.

ما درباره شیوه نگاه و نحوه برخورد با معلولان یا اصولا به کودکانمان آموزش و آگاهی لازم را نمی‌دهیم یا مطابق باورهای غلط خود، آموزش غلط می‌دهیم و با این نحوه برخورد باعث می‌شویم که تبعیض‌هایی که اکنون بر علیه معلولان تحمیل می‌شود در نسل بعد نیز نهادینه شود و این چرخه معیوب همچنان ادامه یابد.

با وسیع گرفتن تعریف معلولیت، یعنی با تعریف جهانی که افراد دچار مشکلات روانی و آسم و میگرن و.. را نیز در تعریف معلولیت می‌گنجاند، برآورد می‌شود که در کشور ما حدود ده تا ۱۲ میلیون معلول داشته باشیم. این بدین معنی است که ده تا پانزده درصد جمعیت کشور ما به گونه‌ای پنهان از بی‌عدالتی و تبعیض علیه معلولان رنج می‌برند.

ما دو گونه به تبعیض بر علیه معلولیت دامن می‌زنیم؛ یا با نادیده گرفتن آنان و نقض حقوق آنها یا با اعمال دیدگاه جداسازی و متمایز سازی آنان از غیرمعلولان و حذف برخی از فرصت‌ها برای آنان. وقتی ما با پرهیزه (تابو) ساختن گفت‌وگو درباره نیازهای جنسی افراد دوجنسیتی و عدم تعبیه راهکار قانونی برای تغییر جنسیت دو جنسیتی‌ها، بخشی از شهروندانی که در این حوزه مشکل دارند را عملا از چرخه زندگی عادی حذف می‌کنیم و امکان هرگونه بهبود برای زیست طبیعی را از آنان سلب می‌کنیم، نوعی تبعیض بر علیه بخشی از شهروندان اعمال کرده ایم. همچنین وقتی ما مدارسی برای کودکان استثنایی تاسیس‌ می‌کنیم و آنان را از سایر کودکان جدا می‌کنیم، در واقع فرصت های زیست طبیعی در بستر واقعی جامعه را از آنان دریغ می کنیم.

در واقع ما به غیرمعلولان «امکان» می دهیم ولی برای معلولان «انتخاب» می‌کنیم و این مهم‌ترین تبعیضی است که ما بر علیه معلولان اعمال می کنیم. چون مهم‌ترین صف ممیزه انسان از سایر موجودات، صفت «اختیار» اوست که این صفت تنها در جایی قابل تحقق است که برای انسان «امکان انتخاب»‌ وجود داشته باشد. وقتی ما به جای دادن امکان انتخاب، خودمان برای معلولانمان انتخاب می کنیم، آنها را از داشتن تجربه‌های طبیعی زیست انسانی برای تحقق مهم ترین صفت انسانی، یعنی اعمال قدرت اختیار،‌ محروم می‌کنیم. هیچ ظلمی به انسان بیش از آن نیست که مهم ترین صفت برای تجربه و اعمال انسانیت او را از او دریغ کنید.

بنابراین هم نادیده گرفت و به سکوت برگزار کردن و هم اعمال دیدگاههای تبعض آمیز و جداساز، نشانه یک جامعه عقب مانده است. در نگاه توسعه‌خواه و انصاف‌محور به جامعه انسانی، هم سه برخورد «نادیده انگاری» یا «جداسازی» یا «محرومیت» نوعی «عدم انصاف» است که از بی‌عدالتی شدیدتر و مخرب‌تر است.

اگر با عینک فوکویی نگاه کنیم، نگاه جداساز و تبعیض‌گر به معلولان از زمانی به جامعه بشری تحمیل شد که در فرایند صنعتی شدن جامعه بشری و رشد سرمایه داری، انسان از موقعیت انسان به موقعیت ابزار تولید تنزل پیدا کرد. پس هر کس نتواند به خوبی دیگران در فرایند تولید، مشارکت کند و مفید باشد و سود خلق کند، باید کنار گذاشته شود. فقط در چنین نگاهی یا چنین جامعه ای است که از یک طرف در مدارس، کودکان معلول را با عنوان کودکان استثنایی،‌ از دیگر کودکان جدا می‌کنند و از طرف دیگر کودکان دارای بهره هوشی بالاتر از بقیه را هم به مدارس تیزهوشان تبعید می‌کنند تا هر چه زودتر نیروی انسانی پرکیفیت‌تری تولید شود و در خدمت رشد صنعتی قرار گیرد. غرب اکنون پس از دو قرن خطا و خسارت، راه خویش را تغییر داده است و کودکان هر دو طیف استثنایی یا تیزهوش را به مدارس عادی بازگردانده است.

می‌توان به صدای بلند گفت که معلویت فقط در یک جامعه عقب‌مانده موجب جدایی می شود. جامعه ای که ناتوان از فهم قابلیت ها و فرصت ها و تبعیض‌ها و بی عدالتی های مرتبط با معلولان است خود از نظر ذهنی و فرهنگی یک جامعه معلول است. پس هر چه جامعه به لحاظ ذهنی و فرهنگی معلول تر باشد دنیای معلولانِ جسمی یا روانی، سخت تر و برخورد با آنها تبعیض آمیزتر است.

من قبلا در جایی یکی از بهترین معیارهای اندازه گیری سطح توسعه یافتگی یک جامعه را، نحوه برخورد آن جامعه با اقلیت‌هایی که فاقد ابزار لازم برای دفاع از خود هستند، دانسته ام. زندانیان، اقلیت‌های قومی و مذهبی و نژادی، کودکان، حیوانات و طبیعت را از جمله بخش‌هایی از جامعه دانسته‌ام که ابزار و قدرت لازم برای دفاع از منافع و حقوق خویش را ندارند. زندانی موجودی بی‌دفاع است که هر ظلمی بر او در زندان برود، کسی مطلع نخواهد شد و قدرتی برای دفاع از خویش نخواهد داشت. اقلیت‌های قومی و مذهبی در یک جامعه تمامیت‌خواه، کلا نادیده گرفته می‌شوند و در یک جامعه ظاهرا دموکراتیک نیز تحت سیطره رای اکثریت،‌ راه دفاع از خودشان بر آنها بسته می شود. کودکان نیز، هم جمعیت بیشتری دارند و هم قدرت دفاع کمتری. آنان حتی زبان گفتاری لازم برای بیان انتظارات و نیازهای خویش یا دفاع از خویش را نیز ندارند و حکومت و جامعه نیز در برابر ظلم به کودکان، با توجیه «ولایت والدین»، چشم‌هایشان را می‌بندند. وضعیت حیوانات از همه بدتر است، بی‌دفاعِ بی‌دفاع. طبیعت و محیط زیست نیز مظلوم است و امکان بیان ظلم‌هایی که به او می رود را ندارد. باتلاق گاوخونی چگونه فریاد بزند که من تشنه‌ام؟ او باید سکوت کند تا وقتی خشک خشک شود و بادی بوزد و ریزگردهایش پراکنده شود، آنگاه است که جامعه و حکومت متوجه ظلم خود به طبیعت می‌شوند ولی آن هنگام دیگر دیر است. معلولان جسمی و روانی نیز یکی از پرشمارترین بخش‌های جامعه هستند که بی‌سروصدا تحت ظلم و تبعیض جامعه و حکومت قرار می‌گیرند.

بنابراین برای من معیار توسعه در هر جامعه ای نحوه برخورد آن جامعه با این گروههایی است که در اقلیت‌اند و ابزارهای لازم برای دفاع از خود و استیفای حقوق خود را ندارند. در واقع مطرح شدن حقوق بشر، و حقوق حیوانات و پدیدار شدن سمن‌های محیط زیست برای دفاع از حقوق همین اقلیت‌هاست. اما متاسفانه هنوز سازمانهایی برای حمایت و حفاظت از حقوق معلولان تاسیس نشده است. به گمان من اگر نبود حجم عظیم جانبازان جنگ تحمیلی، همین اندک توجهی که امروز به حقوق معلولان می‌شود نیز در جامعه ما مشاهده نمی‌شد.

برای تغییر نگاه به معلولان باید با تغییر واژه «معلول» شروع کنیم. این واژه،‌ خودش واجد کژ‌تابی، کژمنشی و کژگزینی است. پیشنهاد من برای جایگزینی این واژه، «ویژه‌تن» ‌است. معلول کسی نیست جز آن که بخشی از تنش یا روانش وضعیت ویژه و متفاوتی دارد که در شرایط خاص، نیازمند توجه ویژه است، همین و بس. نه کمبود دارد، نه ناتوان است، نه استثنایی است، نه خطرناک است و نه ناکارآمد است، فقط و فقط در بخشی از بدن خویش وضعیت ویژه ای دارد که شایسته توجه است. معلول فرد ناتوانی نیست. برخی معلولان توانایی ویژه ای در برخی زمینه‌ها دارند که دیگران ندارند. معلول فرد مددخواه هم نیست. معلول، در مورد برخی از اعضای بدنش، فرد متفاوتی است مثل همان تفاوت‌هایی که در رنگ پوست و پرپشتی یا کم‌پشتی مو و بلندی قد و تفاوت شماره پا و تفاوت بهره هوشی و سایر موارد در انسان‌ها وجود دارد.

بنابراین تغییر نگاه به معلولان یکی از نخستین ضرورت‌های یک حکومت و جامعه توسعه خواه است. نگاه سنتی و بیمارنگر و جدا ساز به معلولیت نه تنها موجب تحمیل هزینه‌های سنگین به خانواده و حکومت است بلکه با ایجاد مانع و محدودیت بر سر شکفتگی ظرفیتهای وجودی فرد معلول، بخش بزرگی از فرصت‌هایی که جامعه می تواند از طریق معلولان برای خود خلق کند را ضایع می‌کند. تصور کنید استیون هاوکینگ بزرگترین فیزیکدان قرن بیستم بعد از آنشتین را به جای آن که اجازه دهند در نوجوانی در مسیر طبیعی جامعه رشد کند،‌ از جامعه جدا کرده بودند آنگاه چه ظرفیتی از دست می رفت! ضمن این که اگر هاوکینگ توانست آن همه نوآوری و پیشرفت علمی را به جامعه بشری تقدیم کند به علت آن بود که از تمام مشغله ها و درگیری هایی که افراد عادی داشتند رها بود و تمام انرژی بدنی و ذهنی و روحی اش بر حوزه فیزیک متمرکز شده بود. تنها کسی باید در شرایط زندگی هاوکینگ قرار بگیرد تا در تلاش برای شکفتگی خود بتواند به آن همه دستاوردهای علمی عظیم دست یابد.

کتاب «اقتصاد ویژه‌تنی» کتابی است که نگاهها را به مساله معلولیت تغییر می دهد. ضمن سپاس از مترجمان محترم این کتاب، بسیار امیدوارم که با انتشار این کتاب، باب گفت‌وگو برای تغییر نگرش به معلولیت در ایران گشوده شود و به این همه تبعیض ناورا بر علیه معلولان کشور پایان داده شود. چنین باد.

محسن رنانی / مرداد ۱۴۰۰
عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان


کتاب «اقتصاد ویژه‌تنی» را می‌توانید از این پیوند تهیه کنید.

کتاب‌های زیر نیز برای آگاهی بخشی عمومی در حوزه مسائل و مشکلات ویژه‌تنی، بسیار مفید هستند (من شناختی از تهیه کنندگان این کتاب‌ها ندارم، اما محتوای این دو کتاب را بسیار آگاهی‌بخش یافتم):

محسن رنانی

محسن رنانی

عضو هیئت عملی دانشگاه اصفهان

کانال تلگرام

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید